درباره ى لقب «زهرا» - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


نكته ى اولى: آن است كه گويا آن بزرگوار در ايثار اين لقب را بر ساير القاب آن مخدّره در اين وقت، خواسته است كه بفهماند من اى فاطمه، تو را به اذن دادن به ورود آنها الزام نمى كنم، چه خودت مختاره اى و مطاعه. و آزادى اذن ورود و عدم آن، موكول است به رضاى خاطر شريف تو. اگر مى فرمايى بيايند، والّا فلا. و آن مخدّره، در كمال ادب عرض مى كند: من اگر چه حرّه و آزادم، اما مطيعه ام، و از فرمان مهر لمعان شما تخلف نخواهم نمود.

___________________________________

ابن عبد ربه اندلسى- از علام اهل سنت- در حديثى نقل مى كند كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه فرمود: يا فاطمه، اياك و غضب على فان الله يغضب لغضبه و يرضى لرضاه. و سپس به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: يا اباالحسن، اياك و غضب فاطمه فان الملائكه تغضب لغضبها و ترضى لرضاها- بحارالانور ج 43 ص 42، بنقل از مناقب ابن شهر آشوب.

اهميت لقب «حره» و حديث فوق، زمانى روشن مى شود كه بدانيم مبناى روابط خانوادگى در اسلام، تسليم كامل زن در برابر اوامر شوهر است، تا آنجا كه اجازه ى انجام امور مستحب و مندوبه را بدون اذن و رضاى او ندارد. و نمى تواند كسى را- بدون اذن و رضاى همسرش- به خانه بياورد.

و همينجا روشن مى شود كه اين خانواده، خانواده اى عادى نبوده، بلكه چنين بوده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، اجازه ى ورود آن دو تن به خانه اش را موكول به رضاى بانو مى داند. و با خطاب «ايتها الحره» مقام آن صديقه ى طاهره را به جهانيان نشان ميدهد.

اين خطاب، يكى از مصاديق پيوند صدّيق و صدّيقه است، و از مصاديق تفسير آيه ى شريفه ى «مرج البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لايبغيان»، و نيز از مصاديق كفو بودن على و فاطمه، صلى الله عليهما وآلهما.

در اين حكايت، نكته ى ديگرى كه جلب نظر مى كند، اين است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام، در كمال تواضع و ادب، به امير عليه السلام پاسخ ميدهد: خانه، خانه ى شماست. و من زوجه ى شما. و امر، امر شما. و اين درسى بزرگ براى بانوان مسلمان است.

و نكته ى ديگر، جلوه ى وسعت رحمت الهى در سخن امير عليه السلام- رحمه الله الواسعه- است، كه نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام، اينچنين از دشمنان خود شفاعت مى كند و بر آنها نظر رحمت مى افكند.






دوستان را كجا كنى محروم تو كه بر دشمنان نظر دارى

آنجا كه هست دشمن، مديون لطف تو- اميد دوست، جاى دگر، ناروا بود


و اين همان رحمت واسعه ى الهى است كه دشمنان قسم خورده ى حضرتش را واداشت تا مكرّرا بگويند: «لولا على لهلك فلان». اللهم انفعنا بحبّه واحشرنا فى زمرته و تحت لوائه و احينا على ملّته و توافنا على ملّته. آمين يا ربّ العالمين.

.

نكته ى ثانيه: آن است كه چون مرسوم و مشاهد است كه در وقت حاجت خواستن از كريميان، و وقت عرض حاجت نمودن بر ايشان، آنها را به صفت جود و كرم و لقب معظّم محترم ياد مى كنند، تا موجب رقت و عطوفتشان شود و انجاح مسئول و مأمول از ايشان نمايند؛ و دانستى كه يكى از معانى حر، كريم است، پس آن بزرگوار در اين مقام- كه مقام عرض حاجت بود- اين لقب آن مخدّره را بر ساير القابش، ايثار به ذكر فرمود؛ كنايه از اينكه:

اى فاطمه ى كريمه، اين دو تن مرا واسطه كرده اند و اذن دخول خواسته اند و مى خواهند از خاطر مباركت استرضاء بجويند. چه شود كه از راه كرم عفو فرمايى، و رخصت دهى تا درك سعادت حضورت نمايند؟.

اين ناچيز گويد كه داعى را در اين مقام نكته ى ثالثه اى در نظر جلوه گر است و آن اين است كه: چون يكى از معانى حر، شريف النّسب و كريم الحّسب بودن است، چنان كه در «المنجد» است كه: حريّه القوم اشرافهم يقال هو من حريه قومه اى من اشرافهم.

پس محتمل است كه آن بزرگوار، در ايثار ذكر اين لقب را در اين مقام

بر القاب ديگر آن مخدّره، غرضش تعريض بر آن دو نفر باشد؛ علاوه بر تجليلى كه از آن استفاده مى شود، از براى آن عصمت كبراى الهيه.

و به عبارت واضحه، مفاد آن دو نكته كه ذكر شدند، فقط دلالت داشتن اين لقب است بر تعظيم و تجليل آن مخدّره. و مفاد اين نكته ى ثالثه، دو چيز است: يكى تجليل و تعظيم صديقه كبرى، و ديگرى تحقير و تهجين از آن دو نفر.

پس گويا مى فرمايد: اى صاحب شرافت در نسب و فضل در حسب، و اى داراى اصالت و نبالت، اين دو نفر عرب خسيس الحسب و دنى النسب، كه از اجلاف؛ و در حسب و نسب، غير معدود از اشرافند؛ از جناب شما اذن مى طلبند، در وارد شدن در خدمت، و حاضر شدن به عنوان عيادت. خذ هذا.

درباره ى لقب «زهرا»

درباره ى لقب «زهرا»


بدان كه يكى از القاب مشهوره ى حضرت صديقه كبرى سلام الله عليها «زهرا» است. و اين لقب، مخصوصا در لسان اخبار و افواه شيعيان اخيار، كمال معروفيت و اشتهار را دارد. و در احاديث ارباب عصمت و طهارت، چند علت از جهت ملّقبه شدن آن مخدّره به اين لقب ذكر شده است:

علت اول: چنان كه در علل الشرايع است، اين است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه: چرا فاطه سلام الله عليها را زهراء گويند؟

فرمود: «چون خدا او را از نور عظمت خود آفريد، از آن نور روشنايى داد اهل آسمان و زمين را، بطورى كه پوشيده نور وى چشم هاى ملائكه را، كه همگى به رو افتادند و خداوند را سجده كردند. و عرض كردند: اى پروردگار ما، اين چه نور است؟

ندا رسيد: اين نورى است از نور من، كه در آسمان او را ساكن نمودم، و از عظمت خودم او را خلق كردم. و بيرون مى آورم او را از صلب پيغمبرى از پيغمبران خودم، و آن پيغمبر را بر هر پيغمبرى تفضيل مى دهم. و از اين نور، ائمّه را بيرون مى آورم، كه به امر من قيام نمايند، و به حق من هدايت يابند، و ايشان را خلفاء خودم در زمين قرار مى دهم.»

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 31 ح 2، بحارالانوار ج 43 ص 12 ح 5 به نقل از علل الشرايع و مصباح الانوار.

علت دوم: در معانى الاخبار است كه از حضرت صادق عليه السلام سؤال شد كه: چرا فاطمه عليه السلام را زهراء گفتند؟ فرمود:

«به جهت اينكه هر وقت كه در محراب عبادت مى ايستاد، نور روى او از براى اهل آسمان ها روشنايى مى داد چنانكه نور ستاره ها از براى اهل زمين»

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 33 ح 4، بحارالانوار ج 543 ص 12 ح 6 به نقل از معانى الاخبار و علل الشرايع.

علت سوم: در بحار، از حسن بن زيد روايت كرده كه گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم كه چرا فاطمه عليهاالسلام را زهراء ناميدند؟ فرمود:

«براى آن كه فاطمه عليهاالسلام را در بهشت، قبّه اى است از ياقوت سرخ، كه ارتفاع آن در هوا يك سال است، و به قدرت معلّق است. و از طرف بالا، علاقه اى ندارد كه او را نگاهدارد، و به ستونى بر قرار و استوار نيست. و او را يك صد هزار در است. و بر هر درى، هزار ملك ايستاده. و اهل بهشت، آن قبّه را مى بينند، چنان كه اهل زمين كوكب درّى را در افق

آسمان. و مى گويند: اين قبّه ى زهرائيه فاطمه است».

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 33 ح 5، بحارالانوار ج 43 ص 16، به نقل از مناقب. اسم راوى را، «حسن بن يزيد» ثبت كرده اند.

علّت چهارم: در بحار، حديث طويلى در فضيلت فاطمه عليهاالسلام از سلمان و ابن عباس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله ذكر شده است، كه در آخر آن چنين است كه:

خدا خلق نمود نور فاطمه ى زهرا را، و در قنديلى قرار داد. و آن را در گوشوار عرش آويخت. پس آسمانهاى هفتگانه و زمين ها همگى نورانى و روشن شدند. و از اين جهت، او را زهراء ناميدند. و ملائكه خداوند را تسبيح مى كردند. آنگاه حق تعالى فرمود: به عزت و جلالت خودم، من تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت، از براى دوستان اين زن و دوستان پدر و شوهر و اولادش قرار دادم- الى آخر الحديث بطوله.

___________________________________

بحارالانوار ج 37 ص 84 ح 51، و ج 43 ص 17 ح 16.

علت پنجم: از جهت ملقّبه شدن آن مخدّره به زهرا، چيزى است كه آن را علامه ى مجلسى رضوان الله عليه در بحار، از ابوهاشم عسكرى روايت نموده كه گفت: از صاحب عسكر عليه السلام

___________________________________

مراد، امام على النقى يا امام حسن عسكرى عليهماالسلام است. سؤال كردم: چرا فاطمه عليهاالسلام را زهراء ناميدند؟ فرمود: به جهت اينكه روى او، از براى اميرالمؤمنين عليه السلام؛ در اول روز، مانند آفتاب؛ در وقت ظهر، مانند ماه؛ و در آخر روز، وقت غروب مانند كوكب مى درخشيد.

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 33 ح 6، بحارالانوار ج 43 ص 16.

اين ناچيز گويد كه داعى را در سرّ اختلاف درخشندگى نور صورت آن مخدّره به اختلاف اين اوقات، نكته اى در نظر جلوه گر است، و آن والله

العالم اين است كه:

چون وقت صبح، وقتى است كه انسان كمال استغراق در بحر توجه به ساحت قدس حضرت احديّت را دارا است؛ و هنوز از توجه به مقام قرب واحد احد، متوجه به كثرات بى عدّ و حدّ نشده است؛ و آلايش به امور دنيويه، اگر چه آنها عين امور اخرويه هم باشند- چنانچه از براى آن مخدّره بود- پيدا نكرده؛ پس لازمه ى اين توجه تام و تمام در ساحت قدس ملك علام، همان درخشندگى نور صورت آن مخدّره بود، به مثل آفتاب. و نمايش آن است به اين مثابه، از براى حضرت ولايت مآب.

و چون تا وقت ظهر، به واسطه اى فى الجمله توجه به امور دنيويه از مراقبت حال اولاد، و مواظبت امور منزل به نحو تمشيت و تهيت آن توجه كامل را قهرا عائقى حاصل مى گرديد؛ لذا نور آن صورت انور، به مثابه ى نور قمر از براى حضرت اميرالمؤمنين حيدر نمايان و جلوه گر مى گرديد.

و بنابراين، بديهى است كه تا وقت غروب آفتاب، غينهاى توجه كامله به ساحت رب الارباب، از صبح تا به وقت ظهر بيشتر، و اثر آنها در خط نور توجه كامله از آن صورت انور زيادتر است. و لذا نمايش آن نور در وقت غروب، از براى آن جناب فاتح فى الحروب، به مثابه ى نور كوكب درى در لمعان و اشراق و تجلّى بود.

و عاضد ما زبُر، بلكه شاهد ما سطر، همان فرمايش خيرالبشر است كه مى فرمود: وانى ليغان على قلبى فاستغفر الله فى كل يوم سبعين مره

___________________________________

در قرب الاسناد، از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ان رسول الله صلى الله عليه و آله كان يتوب الى الله عزوجل كل يوم سبعين مرة من غير ذنب (بحار الانوار ج 44 ص 275).

علت ششم: از براى ملقبه شدن آن مخدّره به زهراء چيزى است كه آن

را صدوق رضوان الله عليه در كتاب «علل الشرايع» نقل فرموده، از ابان بن تغلب كه گفت: از حضرت صادق عليه السلام سوال كردند: چرا فاطمه سلام الله عليها را زهراء مى گويند؟ حضرت فرمود:

براى آن كه در اول روز، براى على بن ابيطالب عليه السلام روشنايى مى داد. و نور سفيدى، از محراب عبادتش به خانه هاى اهل مدينه مى تابيد، كه ديوارهاى مدينه سفيد مى شد. مردم خدمت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف مى شدند، و جهت را مى پرسيدند. پس آن جناب به حضرت امير عليه السلام مى فرمودند: آن حضرت مى آمد، و آن نور را از محراب عبادت آن مخدّره مشاهده مى كرد. و انها قاعده فى محرابها تصلى والنور ساطع فى محرابها و من وجهها.

چون ظهر مى شد، نور زردى ساطع شده كه ديوارهاى مدينه زرد مى شد.

و چون غروب مى شد، نور سرخى مى ديدند كه ديوارها تماما سرخ مى شد. به همان طريق، مردم مى آمدند و سؤال مى كردند. پس مى دانستند آن نور زرد و سرخ، از جبين مُبين حضرت صديقه ى طاهره ظاهر است.

و آن انوار، جمعا به جناب سيّدالشهداء منتقل شد. و بعد از آن، در ائمه ى طاهرين عليهم السلام قرار گرفت.

و مكرر مى فرمودند: آن انوار ساطعه ى لامعه در ما ائمّه است

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 32- 31 ح 3، بحار الانوار ج 43 ص 11 ح 2 به نقل از علل الشرايع. (صلوات الله عليهم اجعين).

شمع فى جمع: بدان كه در ميان اخبار وارده ى در علل تلقّب آن مخدّره به زهراء عليهاالسلام، به هيچ وجه تنافى و تدافع نيست، و جملگى حكايت از يك نورند، نهايت به اعتبار اختلاف در تجلّى و ظهور.

و چه نيكو فرموده است در خصايص الفاطميّه، بعد از نقل اين احاديث كه:

علل مذكوره و احاديث مسطوره در تسميه ى جناب فاطمه به زهراء عليهاالسلام منافى نيست، بلكه تمام آنها صحيح است، و جمع آنها ممكن. كسى كه در بدو ايجاد، نور مباركش به آسمانها و زمين ها بتابد، و آنچه هست در اين عالم بالا و پست از او روشن بماند، و از نور موفور السرورش قبّه ى زهرائيّه بدان اوصاف و رفعت خلق شود؛ بعيد نيست كه در اين عالم مُلك، انوار وجوديّه اش صبح ظهر و شام بر اهل مدينه عموما تابنده و درخشنده باشد؛ و بر حضرت امير عليه السلام- على نحو الخصوص- آفتاب و ماه و كوكب درى نمايد.

و خود بديهى است كه آنچه اميرالمؤمنين عليه السلام به نظر ولايت و محبّت مشاهده مى فرمود، و جناب فاطمه عليهاالسلام را به ديده ى ظاهر و باطن مى ديد، غير از ديده ى ديگران بوده است. و جلوه هاى آن مخدّره، در اوقات خاصه، براى آن بزرگوار به نحوى اختصاص داشت، و بر اهل مدينه به نحو ديگر.

به عبارت اخرى، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، آفتاب و ماه و ستاره را بحقايقها مشاهده مى فرمود، و ديگران ضوء و شعاع آفتاب و غيره را. و شايد جمعى از آن انوار بى بهره بودند، و استعداد لقاى انوار فاطميّه را نداشتند. و لهم اعين لايبصرون بها كلا انهم عن لقاء ربهم لمحجوبون

___________________________________

پايان كلام صاحب كتاب خصائص فاطميه. و لقد اجاد رحمه الله فيها افاد.

بيانات من النواب العامه القائميه فى حكمه اختلاف الوان نور الفاطميه.

بدان كه حضرات علما اطائب را- كه هر يك در زمان غيبت، نائب عام از امام غائب اند- در حكمت اختلاف الوان نور فاطه ى زهراء عليهاالسلام در اوقات ثلاثه صبح و ظهر و مساء بياناتى است مختلفه و مقالاتى است مؤتلفه. و اين ناچيز، در اين مختصر وجيز، از جمله ى آنها به نقل چند بيان، قارئين را اعلام و اعلان مى نمايم.

بيان اول: آن است كه از مرحوم سيد جزائرى در بعض مولفاتش نقل شده است كه فرموده:

جائز است اينكه بوده باشد وجه اين اختلاف؛ و بودن نور صورت آن مخدّره در وقت صبح، ابيض و سفيد؛ به واسطه ى اينكه نور سفيد داخل در حجرات ايشان يعنى اهالى مدينه مى شد در وقت صبح، و حال آنكه آنها در خواب بودند. پس سفيدى اين نور مطهر، بقيه ى ظلمت شب را از ايشان منكشف و منجلى مى نمود، و دخول وقت صبح را بر ايشان آشكار مى كرد. پس آن ها برمى خواستند از براى نماز و اداى فريضه ى صبح.

و ايضا سزاوار است كه بوده باشد نور صورت آن مخدّره در وقت صبح، مخالف از براى اول نور آفتاب در نزد طلوع نمودنش؛ تا آن كه بر مردم، احد نورين به ديگرى مشتبه نگردد؛ چه نور آفتاب در اول طلوعش زرد است.

و اما در وقت ظهر، پس نور آفتاب سفيد است، و نور آن مخدّره زرد مى شد، به واسطه علت مذكوره كه يكى از آن دو نور- يعنى نور شمس و نور صورت فاطمه عليهاالسلام- به ديگرى مشتبه نشود.

و ايضا علت زردى نور صورت آن مخدّره در وقت ظهر، به واسطه ى اين بوده كه آن نور، نور خوف بوده است، چه آن كه اول زوال، درهاى آسمان ها باز مى شود، و ملائكه ى آسمان ها به زمين نظر مى كنند، و اين خود موجب خوف است. و مشهور است كه نور خوف زرد است.

و اما در آخر روز كه نور صورت آن مخدّره سرخ مى شد، به واسطه ى اين

بوده كه آن نور، نور محبت و شكر بر اداء فرايض بوده است، چنانكه افصاح به اين مى كند فقره ى فرحا و شكرا كه در روايت است. و نور ناشى از محبت، سرخ رنگ است، چنان كه متعارف است. انتهى

بيان دوم چيزى است كه در خصايص الفاطميّه، آن را از محضر شريف جمعى از علماء- كه در آن، از حكمت اختلاف اين انوار صحبت شده و مطرح بحث گرديده است- استفاده نموده و به اين عبارت، ماحصل آن را مرقوم داشته كه:

آن تنوير به الوان ثلاثه در آن سه وقت؛ اشاره ى ظاهره دارد، بر اختلاف حالات آن طاهره ى مطهره در حين عبادت، و پس از فراغت از اداء فريضه در محراب خود.

اما صبح، چون اول طلوع نير اعظم است، و ابتداى اشراق آفتاب جهان تاب است از افق مشرق، پس سفيدى رخساره ى آن سيّده طاهره، حكايت از رحمات خاصّه الهيّه مى كند كه در تمام شب، از مصدر رحمت حقّه بر وى افاضه شده، و علامت و نشانه ى رحمت بياض است. و اين صفت دلالت بر رجاء و اميّدوارى آن جناب از قبول عبادات و طاعات ماسبق و ايام مستقبل مى نمايد.

اما وقت ظهر، كه زمان نزول بركات عامّه و هبوط ملائكه ى رحمت، و حدّ وسط بين صباح و مساء- كه صلوه وسطى راجع بدان ساعت است- آثار خوف و بيم، از جبين مبين آن سيده ى نساء عالمين هويدا مى شد، و در انظار زرد و نزار مى نمود، يعنى آن كه غفلت از طاعات دارد و ذهول

___________________________________

ذهول: غفلت، سرگرمى. از عبادات، و آن كه حق من له الحق را- كما هو حقه- اداء نكرده، آيا اميد عفو چگونه دارد؟ و در زمان لاحق، موفق به طاعات مى شود يا نه؟

/ 55