درباره ى كنيه «امّ ابيها» - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


فرموده.

اگر گفته شود: بنا بر خبرى كه در بهشت، جبرئيل آن سيب را چيده و به پيغمبر صلى الله عليه و آله داده، يا آن كه به زمين آورده و به سينه چسبانيده تقديم آن جناب نمود؛ على اى تقدير مضمون اين دو خبر، منافى است با آنچه گفته شد كه كسى آن نطفه ى مبارك را مس نكرده؛ چه بنابر آن دو خبر، ممسوس جبرئيل واقع گرديد.

جواب: اولا آن كه مس ظرف، غير مس مظروف است. و آن سيب ممسوس، ظرف آن نور شريف بود.

و ثانيا مقصود حقير از مس، مس بشر است و اصلاب و ارحام پدران و مادران، كه از زمان آدم تا آن زمان گذشته بودند.

و ثالثا بدون جبرئيل كه واسطه اى در افاضه ى حيات بوده، اين عقد غير منعقد بوده است.

و رابعا ايصال جبرئيل كه ملك مقرّب جليل دربار احديّت است، و بستگى تامّ تمام و سمت چاكرى و برادرى به سيد انام صلى الله عليه و آله دارد، و به محرميّت اين خانواده افتخار مى نمايد، از اين عنوان خارج است؛ بلكه يكى از شرافت اين خانواده، نزول جبرئيل در خانواده ى ايشان است؛ چنانچه خود فاطمه سلام الله عليها در مرثيه ى پدر مى فرمايد اشعارى را، كه يكى از آن ها، اين شعر است:







و كان جبرئيل روح القدس يونسنا

فغاب عنا و كل الخير محتجب

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 235 ح 2، بحارالانوار ج 43 ص 196 ح 27، مناقب ج 3 ص 361- در هر مصدر آمده است: و كان جبرئيل روح القدس زائرنا.

.




درباره ى كنيه «امّ ابيها»

درباره ى كنيه «امّ ابيها»


بدان كه يكى از كناى خاصّه ى ماثوره ى عصمت كبرى و آيه الله العظمى فاطمه ى زهرا سلام الله عليها «امّ ابيها» است، چنان كه در مقابل الطّالبيّين از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه: ان فاطمه تكنى امّ ابيها

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 37 ح 1، بحارالانوار 43 ص 19 ح 19، مقاتل الطالبيين ص 29. و در كشف الغمه است كه: ان النبى كان يحبها- اى فاطمه- و يكنيها بام ابيها.

___________________________________

كشف الغمه، چاپ تبريز، ج 1 ص 462.

و از اين نقل دو چيز استفاده مى شود:

يكى آن كه تصريح به محبّت حضرت رسول صلى الله عليه و آله شده است نسبت به آن مخدّره،

و ديگرى تعيين اين كنيه از آن جناب، كه از فرط محبتش به آن. مخدّره، او را بدين كنيه مى خواند.

و در وجه تكنيه ى آن مليكه ى انبياء به اين كنيه، چند علّت گفته شده است. و چند حكمت در سر اين تجوز- كه موجب مناسبت باشند- سروده شده؛ چه از بديهيات است كه مقصود از اين كنيه معنى حقيقى آن نيست زيرا كه حقيقه ى ممكن نيست كه فاطمه سلام الله عليها مادر حضرت رسول صلى الله عليه و آله باشد. پس اين تكنيت نيست، مگر بر سبيل مجاز.

علت اول كه در وجه اين تكنيه گفته شده است، آن است كه: چون يكى از معانى امّ، قصد است- چنانچه در المنجد است كه: امه اى قصده، و در قرآن مجيد است كه: امين المسجد الحرام

___________________________________

سوره مائده، آيه 2.، اى

قاصدين- پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فاطمه سلام الله عليها را امّ ابيها كنيه داد، به واسطه ى اينكه آن مخدره مقصود آن جناب بود، يعنى آن زكيّه ى طاهره همان فرزند است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواست و مقصودش بود، به لحاظ آنچه از نتايج كريمه و فوايد عظيمه كه بر آن مخدره از جهت فرزندى مترتب شده.

علت دوم: اين است كه چون يكى از معانى امّ، اصل است- چنانچه ايضا در كتاب المنجد كه الام الوالده و اصل الشى- و به اين لحاظ است كه زمين را امّ الانسان مى گويند، زيرا كه اصل او از زمين است اميه بن صلت گفته است:

عربيه






فالارض معقلنا و كانت امنا فيها مقابرنا و فيها نولد

پس آن مخدره، مكناه به اين كنيه شد، به واسطه ى اينكه او اصل پيغمبر است خلقا و خلقا. و كانت مشيتها كمشيه رسول الله صلى الله عليه و آله.

و به لحاظ اين معنى است كه مكّه را امّ القرى گويند، چه اصل شهرها است و شهرها از او كشيده شد. و هم چنين ماهيت را امّ الوجود گويند، چون مظهر وجود است. و عناصر اربعه را امّهات سفلى نامند، چه مواليد ثلاثه از آنها توليد يافته اند. و خمر را امّ الخبائث گويند، چه آن كه اصل است از براى گناهان ديگر و مجره را امّ النّجوم گويند. پس اگر آن مخدره را امّ القرى هم گويند، جايز است؛ به واسطه ى اصل بودنش از براى ائمه معصومين، كه از ايشان در قرآن مجيد تعبير به قرى شده است.

___________________________________

از جمله ذيل آيه ى 18 سوره ى سبا: و جعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهره و قدرنا فيها السير. مراجعه شود به: تفسير برهان ج 3 ص 348- 347.

و اگر امّ

النّجوم هم گويند، روا است؛ به واسطه ى اصل بودنش از براى آن نجوم سماء هدايت و ارشاد.

علت سوم: اين است كه چون يكى از معانى امّ، تقدم است؛ و به اين لحاظ است كه امام را امام گويند، چه آن كه او مقدم است؛ و امّ الراس مقدم دماغ را گويند.

و چون آن مخدره تقدم داشت در توالد و تناسل ذريه طيبه اش، لذا حضرت رسول صلى الله عليه و آله او را مكناه به اين كنيه فرمود.

علت چهارم: اين است كه چون يكى از اطلاقات امّ، محل اجتماع و مركز تجمع است؛ چنان كه ام الدّماغ گويند، چه مجمع حواسّ و مشاعر است؛ و امّ الجيش گويند، چه- بنا بر آنچه فخر رازى گفته- آن عبارت از آن علم بزرگى است كه در قلب لشگر نگاهدارى مى كنند كه باعث اجتماع و تجمّع مى شود، كه اگر آن سرنگون شود لشگريان متفرق مى شوند.

و چون آن مخدره مجمع توالد و تناسل ذريه ى طيبه ى محمديه است، و لواى بزرگ شريعت احمديه است- چنان كه از شكست و سرنگونى آن مخدره بعد از رحلت پدر بزرگوارش، شكست فاحشى بر حوزه ى اسلام وارد گرديد- پس به اين لحاظ پدر بزرگوارش، آن مخدره را مكناة به اين كنيه فرمود.

علت پنجم: اين است كه چون يكى از معانى ماده ى امم، پيشوا و پيش رو است- چنانچه در كتاب محيط المحيط بستانى صاحب دائره المعارف است كه: اممت الرجل امامه بالكسر جعلته امامى بالفتح اى قدامى- و ممكن است كه ام، ماخوذ از اين باشد.

و چون در فرداى قيامت و عرصه ى محشر، پدر بزرگوارش به جهت شفاعت گناهان امت- به مفاد اخبار كثيره- آن مخدره را در جلو مى اندازد، و او را در اين امر بزرگ پيشواى خود قرار مى دهد، لذا به اين لحاظ او را در دنيا هم مكناه به اين كنيه فرمود.

علت ششم

اين است كه چون يكى از معانى ماده ى امم مقتدى به است، كه كسى را در فعل و طريقه اى اقتدا كنند؛ و لذا امام جماعت را امام گويند.

چون آن مخدره مقتدى بهاى ائمه ى معصومين بود در اذيت كشيدن از امت و صبر نمودن، و اولاد طاهرينش در تحمّل مشاق جور و ظلم و حلم ورزيدن اقتداء به آن مخدره نمودند، و پدر بزرگوارش عالم به اين كيفيت بود، پس به اين لحاظ او را مكناه به امّ ابيها نمود.

و اگر خواهى بگو آن مخدره مقتدى بها بود نسبت به پدرش، در اينكه آن سرور از جانب خداوند اكبر مامور بود به محبت ورزيدن به آن مخدره، چنان كه تمام قد حركت فرمودنش در وقت ورود آن مخدّره بر حضرتش، و دست او را بوسيدن، و در مجلس مقدم نشاندن آن سرور، آن صديقه را بر جنابش، كشف از اين معنى مى كند.

علت هفتم: اين است كه ممكن است كه امّ ماخوذ از لفظ امام باشد كه يكى از اطلاقات آن، آن است كه بر مطلق مصحف و قرآن، يا بر مصحف و قرآنى كه يكى از صحابه نوشته باشد به امر عثمان او را اطلاق مى كنند- چنانچه در محيط المحيط است- و اين اطلاق در نزد قراء شايع و ذايع است.

پس شايد به اين لحاظ كه آن مخدّره، صاحب مصحف بود و خبر مى داد از ما كان و مايكون و ما هو كائن الى يوم القيمه، پس آن بزرگوار او را به امّ ابيها كنيه داد. يعنى چنانچه قرآن مصحف الهى است، و دستخوش تحريق بيگانگان مى شود؛ هم چنين مخدّره، مصحف پدرش مى باشد كه دستخوش ظلم و جور ايشان واقع مى گردد. بلكه بالاخره تحريق او و اطفالش را منظور مى دارند، چنانكه در كتب معتبره است كه وقت اجتماع آنها در بيت الشرف علويه- به جهت بردنش به مسجد از براى بيعت

ابوبكر- گفت: آتش و هيزم ببريد، و حجره را با هر كس كه در آن هست، آتش زنيد.

___________________________________

مدارك احراق بيت فاطمه عليهاالسلام را در ضمن مباحث گذشته آورديم.

علّت هشتم: اين است كه چون يكى از معانى ماده ى امم مقابله است، چنان كه در محيط المحيط است كه: دارى امم داره اى مقابلها؛

پس به لحاظ اينكه آن مخدره، چون در تمامت اخلاق و صفات، عدل پدر و مقابل با او بود، و مرآت و آئينه ى تمام نماى آن سرور بود، لذا آن بزرگوار او را مكناه به امّ ابيها فرمود، يعنى فاطمه سلام الله عليها آئينه تمام نماى پدر خود، و عدل او است در صفات و اخلاق.

علّت نهم: اين است كه ممكن است امّ ماخوذ از امام باشد، كه يكى از معانيش، آن چوبى است كه بنا بر بنا مى گذارد و آن را تسويه مى نمايد.

___________________________________

لسان العرب، چاپ دار صادر بيروت، ج 12 ص 25 بنقل از صحاح جوهرى.

و چون آن مخدره، باعث تسويه ى دين الهى- كه پدرش مبعوث به آن بود- گرديد، چه به وجود خود، و چه به وجود اولاد طاهرينش، لذا آن بزرگوار را مكناه به اين كنيه نمود؛ كنايه از اين كه چنانچه چوب بنا، باعث تسويه ى بناى او مى شود، و آن را از اعوجاج و انحراف مصون و محفوظ مى دارد، هم چنين فاطمه سلام الله عليها موجب تسويه ى بناى دين شد، و وجود او و اولادش، مردم مؤمن را از انحراف و اعوجاج از جاده ى شريعت بازداشتند، و به طريق مستقيم دلالت نمودند.

علت دهم: اين است كه چون يكى از اطلاقات و معانى امّ، ثمره ى شجره است، چنانچه از بعضى از لغويّين نقل شده و در يكى از كتب ديده شده است؛

و چون فاطمه ى زهرا سلام الله عليها ثمره ى شجره ى نبوت است، و حاصل عمر آن سرور و نتيجه ى حيات دنيويه آن بزرگوار است، لذا آن حضرت او را به امّ ابيها مكناه فرمود.

علت يازدهم: چيزى است كه در كتاب خصايص الفاطميّه ذكر كرده، به اين مضمون كه:

خاطر دارم كه شبى در محضرى كه انجمن فقهاء و مجتهدين بود، مرحوم فقيه فريد و مجتهد وحيد حاج ملا ميرزا محمد اندرمانى

___________________________________

ولى محمد اندرمانى رازى، عالم ربانى و فقيه كامل. متوفى حدود 1290 مدفون در نجف اشرف. فوائد الرضويه ج 2 ص 400. رحمه الله عليه از حقير اين كنيه ى شريفه را پرسيدند، و معنى آن را- كه جوابى مايصح عنه السكوت باشد- خواستند. مرحوم مغفور، فحل المحققين حاج آقا محمد خلف مرحوم رضوان مكان آقا محمود كرمانشاهى- عليهماالمغفره والرضوان- بيان خوشى فرمودند. و از هر طرف، از اين جواب مليح، آن مغفور را تصديق و تحسين نمودند، و حقير حظ آن محضر را فراموش نكرده است، و پيوسته ياد دارد.

فرمودند: در افواه والسنه بسيار شايع است پدر گاهى به پسرش، از راه رأفت و رحمت، در مقام نصيحت مى گويد: پدر جان، بابا جان. و به دختر خود مى گويد: مادر جان، و نه نه جان. و اين گونه الفاظ بين عرب و عجم شايع است، مانند برادر جان و نظائر آن. و اين قسم عبارات و اصطلاحات، از فرط مودّت و محبت و مهربانى است، و مبالغه ى در كثرت شفقت و دوستى پدر است به فرزند خود.

بنا على ذالك، معنى امّ ابيها به طريق حقيقت نيست، بلكه عبارتى است كه معمول بين پدران و فرزندان است كه از راه عطوفت گفته مى شود.

و حضرت اقدس نبوى صلى الله عليه و آله هم اينطور اراده فرموده و فاطمه ى زهرا سلام الله عليها را بدين عبارت خوانده، يعنى اى مادر من، تا حكايت كند از فرط محبتش به دخترش. و عبارت حديث كه مذكور شد: يحبّها و يكنّيها بامّ ابيها، دلالت بر همين معنى و بيان مى كند.

و الحق جواب دلنشين و معنى نمكين صحيحى است.

علت دوازدهم: چيزى كه هم در آن كتاب است، كه چون والده ى پيغمبر صلى الله عليه و آله رحلت نمود، و آن جناب هم خردسال بود، پس در حجر تربيت فاطمه بنت اسد واقع شد. و آن مخدرهّ، با كمال ارادت، او را خدمتگزارى مى كرد. و رسول صلى الله عليه و آله او را مادر مى گفت. و چون آن مخدره از دنيا رفت، به حضرت امير عليه السلام فرمود: فاطمه مادر من بود.

___________________________________

بحارالانوار ج 35 ص 71- 70 ح 4 به نقل از امالى صدوق و روضه الواعظين. پس آن حضرت، به واسطه ى كمال محبت به او، به فاطمه زهراء كه همنام او و همنام مادر خديجه ى طاهره بود، مى فرمود: تو مادر منى. و از اين كنيه، ياد از خديجه مطهره و فاطمه ى مكرّمه مى كرد، كه او را در خردسالى هميشه مادر مى خواند.

و معلوم است هر دو قسم به طريق تجوز است، نه از راه حقيقت. فرقى كه هست آن جناب فاطمه بنت اسد را «يا امّاه» خطاب مى كرد، و فاطمه ى زهرا سلام الله عليها را «امّ ابيها». و در امّ ابيها، دو نحو از احترام است: يكى به كنيه خواندن از راه تعظيم. و ديگرى اظهار محبّت خود، نسبت به آن مطهره ى صدّيقه.

علت سيزدهم: چيزى است كه هم در آن كتاب است. و ملخّص آن اين است كه: بديهى است كه هيچ محبّتى، برابرى با محبت مادر به فرزند نمى كند. و ايضا بديهى است كه هر قدر انس مادر به فرزند زيادتر باشد،

محبتش زيادتر است. و هم بديهى است كه زيادى انس از طول زمان مُؤانست و مجالست حاصل مى گردد. و زمان مُوانست و حيات آمنه مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن سرور، زياده از هشت سال طول نكشيد، چه آن بزرگوار هشت ساله بود يا كمتر، كه آمنه رحلت فرمود.

___________________________________

در مورد زمان رحلت جناب آمنه بنت وهب اختلاف است. واقدى، رحلت ايشان را در سن چهار ماهگى پيامبر دانسته (بحارالانوار ج 15 ص 341)، و ابن اسحاق و صاحب كتاب العدد القويه، رحلت ايشان را در شش سالگى پيامبر دانسته اند. (بحارالانوار ج 15 ص 116- 115). اقوال ديگر هم گفته شده است. به كتب سيره مراجعه شود. و از آن طرف، صديقه ى طاهره، هيجده ساله در خدمتگزارى آن سرور گذرانيد، چه در مكه و چه در مدينه. و از آن مخدره، نسبت به آن بزرگوار، علاقه و محبت ديگر مشهود و مكشوف شد، كه از علاقه ى مهر و مودّت فرزندى و پدرى علاوه، بلكه فوق العاده مى نمود. پس به اين تكنيه ى آن بزرگوار به آن مخدره، و او را امّ ابيها مكناه كردن، كانه فرمود: اى فاطمه، مادر من نمرده است، تو مادر منى؛ چه اُنست با من از مادرم زيادتر، و شفقت و همراهيت در راه محبت من بيشتر است.

زيرا كه آمنه مادر آن سرور، هشت سال بيشتر در خدمتگزارى آن جناب موفق نشد، و از اذيّت ها و ناملائماتى كه آن حضرت از قريش ديد، مستحضر نشد؛ به خلاف صديقه ى طاهره سلام الله عليها كه در مدت هيجده سال، ناملائمات اعادى دين را نسبت به آن سيد المرسلين مشاهده نمود، و در سختى ها و ازدحام بلاها و اقتحام شدائد، به جان و دل همراهى با آن بزرگوار فرمود.

علت چهاردهم: چيزى است كه ايضا در كتاب سابق الذكر است كه چون آيه ى «النبى اولى بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم»

___________________________________

سوره ى احزاب، آيه ى 6. در

مدينه منوره شد، و زوجات حضرت سيد كائنات هر يك به كنيه ى امّ المومنين مفتخر شدند، و همگى امّهات مؤمنين و مؤمنات گرديدند، جناب فاطمه زهراء سلام الله عليها هم پس از اين، از براى خود شرف و مزيتى خواست و خاطرش آزرده گشت. پس سيد مختار صلى الله عليه و آله فاطمه سلام الله عليها را چون جان شيرين در برگرفت و بوسيد و بوئيد، و به اين كنيه اش خواند و ناميد، يعنى اگر زن هاى من مادرهاى امت من هستند، تو بالاتر از ايشانى، قدراو رتبه ى كه مادر منى.

___________________________________

اين قول را در اهم كتب تفسير و حديث نيافتيم. والعلم عندالله.

علت پانزدهم: آن است كه بعضى از بزرگان گفته است كه صديقه ى طاهره عليهاسلام الله در ميان انوار الهيه، به منزله ى ماهيت است و آن انوار در مرتبه ى وجود هستند. پس آن مخدره، ماهيت كليه ى نوريّه است. و خزانه اى است كه در او صور علميه است. پس او است امّ تمامت موجودات، از بدايات و نهايات، حتى از براى پدر خود.

ختام فيه فطام

و ممكن است گفته شود امّ در اين كنيه ى شريفه، به معنى معروف آن است كه مادر باشد، و مراد از اب حضرت آدم ابوالبشر باشد، به همان نحوى كه ابن فارض در تائيه ى خود، از لسان حضرت ختمى مرتبت گفته است:

(عربيّه)






و انى و ان كنت ابن ادم صوره ولى فيه معنى شاهد بابوتى.
.




درباره ى لقب «حرّه»

درباره ى لقب «حرّه»


بدان كه يكى ازالقاب خاصّه ى حضرت صديقه ى كبرى سلام الله عليها «حرّه» است. و حرّ را در لغت بر چند معنى اطلاق و استعمال مى كنند.

يكى از آنها به معنى آزاد است، در مقابل عبد كه به معنى بنده است.

و ديگرى از آنها، به معنى كريم است- چنانچه در محيط المحيط بستانى و كتاب المنجد است كه: الحرّ خلاف العبد والكريم، الى ان قال: الحره مؤنّث حرّ، خلافه الأمة والكريمه، الى آخر.

و ا زجمله مواردى كه آن مخدره به اين لقب خوانده شده است، مورد اذن خواستن آن دو نفر

___________________________________

مراد، ابوبكر و عمر است. است در مرض موت آن مخدّره كه به عيادتش رفته، و از جنابش استرضاء جويند. و آن مخدره اذن نداد، تا آن كه حضرت امير عليه السلام را ديده، و از او خواهش نمودند كه از فاطمه عليهاالسلام، از براى ايشان اذن ورود و عيادت حاصل كند. پس حضرت به صديقه طاهره سلام الله عليها به اين عبارت فرمود:

ايتها الحره فلان و فلان يريدان ان يسلما عليك فما تريدين؟ قالت: البيت بيتك والحره زوجتك و افعل ما تشاء- الى آخر الخبر كه معروف و مشهور، و مجلسى رضوان الله عليه آن را در بحار از كتاب سليم بن قيس هلالى نقل فرموده

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 225- 222 ح 1 و 5، بحارالانوار ج 43 ص 170 و 199- 198 ح 29 و 11، كتاب سليم بن قيس ص 249، دلائل الامامه طبرى امامى ص 45.

و بعضى از بزرگان را در ايثار فرمودن حضرت امير عليه السلام، اين لقب آن مخدره را در اين مقام بر ساير القاب ديگرش، دو نكته است:

/ 55