مقاله حادثه لدفع شبه ثالثه: - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


صديقه گناهى سر نمى زند، چه صغيره باشد و چه كبيره، چه جاى آن كه معارضه كند مثل حضرت ولى الله الاعظم جناب اميرالمؤمنين عليه السلام را، كه راد بر جنابش راد بر خداوند متعال است، و طاعت آن بزرگور واجب است مثل طاعت خدا و رسول صلى الله عليه و آله، و تسليم از براى اقوال و افعال آن جناب، فريضه ى هر مسلم و مسلمه است، و به مثابه ى تسليم شدن، مر، امر خدا و رسول است، زيرا كه آن بزرگوار امام مفترض الطاعه است از جانب خداوند تبارك و تعالى، و نمى فرمايد مگر آنچه را كه حق است و نمى كند مگر آنچه را كه حق است.

پس اگر العياذ بالله، اين چنين فعلى كه اين زيادتى در روايت امالى دلالت بر آن دارد، از صديقه ى طاهره سلام الله عليها نسبت به آن حضرت سر زده باشد، لازمه اش آن است كه آن مخدّره آن جناب را- نستجيربالله- امام نداند، و داخل در ارباب عصمت نشمارد، تا آن كه در چنين فرض جايز باشد از براى آن مخدّره، متعرّض شدنش به جناب ولايت مآب در آنچه آن بزرگورا به عمل مى آورد، از امور الهيّه.

پناه مى بريم به خدا از آنچه كه مشركين او را مى گويند، و از آنچه كه مفترين ملحدين آن را افتراء مى بندند.

علاوه ى بر اين ها، اين است و جز اين نيست كه مغرور مى شوند به امثال اينگونه از فضائل درباره ى اهل بيت عصمت و طهارت كسانى كه نمى يابند از براى امام خودشان فضيلتى را كه روايت كنند آن را، پس چنگ مى زنند مثل انسان غريق به هر گياه و حشيشى كه مى بينند آن را، چنان كه اين كيفيت، داب و ديدن

___________________________________

ديدن، كلمه اى عربى و به معنى شيوه و عادت است. و حال و صفت مخالفين ما است در مذهب، در حق امامان خودشان.

واما طايفه ى شيعه ى اثنى عشرّيه، پس بحمدالله، ايشان در غناء و وسعت از اين امرند، چه آن كه فضائل ائمّه ى ايشان عليهم السلام به تحقيق كه پر كرده است سموات و ارض را. پس ايشان را چه حاجت است به سوى امثال اين مزخرفات؟ والحمد لله رب العالمين. و صلى الله على محمد و آله الطاهرين. تمام شد ترجمه ى كلمات بعض مذكور، انعم الله عليه بالحبور والسرور.

___________________________________

پايان كلام بعض علماء ذيل خبر ارشاد القلوب و امالى صدوق.

مرحوم علامه مجلسى- رضوان الله عليه- در كتاب شريف بحار الانوار، با فرض صحت حديث مى نويسد:

«شايد منازعه ى حضرت زهرا صلوات الله عليها ظاهرى و لفظى، و براى اظهار كردن فضل امير عليه السلام براى مردم بوده، يا براى ظاهر نمودن حكمت آنچه از امير عليه السلام صادر شده است، و يا وجه ديگرى از وجوه كه ما نمى شناسيم.» (بحار الانوار ج 41 ص 47 باب 103).

در توضيح و تأييد كلام صاحب بحارالانوار، به تتمه ى خبر رجوع شود، كه در متن «انوار المواهب» نيامده است. از جمله انتهاى حديث، كه رسول اكرم به اميرالمؤمنين صلى الله عليهما و آلهما ميفرمايد: آن كسى كه شتر را به تو فروخت، جبرئيل بود. و آنكه شتر را از تو خريد، ميكائيل (كه هر دو در هيئت اعرابى ظاهر شدند). و شتر، از شترهاى بهشت بود. و درهمها از جانب ربّ العالمين عزوجل. پس آنها را در راه خدا انفاق كن، و از تنگدستى خوف نداشته باش.

دفع شبهه اخرى التى له احرى: در بحار الانوار و ساير كتب معتبره ى از اخبار است كه چون صديقه ى طاهره سلام الله عليها، بعد از فراغ از خطبه ى معروفه اى كه در حضور مهاجر و انصار، در مسجد پدر بزرگوار خود در مظلوميت خود و غصب فدك انشاء نمود، رجوع به حجره ى طاهره كرد و به اميرالمؤمنين عليه السلام- كه در آن وقت، منتظر قدوم آن مخدّره بود-

چنين خطاب نمود كه: يابن ابى طالب اشتملت شمله الجنين و قعدت حجره الظّنين و نقضت قاره الاجدل فخانك ريش الاعزل- الى آخر، كه ترجمه ى آنها اين است كه:

اى پسر ابيطالب، به خود پيچيدى لباس طفل را، و نشستى در خانه ى تهمت، و شكستى بال خود را، و كسى را كه رتبه ى مقاومت با تو نبود، خيانت كرد با تو- تا اين كه مى فرمايد- خود را دور گرفته اى، و به خاك نشسته اى و قوّت خود را به كار نمى برى. گرگان چند را فرصت دادى كه شكار كنند، و بر خاك نشستى، كاش مرده بودم پيش از اين خوارى.

___________________________________

بيت الاحزان، محدث قمى، چاپ حسينيه عماد زاده اصفهان ص 123 بنقل از احتجاج طبرسى.

بدان كه علامه ى مجلسى، بعد از نقل اين خطبه، در خصوص اين عتابات كه صديّقه طاهره سلام الله عليها به امير عليه السلام نموده، در ترك تعرّض خلافت و عدم نصرتش از آن مخدّره، ظاهرا كه شبهه اى است كه بسا در بعضى از اذهان خلجان كند بلكه رسوخ نمايد، كه با وجود علم فاطمه عليهاالسلام به امامت امير عليه السلام و لزوم طاعتش از آن امام بى نظير، و با عصمت آن سيده ى زنان، و دانستن اش كه نمى نمايد اميرمؤمنان عليه السلام كارى را مگر به اذن خداوند عالميان.

پس صدور اين نحو از كلمات، از آن بى بى نسبت به ساحت حضرتش، منافات با طهارت و عصمت داشته باشد.

چنين فرموده كه اين كلمات، صادر شد از براى بعضى از مصالح و حكم، و نه اين بود كه واقع باشد. و حضرت فاطمه عليهاالسلام راضى به سكوت ايشان بود. و غرض آن جناب، اين بود كه بر خلايق واضح شود قبح اعمال و شناعت افعال آن ها. و مثل اين در عادات و محاورات وقوع

مى يابد. و نظير اين در موسى و هارون اتفّاق افتاد، و در قرآن ياد شده است كه: و القى الالواح و اخذ براس اخيه يجره اليه قال يابن امّ لاتأخذ بليحتى و لا برأسى

___________________________________

سوره اعراف، آيه 150. الواح را انداخته، سر هارون را گرفت و پيش كشيد. هارون گفت: اى فرزند مادر، ريش مرا مگير، من تقصيرى ندارم.

و غرض موسى اين نبود كه از هارون جرمى صادر شده باشد. غرض او، اظهار عظم جرم و قباحت فعل بنى اسرائيل بود.

و آن كه بعضى جواب گفته اند كه شدت عصبيّت و تاسف، آن معصومه را بر اين داشت كه چنين عتابى بكند، والا مى دانستند كه آنچه را كه پسر عم ايشان مى كنند، موافق است با خواست خدا؛ دفع اشكال نمى كند، چه آن كه عصمت آن مخدّره، عقول كلّ خلق را در حيرت انداخته بود. و بزرگى و علوّشان آن صديقه عليهاالسلام، به مرتبه اى بود كه از گنجايش احصاء بيرون بود. پس نتوان گفت كه غيظ و خشم، آن معصومه را از اختيار بيرون برده باشد. بلكه جواب صواب، همان است كه علامه ى مجلسى رضوان الله عليه فرموده.

مقاله حادثه لدفع شبه ثالثه:

مقاله حادثه لدفع شبه ثالثه:


شبهه ديگر در اين مقام، آن است كه اگر چه طلب حق نمودن با عصمت منافات ندارد، ولكن چون آن قدسيّه در عصمت و قدس به درجه ى كمال بودند، و لذّات و نعماء دنيا در نظر ايشان از قبيل هموم و اسقام بود، و بهجت و سرور دنيا در نظر ايشان بى قدر بود، پس اين همه مبالغه نمودن در اخذ حق خود، با وجود يقين ايشان به فناء دنيا و توجه به نفس قدسيّه ايشان پيوسته به عالم قدس، و انصراف همّت ايشان به تحصيل مراتب معنويه و درجات اخرويه از چه راه بود، چه آن كه داراى چنين مرتبه اى را نشايد كه

آن قدر در امر فدك مبالغه نمايد، و در مجمع مردم در صدد منازعه ى با منافقين برآيد؟

و جواب از اين شبه به دو وجه است:

وجه اول: آن است كه فدك، چون حق اولاد و عترت طاهره مى بود، و آن منحصر به آن مخدّره نبود، و مسامحه و مساهله نمودن در حقوق ايشان و تضييع مال ايشان روا نمى بود، لذا آن مخدّره اين همه مبالغه را در اخذ آن فرمود.

وجه دوّم: آن است كه از مبالغه نمودنش در طلب حق خود، اظهار ظلم و جور و كفر ايشان شد، و باعث تمييز حق از باطل گرديد، چنان كه هر كه شنيد- از حاضرين و غائبين، از موجودين و آنهايى كه بعد به هم رسيدند الى يومنا هذا- كيفيت سلوك آنها از ترك ادب نيست به حبيبه ى قلب پيغمبر صلى الله عليه و آله، از آنها تبرّى نموده و بيزارى جستند.

و اين اعظم حقوق بود كه مسلمين داشتند كه بايست اهل بيت عصمت، مبالغه نمايند در ظهور حق و افتراق آن از باطل، و اظهار تلبيسات و تمويهات ايشان. پس از اين جهت، آن معصومه مبالغه فرمود، تا رسيد به مطالبه ى شهود. و اول درجه ى كفر ايشان، به شاهد طلبيدن از آن مخدّره ظاهر شد. و دوم درجه، جرح شهودى- كه مثل امير و حسنين عليهم السلام و امّ ايمن بودند- نمودند. و سوم درجه، تصميم شاهد طلبيدن است، چه اعتناء به عصمت او نكردند. و اگر آن مبالغه نبود، اين درجات كفر از ايشان ظاهر نمى شد، و حق ظاهر نمى گرديد.

دو خبر از كتاب «مناقب الطاهرين» عمادالدين طبرى

دو خبر از كتاب «مناقب الطاهرين» عمادالدين طبرى


در مناقب الطاهرين

___________________________________

مناقب الطاهرين در فضائل اهل بيت معصومين عليهم السلام، از آثار شيخ عمادالدين حسن بن على طبرى، كه در سال 673 به پايان رسانده است. از ايشان، كتاب «كامل بهائى»- درباره ى سقيفه و وقايع بعد از آن به چاپ رسيده است. همچنين رساله ى مختصرى بنام «اربعين» در امامت، كه در مجله ى مشكوه (نشريه آستان قدس رضوى) شماره ى 13 بطبع رسيده، و مجملى از شرح حال ايشان در آنجا آمده است. كتاب «مناقب الطاهرين» فوق الذكر تاكنون به چاپ نرسيده، و نسخه هاى خطّى آن در كتابخانه ها موجود است. مراجعه شود: الذريعه ج 22 ص 329. فهرست كتابخانه آيه الله مرعشى ج 3 ص 9- 8 و ج 4 ص 389- 388.- كه از تأليفات عمادالدين طبرى مؤلّف كتاب كامل السقيفه (مشهور به كامل بهايى) است- چنين آورده كه وقتى رسول صلى الله عليه و آله، بر خديجه عتابى بكرد و خواست كه طپانچه اى بروى خديجه بزند، فاطمه عليهاالسلام در بطن وى گفت: يا ابتاه لا تلطمها فان عليها لك حقا، يعنى پدر او را لطمه مزن، چه آن كه او را بر تو حقى است.

و هم در آن كتاب است كه خديجه روزى نماز مى كرد. و خواست كه در نماز در ركعت سوم سلام باز دهد. فاطمه از شكم مادر آواز داد كه: قومى يا اماه، فانك فى الثلاثه، يعنى برخيز اى مادر و سلام نماز باز مده، چه آن كه در ركعت سوم نماز مى باشى.

اين ناچيز گويد: در منقبه ى اولى تأمّلى است، چه آن منافى با مقام نبوّت است.

خبرى از كتاب «زهرالربيع» محدّث جزائرى

خبرى از كتاب «زهرالربيع» محدّث جزائرى


سيد سند جزايرى، در جلد دوم از زهرالربيع- كه نسخه ى آن هنوز به طبع

نرسيده- فرموده است كه:

در حديث آمده كه روزى على عليه السلام به فاطمه فرمود كه مدّت ده سال است كه من با تو مصاحبت و معاشر مى باشم، و در اين مدت لقمه ى طيبه اى با تو نخورده ام. فاطمه سلام الله عليها، از اين سخن به گريه درآمد. پس چون آن جناب از حجره بيرون شد، فاطمه عليهاالسلام در نزد پدر بزرگوار خود رفته، سخن ابن عم خود على عليه السلام را از براى پدر بزرگوار نقل نمود. و در خدمت آن سرور، بناى شكوه از فقر را گذاشت. پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند: يا فاطمه، هرگاه طعام طبع مى نمايى، پاكيزه مواظبت آن كن، تا طيّب و نيكو و لذيذ شود.

فاطمه عليهاالسلام گريان شد و عرض كرد: يا رسول الله، وقتى كه در خانه چيزى نباشد، پس به چه چيز من طعام طيّب لذيذ طبخ نمايم؟ و حال آن كه بهترين مطبوخ ما، كفى از آرد جويى است كه سبوس آن گرفته نشده، كه آن را به درون روغن در ميان آب گرم ريخته، و بهم زده، تناول مى كنيم. پس فاطمه چه كند كه چنين مطبوخى لذيذ گردد؟ پس جبرئيل نازل شده عرض كرد: يا رسول الله، فاطمه عليهاالسلام را در طبخ غذا قصور و تقصيرى نيست. و پسر عمّت على عليه السلام، در گفته ى خود صادق است، چه آن كه نه از جهت بدى طبخ فاطمه است، كه غذا بر على عليه السلام گوارا نيست، بلكه به جهت اين است كه هر وقت آن جناب، لقمه اى از غذا برمى دارد كه تناول فرمايد، متذكّر آيه «كل نفس ذائقه الموت»

___________________________________

سوره آل عمران آيه 185، سوره انبياء آيه 35، سوره عنكبوت آيه 57. مى گردد. و چون او را در دهان مباركش مى نهد، در فكر مرگ و ياد قبر و سؤال قبر و عرض اعمال بر حضرت ذى الاجلال و اهوال اين ها مى افتد، و لذا ياد اين ها نمى گذارد كه على عليه السلام طعم غذا را چنانچه هست،

بيابد و درك كند و غذا در دهان مباركش لذت دهد. يا رسول الله، بدرستى كه على در واديى است و فاطمه در وادى ديگر.

و اين روايت را شيخ محمد بن على متخلّص به حزين، كه از علماء عصر شاه طهماسب اخير و معاصر با نادرشاه افشار بوده، در كتاب جام جم و مرآة هيئه العالم خود نيز نقل فرموده، فارجع

سخن شعرانى و ابن عربى درباره ى شجره ى طوبى

سخن شعرانى و ابن عربى درباره ى شجره ى طوبى


عبدالوهاب شعرانى در كتاب «اليواقيت والجواهر»- كه استادنا المحدث النورى، نورالله مرقده، در كتاب نجم الثّاقب خود، فصل مشبعى از عبارات اكابر اهل سنت را، در توصيف و تجليل اين تأليف و مؤلّف آن نقل فرموده

___________________________________

نجم ثاقب، باب چهارم ص 124- 123 و باب هفتم ص 382- 381 چاپ اسلاميه- تهران.- چنين گفته است كه:

اگر بگويى تو، در كدام منزل از بهشت مى باشد اصل شجره ى طوبى؟

پس جواب اين است: شيخ محى الدين در فتوحات

___________________________________

باب هفتاد و يكم.، و شيخ ابن ابى منصور در رساله ى خود گفته اند كه اصل شجره ى طوبى، در منزل على بن ابى طالب عليه السلام، به جهت اين كه شجره ى طوبى، حجاب مظهر نور فاطمه ى زهراء صلوات الله عليها است. پس نيست هيچ يك دار هشت بهشت، و نه درجه اى در آن ها، و نه بيتى و نه مكانى، مگر اين كه در آن شاخى و فرعى از شجره ى طوبى است، كه غالب مردم نمى دانند كه اصل آن

در كجا است.

حتى اين كه بعضى از كسانى كه احوال بهشت از براى آن ها كشف شده است، گمان كرده اند كه درختان بهشت، ريشه هاى آن ها در هواء است نه در زمين بهشت، چه آن نديده اند مگر همان فروع را. و حال آن كه آن درختان، در زمين بهشت غرس شده اند، كه آن زمين از مشك اذفر است.

و تمامت اين ها نيست، مگر به جهت اين كه سرّ هر نعمتى كه در بهشت است و هر نصيبى كه در آن اولياء مى رسد، متفرّع از نور فاطمه سلام الله عليها است، زيرا كه از هر فرع و شاخى كه آويخته ى در قصر يا بيت يا مخدع يا مكان ديگرى است، جميع آنچه را كه عبد در بهشت طلب كند، از ثمر و حلل و طير و حور غيرها، يافت مى شود.

___________________________________

اليواقيت والجواهر، عبدالوهاب شعرانى، چاپ مصر 1305 هجرى، جلد دوم، صفحه 218 (اواخر باب معاد).

تمام شد ترجمه ى كلام شعرانى. والفضل ما شهدت به الاعداء.

مناظره ى جناب حسين بن روح نوبختى با ترك هروى

مناظره ى جناب حسين بن روح نوبختى با ترك هروى


شيخ الطائفه- عطر الله مرقده الشريف- در كتاب غيبت خود، در حالات شيخ ابوالقاسم حسين بن روح- كه يكى از نواب اربعه ى حضرت حجت عجل الله فرجه الشريف است- مى نويسد كه جنابش از عاقل ترين مردم بشمار مى آمد، در نزد مخالف و موافق. و از جمله ى فرمايشاتى كه از آن بزرگوار، از روى عقل و كياست ناشى شده است، جواب ترك هروى

است. چه در آن كتاب است كه:

سؤال نمود آن بزرگوار را يكى از متكلمين، كه معروف بود به «ترك هروى» و گفت: از براى جناب رسول خدا صلى الله عليه و آله چند دختر بوده؟ شيخ فرمودند: چهار دختر. گفت: كداميك از آنها افضل بود؟ شيخ فرمود: فاطمه ى زهراء سلام الله عليها.

هروى عرض كرد: به چه واسطه، آن مخدّره افضل بود، و حال اينكه از همه ى دختران آن حضرت كوچك تر بود، و صحبتش در خدمت حضرت نبوى از همه كمتر بوده است؟

شيخ فرمودند: افضليتش به جهت دو خصلت بود، كه خداوند مخصوص گردانيده آن مخدّره را به آنها، تطولا عليها، و تشريفا و اكراما لها. يكى از آنها اين بود كه آن مخدّره، وارث حضرت رسالت گرديد، و جنابش غير از آن مخدّره، در وقت رحلتش وارثى نداشت، از دختران ديگرش.

و ديگرى از آنها اين بود كه باقى ماند نسل پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله از آن مخدّره؛ و از غير آن معصومه، از براى آن جناب باقى نماند. و خداوند، آن خاتون را تخصيص نداد به اين موهبت، مگر از براى زيادتى اخلاصى كه خداوند از نيت آن عالم و واقف بود.

پس ترك هروى، چون اين جواب را از آن جناب شنيد، گفت: نديدم من احدى را كه تكلم كند و جواب بگويد در اين باب، نيكوتر و مختصرتر از جواب شيخ مذكورى، البسه ى الله من حلل النور.

___________________________________

مناقب ابن شهر آشوب، چاپ قم، ج 3 ص 324- 323، بحار الانوار ج 43 ص 37، عوالم العلوم ج 11 ص 51.

درباره ى حديث «فاطمه بضعه منى»

درباره ى حديث «فاطمه بضعه منى»


سيد جزايرى در زهر الربيع، از صحيح بخارى در باب مناقب فاطمه عليهاالسلام از آن كتاب نقل فرموده كه بخارى به اسناد خود از ابن عيينه، و

/ 55