كرامتى از فاطمه - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پس او نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمد. فرمود: چه مى خواهى دخترم؟ فاطمه (سلام الله عليها) از بيان درخواست خود شرم نمود و عرضه داشت: آمدم تا خدمت شما سلام كنم! چون نزد على (عليه السلام) بازگشت، فرمود: چه كردى؟ گفت: شرم مانع از عرضه ى درخواستم شد. پس هر دو خدمت پيغمبر آمدند، و على (عليه السلام) بيان داشت: اى رسول خدا، بخدا قسم آن قدر آب از چاه كشيدم كه (استخوانهاى) سينه ام درد مى كند. فاطمه (سلام الله عليها) نيز گفت: من هم آن قدر آسياب نمودم، كه دستانم تاول زد، و خداى عز و جل مردان و زنان اسيرى نزد شما آورده است، پس خدمتكارى از ميان آنان را براى ما قرار ده. فرمود: بخدا قسم چنين نمى كنم كه به شما چيزى دهم، و اين سكونشينان (يعنى بينوايان بى خانمان مدينه)

___________________________________

اشاره به اصحاب صفه است- مترجم. را واگذارم؛ كه از شدت گرسنگى به خود پيچند، و من چيزى نداشته باشم خرج آنها كنم. اين اسيران را مى فروشم، و بهاى آنها را خرج اينان مى كنم.

فاطمه و على (عليهماالسلام) بازگشتند. (صبح روز بعد) پيامبر نزد آنان آمد، در حالى كه ايشان را در بستر خود آرميده يافت. آنها ملحفه اى روى خود كشيده بودند، كه چون بر سر مى كشيدند، پاهايشان بيرون مى آمد. و چون پاها را مى پوشاندند، سرشان معلوم مى شد. آنان خواستند از جا برخيزند، حضرت فرمود: در جاى خود باشيد. سپس فرمود: مى خواهيد شما را به چيزى بهتر از خواسته ى خودتان آگاه سازم؟ گفتند: آرى: فرمود: اين كلمات را جبرئيل به من آموخت: پس از هر نماز ده مرتبه تسبيح و ده مرتبه حمد و ده مرتبه تكبير بگوييد. و چون به بستر خود رفتيد، سى و سه مرتبه تسبيح، سى و سه مرتبه حمد و سى و سه مرتبه تكبير بگوييد. على (عليه السلام) فرمود: بخدا قسم، از آن هنگام كه رسول خدا اين را به من آموخت، آن را

ترك نكردم. ابن كوّاء گفت: حتى در شب جنگ صفّين؟ فرمود: آرى اى اهل عراق، حتى در شب جنگ صفين»

___________________________________

صفوه الصفوه 4:2.

اين حديث را ابو داوود (در باب تسبيح به هنگام خواب)

___________________________________

صحيح ابوداود/ 33. و ابونعيم

___________________________________

حليه الاولياء 41:2. (بطور مختصر) روايت كرده اند.

___________________________________

طبق روايتى كه در احقاق الحق ج 10 ص 275 نقل شده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، در مقابل درخواست خادمه دعاى ديگرى به حضرت زهرا عليهاالسلام تعليم فرمودند. و

___________________________________

درباره ى تسبيح حضرت فاطمه ى زهرا- صلوات الله عليها- مراجعه شود به:

1- احقاق الحق ج 10 ص 284- 278.

2- فضائل الخمسه ج 3 ص 167- 165.

3- بحار الانوار ج 85 ص 341- 327 باب تسبيح فاطمه- صلوات الله عليها- و فضله و احكامه.

ترجمه ى برخى از روايات اين باب را براى تيمن و تبرك مى آوريم.

- حديث سوم به نقل از مجالس صدوق: امام صادق عليه السلام فرمود: اى اباهارون، ما كودكان خود را به تسبيح فاطمه- عليهاالسلام- امر مى كنيم، چنانكه آنها را به نماز امر مى كنيم. پس بر آن ملازمت داشته باش، كه هيچ بنده اى بر آن ملازمت ندارد، پس شقى شود. (از شقاوت در امان مى ماند).

- حديث هشتم به نقل از معانى الاخبار و تفسير عياشى: امام صادق- عليه السلام- آيه ى «اذكروا الله ذكرا كثيرا» را به تسبيح حضرت فاطمه- عليهاالسلام- تفسير كرده اند.

- حديث نهم به نقل از ثواب الاعمال: امام صادق عليه السلام فرمودند: تسبيح حضرت زهرا- عليهاالسلام- بعد از هر نماز، نزد من، از هزار ركعت نماز در روز، محبوب تر است.

- مضمون حديث 2، 10، 11، 12، 15، 19، 23، 24، 26. همين باب، اين است كه: هر كس بعد از نماز واجب، و قبل از آنكه پاهاى خود را حركت دهد، تسبيح حضرت فاطمه- عليهاالسلام- را بخواند، گناهانش آمرزيده مى شود.

- در روايات 20 و 21، به نقل از دعوات راوندى و مشكوه الانوار طبرسى آمده كه امام صادق عليه السلام، به شخصى كه از سنگينى گوش خود شكايت داشت، مداومت به تسبيح حضرت زهرا- عليهاالسلام- را توصيه فرمود.

- همچنين محدث عاملى- قدس سره- در كتاب شريف وسائل الشيعه، از امام محمد باقر- عليه السلام- روايت مى كند كه فرمودند:

خداوند به حمدى برتر از تسبيح فاطمه- عليهاالسلام- عبادت نشده است. و اگر چيزى برتر از آن بود، رسول خدا- صلى الله عليه و آله- به فاطمه- عليهاالسلام- مى بخشيد.

(وسائل الشيعه ج 4 ص 1024 حديث 1)

مرحوم حاج شيخ محمد رضا افضل العصر تهرانى، در رساله ى «هزار مسئله» (چاپ سنگى 1347 قمرى، در 159 صفحه جيبى) در جواب سؤال 626 صفحه ى 107 مى نويسد:

«بعد از اين تسبيح، مستحب، ده نوبت، لا اله الا الله است، كما اينكه در قول رسول است- صلى الله عليه و آله».

عالم بزرگ اسلام، مرحوم ميرداماد در رساله ى «اربعه ايام» مى نويسد:

«مسئله- بايد دانست كه تسبيح فاطمه ى زهرا- عليهاالصلوه والسلام- در احاديث اهل بيت طاهرين- صلوات الله و تسليماته عليهم- و در اطلاقات اصحاب- قدس الله تعالى اسرارهم- دو اطلاق دارد، بر سبيل اشتراك لفظ:

اول آنكه به حسب اصطلاح شايع و متعارف، كه عبارت از سى و چهار تكبير، و سى و سه تمحيد، و سى و سه تسبيح است، به طريق مشهور.

و در تعقيبات صلوات، سنت موكد؛ و افضل اذكار تعقيب است، به اتفاق اصحاب ما و علماى جمهور.

دوم تسبيحى عظيم المرتبه، كه در اوراد و ادعيه از سيده النساء- صلوات الله عليها- تكرار آن وارد؛ و در زيارات معصومين، بعد از نماز وظيفه ى زيارت، اتيان به آن لازم است. در اصول معتبره ى حديث، و كتب مسنده ى مشيخه- رضوان الله تعالى عليهم- اسانيد صحيحه دارد. و آن تسبيح، اين است:-

«سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم، سبحان ذى العز الشامخ المنيف، سبحان ذى الملك الفاخر القديم، سبحان ذى البهجه والجمال، سبحان من تردى بالنور والوقار، سبحان من يرى اثر النمل فى الصفا و وقع الطير فى الهواء.»

و ابناى عصر ما، بنا بر قصور تتبع و نقصان تمهر، از اين اصطلاح در تسبيح فاطمه ى زهرا- عليهاالسلام- غافل بوده اند. و هر جا تسبيح فاطمه ى زهرا- عليهاالسلام- مذكور شده است، بر طريق مشهور حمل مى كردند.

تا آنكه من ايشان را تنبيه كردم.

عروه الاسلام ابوجعفر محمد بن على بن بابويه- رضوان الله تعالى عليه- در باب زيارت اميرالمؤمنين- صلوات الله عليه- از كتاب «من لا يحضره الفقيه» ذكر آن كرده، بعد از زيارت وداع، به اين عبارت گفته است:

«و تسبّح تسبيح الزهرا فاطمه- عليهاالسلام- و هو: سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم» الى ساقه ما ذكر.

و همچنين غير او، از شيوخ و اشياخ ذكر كرده اند.

و نيز در بسيارى از كتب ادعيه، بعد از ايراد تسبيح زهرا- عليهاالسلام- بطريق مشهور واقع شده است. ثم تسبّح تسبيح فاطمه الزهرا- سلام الله عليها.» (رساله ى اربعه ايام، تاليف مير داماد، نسخه ى خطى شماره 2711 كتابخانه ى آيه الله مرعشى نجفى، صفحه ى 14- 13.)

مرحوم علامه محمد تقى مجلسى، در كتاب روضه المتقين (شرح من لايحضره الفقيه)، كتاب الحج، ج 5 ص 418، ذيل جمله ى «و سبح تسبيح الزهرا فاطمه عليهاالسلام» مى نويسد:

و هو هذا التسبيح، و هذا تسبيح آخر لها- صلوات الله عليها-.

و سپس عبارات تسبيح را مورد شرح و توضيح قرار مى دهد:

(سبحان ذى الجلال) اى العظمه المعنويه او الاجل مما يصفه الواصفون (الباذخ) ذوالكبرياء (العظيم) بمعنى الجليل فيها، و كذا (ذوالعز الشامخ) الرفيع (المنيف) العالى (سبحان ذى الملك) اى العظمه او القدره التامه (الفاخر) النفيس او يفخر ملكك على كل ملك بالقدم الذاتى (سبحان ذى البهجه) والحسن (والجمال) بالحسن الذاتى فان ذاته احسن الذوات و صفاته احسن الصفات وافعاله احسن الافعال بل لا مناسبه بينه و بين غيره الا من حيث التفهيم بالنظر الى عوام الخلق (سبحان من تردى بالنور) اى لبس رداء النور (والوقار) والحلم، اى ينور عالم العدم بلباس الوجود والضالين بلباس الهدايه و عن المذنبين بالحلم (سبحان من يرى اثر النمل) مع نهايه الخفاء (فى الصفا) الحجر الاملس الذى لا يظهر فيه شى يعنى علمه محيط بالكليات والجزئيات (و وقع الطير) اى موقعه فى الهواء.

محدث قمى قمى نيز در كتاب شريف مفاتيح الجنان (باب سوم، فصل هفتم- آداب مخصوصه زيارت امام حسين عليه السلام) اين را تسبيح را نقل كرده است.

كرامتى از فاطمه

كرامتى از فاطمه


محبّ الدين طبرى، به سند خود از ابوذر روايت مى كند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مرا با على (عليه السلام) فرستاد. من به خانه اش آمدم و او را صدا زدم، اما پاسخى نشنيدم. نزد حضرت پيغمبر بازگشتم، و موضوع را گفتم. فرمود: برو او را فرا بخوان، او در خانه است. من بازگشتم و او را صدا زدم. صداى آسياب دستى (هاون) را شنيدم، كه (گندم يا جو) را آرد مى كرد. از درب خانه سرم را بلند نمودم، ديدم آسياب به كار است، بدون اينكه كسى در اطراف آن باشد! على (عليه السلام) با لباس باز (يا با خوشحالى) بيرون آمد. من گفتم: رسول خدا تو را مى خواند. او آمد (و با هم نزد آن حضرت رفتيم). من مرتب به رسول خدا مى نگريستم و آن حضرت نيز، به من مى نگريست، تا آنكه فرمود: اى ابوذر، چه شده؟ گفتم: اى رسول خدا، شگفتى از شگفتيها! ديدم آسياب در خانه ى على (عليه السلام) به كار است، بدون اينكه كسى آن را در دست گيرد. فرمود: اى ابوذر، خدا فرشتگانى سياح در زمين دارد، كه موظف به يارى آل محمد (صلى الله عليه و آله) هستند.»

___________________________________

الرياض النضره 222:2.

اين حديث را، ابن حجر بطور مختصر ياد نموده و گويد: ملا در سيره ى خود آن را نقل كرده است.

___________________________________

الصواعق المحرقه /105.

ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد جوزى در وصف فاطمه ى بنت اسد (مادر اميرالمؤمنين عليه السلام)، از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود: «به مادرم فاطمه ى بنت اسد گفتم: شما فاطمه دختر رسول خدا را، در امر آب آوردن و كارهاى بيرون منزل كفايت كنيد. و ايشان نيز كارهاى منزل مانند آسياب (گندم يا جو) و تهيه ى خمير نان را انجام مى دهد.»

___________________________________

صفوه الصفوه 28:2.

اين حديث را يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالله نمرى متوفى سال 463 در «اسماء الاصحاب»، نقل از ابوبكر بن شيبه به اسناد خود

___________________________________

الاستيعاب، در حاشيه ى الاصابه 362:4.، ابن حجر هيثمى متوفى سال 807 در باب مناقب فاطمه ى بنت اسد با موثق داشتن راويان آن

___________________________________

مجمع الزوائد 356:9. و شيخ حسين بن محمد ديار بكرى

___________________________________

تاريخ الخميس 367:1. نقل كرده اند. دياربكرى گويد: اين واقعه، در سال چهارم هجرى اتفاق افتاد. و در آن سال، فاطمه ى بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف درگذشت.

___________________________________

معجزات و كرامات حضرتش، به بيش از آن است كه در اين صفحات معدود بگنجد. بخشى از آنها را در كتاب شريف عوالم العلوم المعارف ج 11 ص 120- 111 ببينيد. مرحوم شيخ عبدالله بحرانى، در اين صفحات، معجزات حضرتش را در سنين كودكى و پس از آن آورده اند. حديث صدر اين فصل (گشتن آسياب) را نيز در ص 115 به نقل از «الخرائج والجرائح» راوندى نقل كرده اند.

بعد از رحلت پدر

بعد از رحلت پدر


اندوهى بى پايان

اندوهى بى پايان


ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد جزرى، متوفى سال 597، از انس نقل مى كند كه گفت: «چون بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سنگين شد؛ و سكرات مرگ، ايشان را فرا مى گرفت؛ فاطمه (عليهاالسلام) مى گفت: آه از رنج پدرم! پيامبر به او فرمود: بعد از امروز، بر پدرت رنج و اندوهى نيست. سرانجام پيامبر (صلى الله عليه و آله) رحلت نمود. در آن حال، فاطمه با اشك و ناله مى گفت: آه پدرم، رفتى و در بهشت جا گرفتى؟! آه پدرم، به سوى جبرئيل شتافتى؟! چون حضرتش دفن شد، فاطمه (عليهاالسلام) به من گفت: توانستيد، و راضى شديد كه خاك بر بدن مطهر رسول خدا بريزيد؟!»

اين حديث را (از علماى متقدّم تسنّن) تنها بخارى نقل كرده است.

___________________________________

صحيح بخارى، كتاب بدءالخلق باب مرض النبى (صلى الله عليه و آله و سلم).

بيهقى، به سند خود، روايت مى نمايد كه گفت: «رسول خدا بيمار شد، بيمارى اى كه به رحلت ايشان پايان پذيرفت. در آن لحظات احتضار، فاطمه (عليهاالسلام) سر پدر را در آغوش گرفت و فرمود: آه از رنج پدرم!

پيامبر فرمود: بعد از امروز، بر پدرت رنج و اندوهى نيست. چون روح از پيكر شريفش پرواز نمود و حضرتش را دفن نموديم، فاطمه (عليهاالسلام) به من فرمود: اى انس، آيا راضى شديد كه بر رسول خدا خاك بريزيد؟!»

___________________________________

سنن كبرى 409:3.

در كتاب تحفه ى ابن عساكر، بطور مستند، از امام محمد باقر، از پدران گرام حضرتش از اميرالمؤمنين (عليهم السلام) نقل شده كه فرمود: «چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله) دفن گشت، فاطمه (عليهاالسلام) آمد، و بر قبر حضرتش ايستاد. مشتى خاك برگرفت، و آن را بر ديده نهاد، و گريست. و اين ابيات را خواند:

«هر آنكه خاك مرقد پيامبر را ببويد، سزاوار است كه ديگر بوى مشك و عطر و عبير را استشمام نكند.

مصائبى بر من فرود آمد، كه اگر بر روزها فرود مى آمد، به شب تبديل مى شدند»

___________________________________

حقيق على من شم تربه احمد- ان لا يشم مدى الزمان غواليا

صبت على مصائب لو انها- صبت على الايام عدن لياليا

علامه امينى- رضوان الله عليه- در كتاب نفيس «الغدير» ج 5 ص 147، اين مراثى را از چندين كتاب اهل سنت، نقل كرده اند.

از جمله مرثيه هاى صديقه ى اطهر بر پدر بزرگوارش، اشعار زير است:

«آفاق جهان را غبار گرفت. و خورشيد عالم افروز تيره گشت. روزگار، به ظلمت نشست.

زمين، بعد از پيامبر، محزون و غمبار شد. و حزن بسيار بر آن پديدار گشت.

پس شرق و غرب عالم بر او بگريند. و هر شهر و ديارى، بر او اشك ريزان شوند.

كوههاى سر به فلك كشيده و فضاى بى پايان بر او گريانند. و خانه ى خدا و ركن و مقام، در سوگ او مصيبت ديده.

اى خاتم پيامبران كه برادرى فرخنده فر دارى! فرو فرستنده ى قرآن بر تو سلام بفرستد»

___________________________________

اغبر آفاق السماء و كوّرت- شمس النهار و أظلم العصران

والارض من بعد النبى كئيبه- اسفا عليه كثيره الاحزان

فليبكه شرق البلاد و غربها- ولتبكه مصر و كل يمان

وليبكه الطود الاشم وجوه- والبيت ذو لاستار والاركان

يا خاتم الرسل المبارك صنوه- صلى عليك منزل القرآن.

وفاالوفاء 41:2. و

___________________________________

درباره ى مراثى حضرت فاطمه عليهاالسلام- بر پدر بزرگوارش (صلى الله عليه و آله) مراجعه شود به:

1- عوالم العلوم ج 11 ص 236- 235.

2- احقاق الحق ج 10 ص 435- 427 و ج 19 ص 162- 155.

3- فضائل الخمسه ج 3 ص 195- 193.

چون مسلمانان، صداى شيون و فرياد را از خانه ى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيدند، سراسيمه به مسجد و كوچه ها شتافتند. همه در سوگ پيامبر عزيز خود، سوگ ديده و مصيبت زده بودند. على (عليه السلام) به مراسم غسل و دفن حضرتش مشغول شد. عمر بن خطاب، در آن هنگام، در ميان مسلمين فرياد برمى كشيد: «رسول خدا درنگذشته است! او نمى ميرد، تا آنكه دينش بر همه ى اديان چيره شود، و البته باز مى گردد. دست و پاى كسانى كه مى گويند او مرده است، بايد قطع شود. اگر بشنوم مردى مى گويد: رسول خدا درگذشت، گردن او را مى زنم!»

مقصود عمر از اين كار (و صحنه پردازى) آن بود كه افكار مردم را مشغول سازد، تا ابوبكر- كه غايب بود- بازگردد. چون ابوبكر آمد، در برابر مسلمانان قرار گرفت. و گفت: «هر كه محمد (صلى الله عليه و آله) را مى پرستد بداند كه او درگذشت، و هر كه خدا را مى پرستد، بداند كه او زنده ى

جاويد است.» سپس اين آيه را خواند: «محمد (صلى الله عليه و آله) نيست، مگر پيامبرى كه قبل از او نيز پيامبرانى بودند. پس اگر او درگذشت يا كشته شد، به پشت خود برمى گرديد»

___________________________________

سوره ى آل عمران، آيه ى 144.

به هر حال اين دو موفق شدند كه با زمينه چينى و مشغول ساختن افكار مردم، آنان را از توجه به خلافت اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) باز دارند.

بعد از نيل به اين هدف نيز همّشان مصروف اين شد، كه زمينه را براى حكومت ابوبكر فراهم آورند.

در آن هنگام، على (عليه السلام) مشغول كفن و دفن حضرت رسول (صلى الله عليه و آله)، و نماز بر ايشان و انجام وصاياى آن بزرگوار بود. شيخ مفيد، به سند خود از عروه بن زبير روايت مى كند كه گفت: «چون مردم با ابوبكر بيعت نمودند، فاطمه (عليهاالسلام) بر در خانه اش ايستاد، و فرمود: هرگز هيچ روزى بدتر از امروز نديدم. آنان پيكر پيامبرشان را در ميان ما نهادند، و خود در غياب ما، براى در دست گرفتن امر (حكومت) شتافتند.»

___________________________________

امالى مفيد، مجلس 11، ص 95.

شيخ مفيد (رضوان الله عليه)، در كتاب «الارشاد» گويد: (فاطمه عليهاالسلام) بعد از وفات پدر فرياد مى زد: چه روزگار بدى است! ابوبكر اين را شنيد و گفت: اين روزگار تو است، كه روزگار بدى است.»

___________________________________

وأصبحت فاطمه تنادى: واسوء صباحاه. فسمعها ابوبكر. فقال لها: ان صباحك لصباح سوء.

الارشاد، شيخ مفيد، چاپ نجف، ص 101.

صديقه ى طاهره، بعد از پدر گرامش پيوسته در حزن و اندوه بود، و دلى ناآرام و خاطرى آشفته داشت. شب و روز مى گريست، و ديگر هرگز بر لبانش خنده ديده نمى شد.

ابونعيم به سند خود از ابوجعفر روايت مى كند: «فاطمه (عليهاالسلام) را بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خندان نديدم، مگر روزى كه از ضربت سيلى بيمار گشت (كه نشانه ى نزديكى وفاتش بود). او بعد از رسول خدا بيش از شش ماه نزيست»

___________________________________

حليه الاولياء 43:2.

ابن سعد روايت نموده است: «فاطمه (عليهاالسلام) بعد از پيامبر خدا خندان ديده نشد. او در سوگ پدر، قدش خميده گشت.»

___________________________________

طبقات ابن سعد 40:2.

نسائى در باب «البكا على الميت» روايت مى نمايد: «فاطمه پس از رحلت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى گريست، و مى گفت: پدرم! رفتى و در جوار قرب حق آرميدى. پدرم! رفتى و به جبرئيل پيوستى. پدرم! رفتى و در بهشت برين جاى گرفتى.»

___________________________________

صحيح نسائى 312:1.

اين روايت را حاكم با اذعان به صحت آن

___________________________________

مستدرك الصحيحين 59:3.- به شرط روايت بخارى و مسلم-، احمد بن حنبل

___________________________________

مسند احمد 791:3.، ابن سعد

___________________________________

طبقات ابن سعد 83:2.، و خطيب بغدادى

___________________________________

تاريخ بغداد 262:6. نقل نموده اند. خطيب اضافه مى نمايد: «فاطمه (سلام الله عليها)، پدر را در لحظات احتضار به سينه مى چسباند. و مى گفت: آه از رنج پدرم...»

___________________________________

اخبار فراوانى در اين باب رسيده است، كه تفصيل آنها را مى توانيد در:

بحارالانوار ج 22 ص 503- 455 (باب وصيته- صلى الله عليه و آله- عند قرب وفاته) بخوانيد.

روايت شده كه سران مدينه، نزد على (عليه السلام) آمدند، و از

حضرتش خواستند كه بزرگ بانويش، يا شب بگريد يا روز. على (عليه السلام) نزد زهراى مصيبت ديده- عليهاالسلام- آمد و فرمود: اى دختر رسول خدا، بزرگان مدينه، از من خواسته اند كه از تو بخواهم كه بر پدرت، يا شب بگريى يا روز. فاطمه پاسخ داد: اى ابوالحسن، من بيش از مدت كمى در ميان مردم نيستم. و بزودى از بين آنان رخت خواهم بست. بخدا قسم، شب و روز آرام نمى گيرم، تا به پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ملحق شوم.

پس بعد از آن، به قبرستان بقيع مى رفت، و در آنجا بر پدر ارجمندش مى گريست بعد از مدتى على (عليه السلام)، خانه اى در بقيع براى همسر رنجيده اش بنا نمود. و فاطمه (عليهاالسلام)، در آنجا اقامه ى عزا براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى كرد. اين خانه را «بيت الاحزان» گويند.

___________________________________

اين محل، در سال 1405 هجرى قمرى توسط حكومت فاسد وهابيان سعودى، تخريت و به خيابان ملحق شد.

درباره ى اين خانه، ابن جبير اظهار مى دارد: «بعد از اين آرامگاه (يعنى آرامگاه عباس بن عبدالمطلب و ائمه ى چهارگانه شيعه عليهم السلام) خانه اى منسوب به فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است، كه به بيت الحزن معروف مى باشد. گفته شده كه آن بانو به اين خانه مى آمد، و بر پدرش محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله) مى گريست.»

___________________________________

رحله ابن جبير /195.

از مرثيه هاى زهراى مرضيّه (سلام الله عليها) در سوگ پدر بزرگوارش صلى الله عليه و آله، اشعار زير است:

«ما، در سوگ كسى كه اخلاقى خالص از شوائب داشت، و داراى خصال و نسبى نيكو بود، مصيبت زده گشتيم.

(اى پيامبر خدا)، تو ماهى پر فروغ بودى، كه از نورت، همگان بهره مى گرفتند. و از جانب خداى صاحب عزت، كتاب الهى بر تو نازل شد.

/ 55