تعليقه ى 5 - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ميراثى از من طلب ندارى، و ما جماعت پيامبران چيزى به ارث نمى گذاريم، و آنچه بجاى مى گذاريم، صدقه است. اما حضرت فاطمه، چنين سخنى را فراموش كند؟

چگونه مى توان بطور عادى پذيرفت كه پيامبر به فاطمه چنين چيزى بگويد، اما فاطمه فراموش كند، تا اينكه در طلب اين خواسته، از خانه ى خود بيرون آيد. و هنگامى كه به وى گفته شود كه پدرت گفته است كه ارث از او بجا نمى ماند، باز هم اين گفته ى پدرش را بياد نياورد؟ حتى آيات قرآن را دليل بياورد كه خداى تعالى فرمود: «و ورث سليمان داود» (سليمان از پدرش داود پيغمبر، سلطنت را به ارث برد). و خداى تعالى از زبان زكريا فرمود: «يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا.»

به اين هم اكتفا نكند، بلكه تا آخر عمر گريان و شاكى باشد، و هنگام رحلت نيز وصيت كند كه كسى كه بر او ظلم كرده و پيروانش بر پيكر مطهرّش نماز نگذارند، و محلّ قبرش را ندانند؟!

(10)

و از عجايب امور، اين است كه:

اشتباه و خطا (در شهادت بنفع حضرت زهرا) به كسى نسبت داده شود كه رسول خدا درباره اش فرمود:

انا مدينه العلم و على بابها.

(11)

و از عجايب امور، اين است كه:

آنان اعتراف دارند كه رسول خدا فرموده است: «ان الله يغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضاها» و فرموده است: «فاطمه بضعه منى يؤلمنى

مايؤلمها» و فرموده است: «من آذى فاطمه فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله».

همچنين مى دانند و اتفاق نظر دارند كه ابوبكر، آن بانو را به غضب آورده و دلش را به درد آورد، و اذيتش نمود. (با اين حال) نمى گويند كه او بر حضرت زهرا ظلم كرد، و ادعا مى كنند كه حضرت فاطمه دعوى باطل نموده است.

چگونه خليفه از اين ننگ رها مى شود كه بر دخت پيامبر ظلم كرده، و كسى را به غضب آورده كه خداى تبارك و تعالى به غضبش، غضب مى آورد؛ و دل كسى را به درد آورده كه پاره تن رسول خدا بوده، و رسول خدا از دل پردردش، متألّم مى شود. و از آزار او، خدا و رسول آزار مى بيند؟

آنان درباره كلام الهى چه مى گويند كه فرمود:

ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والآخره و اعدّلهم عذابا مهينا.

و آيا اين، جز مباهات در صحيح دانستن كار ظالم و تهوّر در ارتكاب مظالم چيزى ديگر است؟

(12)

از عجايب امور، اين است كه:

بعضى از قوم گفته اند: ابوبكر، راستگويى فاطمه صديقه صلوات الله عليها را در طلب نحله اش از پدرش (فدك) مى دانست، اما نمى خواست به علم خود حكم كند. لذا در اجراى حكم بنفع حضرت فاطمه، به بيّنه اى نياز داشت تا بنفع آن حضرت شهادت دهد.

وقتى به آنها گفته شود: پس چرا ارث پدرش را به او نداد؟

مى گويند: براى اينكه از پيامبر اكرم شنيده بود كه آن حضرت فرمودند:

نحن معاشر الانبياء لانورث و ماتركناه صدقه.

مى گوئيم: اين خبر را فقط ابوبكر روايت كرده، و كسى جز او روايت نكرده است.

مى گويند: درست است، اما با وجود اين، درست نيست كه خليفه، به كلامى كه از پيامبر شنيده، حكم نكند.

در اينجا مى بينيم، كه در مورد بخشش فدك به حضرت زهرا عليهاالسلام الله مى گويند كه خليفه به علمش حكم نكرده، و نيازمند به بيّنه بوده است. اما در مورد ميراث مى گويند كه بايد به علمش حكم كند، يعنى بر اساس خبرى كه فقط او از رسول خدا شنيده است.

به خدا پناه مى بريم از اينگونه بازيها كه با احكام دين مى شود. و او حاكم عدل است ميان اهل بيت و كسانى كه با ايشان دشمنى كردند.

(13)

و از عجائب امور است كه:

فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد، فدك را مطالبه نمود، و اظهار داشت كه او شايسته ى تملّك آن است، امّا گفته ى او را تكذيب كردند و راستگويش ندانستند، و آن حضرت با نوميدى به خانه برگشت.

اما عايشه دختر ابى بكر، پيش آمد و حجره اى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان حيات خود به وى داده بود، طلب كرد، كه به گمان او، ملك او بود. آنان سخن عايشه را تصديق كردند، ادعايش را پذيرفتند، و بينه اى از او نخواستند، و حجره را به او تسليم كردند كه او در آن تصرف مى كرد.

عايشه، به بهانه تملّك آن حجره، اختيار مزار رسول اكرم را در دست گرفت. و خليفه اول و دوم را در آن محل دفن كرد. اما مانع دفن امام حسن

(14)

و از عجايب امور، اين است كه:

عايشه، يكى از نُه همسر پيامبر بود. و بنا بر حكم فقهى مورد اتفاق همه، وى يك نهم از يك هشتم (يعنى 1:72) ارث پيامبر را مالك بود. و اگر اين مقدار از حجره به او مى رسيد، به اندازه ى مدفن پدرش هم نبود. از سوى ديگر، به حكم قانون ارث، امام حسن عليه السلام- بدليل پيوند نسبى با پيامبر، به واسطه ى مادرش فاطمه عليهاالسلام؛ و به واسطه ى پيوند نسبى و سببى با پيامبر، به واسطه ى پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام- چندين برابر ميراث عايشه را از خانه ى پيامبر مالك بود، كه از اين حق محروم شد.

(15)

و از عجايب امور، اين است كه:

فاطمه عليهاالسلام از تمام آنچه را كه خداى تعالى به او بخشيده، و نيز از ميراث پيامبر و بهره هاى ديگر محروم مى شود. و خمس اموال كه بايد به حكم الهى منحصرا به فرزندانش داده شود، از آنها قطع مى گردد. و آنگاه كه به خليفه در اين مورد اعتراض مى شود، و گفته مى شود كه حضرت فاطمه و فرزندانش براى گذران زندگى خود، محتاج هستند، مقدارى بقدر كفاف زندگى در طول سال قرار ميدهد.

اما بر اساس راى و نظر خودش، براى عايشه و حفصه، در طول سال، دوازده هزار درهم مقرر مى شود كه بطور كامل به آنها پرداخت شود، و هيچكس حقّ اعتراض در اين مورد ندارد.

عليه السلام- فرزند رسول خدا و نور چشم حضرتش- در آن محل شد. و نگذاشت تا تابوت آن حضرت را به قبر مطهر رسول خدا نزديك كنند و مى گفت: كسى را كه دوست ندارم، در خانه ام راه ندهيد.

همراهان امام مجتبى عليه السلام نيز بدن مطهر آن حضرت را براى تبرك و وداع جدّ اطهرش بر گرد قبر رسول اكرم طواف دادند. و بدليل منع عايشه (و وصيت حضرت مجتبى عليه السلام كه خونى در تشيع جنازه ريخته نشود) از آنجا دور كردند (و در بقيع دفع نمودند).

سؤال اين است: چگونه آن حجره به عايشه داده شد؟ مى گويند: براى اينكه پيغمبر، آن را به عايشه بخشيده بود (نحله ى پيامبر به عايشه بود).

مى پرسيم: چگونه بر صحّت اين نحله، بيّنه اى از عايشه نخواستند، همچنانكه از فاطمه صلوات الله عليها خواستند؟ و چگونه گفته ى عايشه دختر ابى بكر مقبول واقع شد، و گفته ى فاطمه دختر پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله مردود؟

به چه عذرى، عايشه منزه تر از فاطمه قلمداد شد؟ در حاليكه قرآن به طهارت و عصمت فاطمه عليهاالسلام شهادت داد، كه در همان حال در ذمّ عايشه و حفصه و شدت اقدامات آن دو عليه رسول خدا آياتى نازل شد؟

و اگر حجره اى كه به عايشه داده شد، بعنوان ميراث پيغمبر بود، چگونه اين زوجه ى پيامبر، از ميراث حضرتش بهره مند شد، و دختر پيغمبر از اين ميراث بهره اى نيافت؟

و چگونه اين حاكم، به دخترش عايشه همان سخنى را نگفته كه به دختر پيغمبر گفته بود؟

چگونه خليفه، در هنگام تسليم حجره به دخترش، حديث «نحن معاشر الانبياء لانورث» را فراموش كرد؟

تعليقه ى 5

تعليقه ى 5


استدلال به سوره ى هل اتى بر عصمت اهل بيت

استدلال به سوره ى هل اتى بر عصمت اهل بيت


رساله ى حاضر، رساله اى است مختصر از آثار علامه محقّق مرحوم ميرزا محمد بن حسن شيروانى (1033- 1098) از علماى گرانقدر قرن يازدهم.

در اين رساله، مؤلف مى كوشد تا بطور مختصر، بر اساس آيات سوره ى هل اتى، عصمت اهل بيت عليهم السلام را ثابت كند.

نسخه ى خطى رساله، تحت شماره ى 7008:3 در دانشگاه تهران موجود است.

از جمله آثار علامه ى شيروانى، كتاب «جيش اسامه» توسط كتابخانه ى مسجد جامع تهران چاپ شده است.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين والصلوه على خير خلقه محمد و عترته اجمعين.

قال الله تبارك و تعالى: ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا- عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا- يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا- و يطعمون الطعام على حبّه مسكينا و يتيما و اسيرا- انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لاشكورا- انا نخاف من ربنا يوما

عبوسا قمطريرا- فوقيهم الله شر ذالك اليوم و لقيهم نضره و سرورا-

بر ارباب بصاير پوشيده نماند كه علماء شيعه ى اماميه و محدّثين اين طايفه رفيعه الشان، اتفاق دارند بر اين معنى كه اين آيه ى كريمه، در شأن على بن ابى طالب و حسنين و فاطمه ى زهرا عليهم الصلوه والسلام نازل شده؛ و از علماى اهل سنت و جماعت، و از فضلاء ارباب اعتزال، و اصحاب عدل و توحيد، كسى انكار اين معنى نكرده؛ و از طايفه ى معتزله، صاحب كشاف در همين تفسير اين مضمون را روايت كرده؛ و از اهل سنت، «واحدى» در تفسير وسيط، و «قاضى بيضاوى» در تفسير مشهور خود اثبات اين روايت كرده اند.

و با وجود اشتهار تفاسير مذكوره، و كثرت تداول آنها در ميان علماء اعصار و امصار، و نهايت رغبت طلبه ى علم به مدارسه و مباحثه ى آن كتب، و غايت حرص اهل فضل و كمال بر تعليق رسائل و حواشى بر آن كتب، كسى در باب روايت مذكوره طعنى نزده و اظهار مخالفتى نكرده.

و تتبّع عادات مردم، خصوصا فضلاء مبرّز زمان و علماى فايق بر اقران، دلالت بر اين ميكند كه اگر ايشان را، راه طعنى و مجال قدحى در امثال اين روايات بهم رسد، و سر رشته ى بحث و اعتراض بدست آيد، اغماض عين را محال دانند، و تغافل را ممتنع شمرند، چه بعضى از ايشان را نقّادى سخن و تميز حقّ از باطل مطلب افتاده، و بعضى ديگر را اظهار خورده بينى و دقت طبع و قدرت بر تصرف و تبّحر و تفنن، مقصود است، و تسويد صفحه و به انجام رسانيدن كتاب و اتمام رساله منظور. و به هر نحو كه باشد، از براى تحصيل غرض و سياه كردن ورق، بهانه مى جويند و وسيله مى طلبند. و اندك خللى در عبادت اگر بينند، و فى الجمله قصورى در لفظ به نظر آرند، آن را به مسامحه و مساهله نگذرانند، و دستگاهى فراخ بر آن چينند.

پس هر آينه اگر سبيل قدحى و دفع در روايت مذكوره اين طوايف را

مى بود، اثبات كردن آن در تعليقات و حواشى مستحيل مى نمود. و هر چند تتبّع و تصفّح مى كنيم، و كتب و حواشى به نظر مى آريم، هيچكس را نمى بينم كه طريق انكار اين روايت را سلوك نموده باشد، و سبيل جحود و دفع آن پيموده، با حرصى كه اكابر و اعيان علماء طوايف مذكوره در اخفاء مدايح و مآثر اهل بيت نبى دارند، چنانكه بر واقفان اسرار و خفايا پوشيده نيست.

و از اينجا معلوم مى شود كه نزول آيه ى مذكوره در شأن اهل بيت، اجماع طوايف امم، و متفّق عليه علماء عالم است.

و طريقه ى (اى) كه مذكور شد، قوى تر است در باب اثبات اجماع، از اكثر طرقى كه علماى اصول در باب اثبات اجماع، اعتقاد بر آن دارند، و آن را معول عليه مى دانند.

و هر كس خواهد كه اين معانى بر او روشن و واضح گردد، بايد كه به مبحث اجماع رجوع نمايد. و مؤيد آنچه مذكور شد، اينكه رواياتى كه در باب فضايل سور قرآنى در تفسيرين مذكورين ثبت شده، اكثر علما و اكابر، آن را مورد طعن و قدح ساخته اند، و در آن باب، فصول و ابواب پرداخته اند. و در اسناد و طرق آنها سخن را به طول كشانيده اند، با وجود آنكه غرض قدح در باب فضايل سور ندارند.

و آنچه امام فخر رازى لعنه الله در تفسير كبير آورده كه اكثر مفسّرين معتزله، اين روايت را در تفسير خود مذكور ساخته اند، و اين را وسيله ى طعن در روايت مذكوره ساخته، بغايت محل تعجب است. و بهتر از اين بود گويد كه: اكثر اهل اسلام، عامى و از روايت و تفسير قرآن چيزى ننوشته اند، و در حديث نبوى روايت نكرده اند، و آنانى كه روايت كرده اند و تفسير نوشته اند، روايت مذكوره را متعرّض نشده اند.

و فضيحت قايل اين نوع كلام، تمام وضوح، و غايت ظهور، و بسيار رسوائى، و خيلى ظرافت و تازگى دارد.

و چه ماننده است اين سخن، به سخنى كه يهود و نصارى گويند كه «هيچ يك از ما، معجزه ى نبى نديده»، و به سخنى كه مشركين در برابر اعجاز حضرت رسالت پناهى صلى الله عليه و آله مى گفتند كه «چرا ملائكه همراه تو آمده، بر صدق و حقيّت تو گواهى نمى دهند»، و به سخنى كه منكران صانع و نافيان حشر و قيامت مى گويند كه «ما هيچيك صانع عالم را نديده ام، و هيچكس از آنهائى كه عرصه محشر و بهشت و دوزخ را مشاهده كرده باشند، خبر به ما نرسانيده اند».

چه طريق علم به امور مذكوره را در رؤيت بصرى و اخبار ملائكه منحصر ساختن، قبيح تر از حصر علم به روايت مزبوره در كتاب آن در طىّ تفاسير جماعت معيّنه نيست. والله يهدى الى سواء السبيل.

استدلال بر عصمت اهل بيت

استدلال بر عصمت اهل بيت


و چون اين مقدمات تمهيد يافت، مى گوئيم كه آيه ى مذكوره، دليلى است روشن، و برهانى است واضح بر عصمت اين جماعت- كه در شأن ايشان نازل شده- از جميع مناهى و معاصى از چند وجه:

وجه اول

وجه اول


اول اينكه هرگاه خداى تبارك و تعالى اخبار كرده باشد كه اين طايفه، از شر روز قيامت محفوظ و مصونند، بايد كه مخالفت اوامر الهى از ايشان صادر نمى شده باشد؛ زيرا كه هر كس مخالفت امر الهى كند، بايد از عذاب الهى برحذر باشد، چنانچه نص قرآن مجيد به آن ناطق است.

قال الله تبارك و تعالى: فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه

اويصيبهم عذاب اليم.

و مراد از آيه ى مزبوره، تحذير و تخويف مخالفين امر است. و اگر از جمعى كه در شان ايشان آيه ى مذكوره وارد شده، مخالفت امر الهى صادر شود، هر آينه بر حذر نخواهند بود. چه خداى تعالى اخبار به وقايت و حراست ايشان از شر و عذاب كرده. و هر كس كه در شان او خبر چنين آمده باشد، ترسيدن او معنى ندارد، مگر اينكه تقييد و شرطى كه در آيه ى مذكوره نيست، تقدير كنيم، و تسامح را در معنى آيه راه دهيم، و همه ى اينها خلاف اصل است.

مثلا اگر گوئيم كه معنى آيه ى كريمه، اين است كه اگر ايشان معصيتى من بعد نكنند، و با احباط عمل سابق خود به سبب منكرى عظيم و جنايتى جسيم بعمل نيايند، از شر روز قيامت محفوظ خواهند بود.

يا گوئيم كه معنى آيه اين است كه: ايشان را تأييدى كرده و توفيقى داده ايم كه كارى بعد از اين نمى كنند كه موجب خلود در نار يا طول مكث در آن شود.

هر چه از اين قبيل توان گفت، خلاف اصل خواهد بود، و از قاعده ى مقرّره در اصول و عربيّت تجاوز كرده خواهيم بود، چنانچه در موضع خود مقرر شده.

و اگر گويند كه حقيقت آيه ى اولى اقتضا مى كند كه خوف نباشد، و اما مجاز و تقدير اگر مرتكب شويم، باب خوف مفتوح خواهد بود؛ و ممكن است كه در آيه ى ثانيه امر به خوف شده باشد، و متناول جماعت مذكوره نيز بوده باشد بنابر احتمال مجاز و خلاف ظاهر؛ و امر كردن خداى تعالى به رعايت احتمالات مجازيّه؛ و فرمان دادن به حذر، بنابر آن احتمالات ممتنع نمى نمايد.

گوئيم كه: اين معنى، اگر چه ممتنع نيست، اما بعيد است. اگر مبتنى

/ 55