در معناى حديث: انى فطمتك بالعلم - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مخدّره، از جميع جهات نقيصه به كمالات عقلانيه و روحانيه و نفسانيه و جسمانيه و لوازم ظاهريه و باطنيّه آن ها.

و اين معنى، مستلزم عصمت كبراى الهيّه بودن آن معصومه است فى الدنيا والاخره والاولى. فتكون معصومه تقيه نقيه وليه و صديقه مباركه طيبه طاهره مطهره سلام الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها.

و نكته ى اينكه در خصوص زمين به اين اسم فاطمه ناميده شده، اين است كه تا اهل زمين از حاق اين اسم، نوعا بفهمند و واقف شوند كه اين مخدّره، معصومه و عصمه الله است، و گمان نكنند كه آن مليكه ى هر دو سرا هم، يكى از زنان عالميان، يا آن كه به يك درجه قدر و مرتبه اش برتر از نسوان است. پس به واسطه ى تحليه اش به اين صفت قدوسى نشان، و تخليه اش به اين صفت قدوسى نشان، و تخليه اش از اين وهم و گمان مردمان، موسومه ى به اين اسم شد از جانب خداوند عالميان.

و اما نكته يى موسومه شدن آن سيّده ى نسوان به اسم منصوره در آسمان، پس شايد اين باشد كه تا ملائكه به واسطه ى تذكر به اين اسم، منصوره بودن آن مخدّره و ديدن حضرت حجة بن الحسن را در عالم انوار و اشباح، ايستاده و مشغول به نماز، كه خطاب رسيد: «بهذا القائم انتقم»

___________________________________

مضمون حديث امام محمد باقر عليه السلام كه در بحارالانوار ج 45 ص 221 ح 4، و جواهر السنيه ص 245- 244 به نقل از علل الشرايع و دلائل الامامه آمده است.

احاديث چندى به اين مضمون وارد شده است به كتاب «احاديث قدسى پيرامون حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه» چاپ انتشارات ميقات، ص 131- 122 (فصل بشارت به فرشتگان) مراجعه شود. خود را تسلى داده و صبر نمايند در ديدن ورود آن مصائب عظيمه اى كه بر آن مخدّره و فرزندانش وارد مى گردد؛ كه اگر نبود تسليت دادن ملائكه خودشان را به اينكه حضرتش يارى كرده خواهد شد، همانا تاب نياورده، و گريبان

شكيبايى را چاك زده، و دامن صبر را از كف رها مى نمودند، خصوصا در وقتى كه مى ديدند كه از ناكسان، در حجره به پهلويش وارد آمد.

تتمه وهى مهمه بدان كه صاحب خصايص الفاطميه، بعد از اين كه اين روايت معانى الاخبار را ذكر نموده، گفته است:

گويا مقصود از اين حديص شريف، آن است كه فاطمه ى زهرا يارى كرده شده است از جهت دوستانش. به عبارت اخرى، نصرت دوستان فاطمه است.

بناء على ذالك، معنى منصوره، لازمه ى معناى فاطمه است، كه آن نجات از آتش است. و كدام نصرت و اعانت، بالاتر است از اين كه دوست كسى، به جهت او، از آتش ابدى خلاص شود و نجات يابد، و غالب بر دشمن خود گردد.

و استشهاد به اين آيه، در مقام تاويل است. و خلاصه ى آن- بر حسب ظاهر- آن است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام نصرالله است، و آن نصر كه منصوره است. هر كس را كه مى خواهد، يارى مى كند. و هر كس را مى خواهد، خوارى مى دهد. و در تعليل روايت فرمود: لنصر فاطمه لمحبيها.

و به بيان ديگر، نصرت به دوستان فاطمه عليهاالسلام، به واسطه ى دوستى ايشان است. و همان، سبب نجات و استخلاص است. و فاطمه، خود نصره الله و نصرالله است. و اين معنى- فى الجمله- ادق است. و مصدر هم، به معنى اسم مفعول، كثير الاستعمال؛ و ظهور و بروز اين نصرت حقه، در روز قيامت است و زمان شفاعت؛ چنان كه در حضرت حجه الله اعظم در اين عالم، بعد از خروج و ظهور و فرج است.

و خبر دادن جبرئيل در بهشت به حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه فاطمه زهراء عليهاالسلام منصوره است، بشارتى است روحانى، و تكريمى

است رحمانى، و اظهارى از جلالت قدر آن مستوره ى كبرى است، و تسليه اى از انتقام اعادى آن بزرگوار.

در معناى حديث: انى فطمتك بالعلم

در معناى حديث: انى فطمتك بالعلم


صدوق عليه الرحمه در علل الشّرايع به حذف اسناد از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

لما ولدت فاطمه، اوحى الله الى ملك فانطلق به لسان محمد، فسماها فاطمه، ثم قال: انى فطمتك بالعلم و فطمتك عن الطمث. ثم قال عليه السلام: والله لقد فطمها الله تبارك و تعالى بالعلم، و عن الطمث بالميثاق.

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 25 ح 4، بحارالانوار ج 43 ص 13 ح 9 به نقل از علل الشرايع و مصباح الانوار.

و ما اين خبر را در وجه سوم از وجوه تسميه ى آن مخدّره به فاطمه، مختصرا نقل نموديم. و غرض از ذكرش در اينجا، بيان اختلافى است كه در فهم آن واقع شده است.

فنقول: مجلسى مرحوم در بيان اين خبر، در بحار فرموده: فطمتك بالعلم يعنى تو را به علم شير دادم؛ تا بى نياز شدى؛ يا آن كه تو را به سبب علم، از جهل جدا كردم؛ يا بريدن تو از شير، مقرون به علم بود. و اين بيان، كنايه است از اينكه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در بادى فطرت، به علوم ربانيه عالمه بوده است.

يا بنابر معنى تفعيل باشد، يعنى قرار دادم تو را، تا مردم را از جهل دور نمايى؛ يا آن كه جناب رسول الله صلى الله عليه و آله چنانچه فاطمه را از جهل

جدا كرد، فاطمه عليهاالسلام هم مردم را از جهل جدا مى نمايد.

و بعد از اين بيان فرموده كه: اين وجه، جريانش در مقام، مشكل است. و با آنچه مراد ما است، تكلّف دارد. و فقره ى «و فطمتك عن الطّمث» منافى يا اين هر دو معنى مذكور است، و از آن كه رفع طمث غير ممكن است، مگر آن كه معنى طمث، اشاره به پاكى از اخلاق و افعال ذميمه، يا ادناس روحانيه و جسمانيه باشد. و فاطمه عليهاالسلام هم مردم را از ادناس معنويه تبعيد فرمايد. اين بود بيان علامه مجلسى از اين خبر.

___________________________________

بحارالانوار ج 43 ص 14- 13.

و در خصايص الفاطميه، بعد از اينكه اين بيان مجلسى را ذكر نموده، گفته است كه:

و حقير، پس از تشبث به ذيل عنايت علّامه مجلسى رضوان الله عليه وجهى ديگر به نظر دارد. شايد در نظر اهل خبر، اين وجه مطبوع واقع شود.

اولا فرموده ى فسماها فاطمه ثم الى آخر، متفرع است بر نزول ملك و اجراء اسم فاطمه بر لسان رسول صلى الله عليه و آله و تسميه ى آن جناب، على حسب ماجراى من الملك فى لسانه.

بعد ذالك حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: فطمتك بالعلم، يعنى به علم ازل الهى، يا به علم سابق خودم، تو را از ساير نسوان از اين اسم جدا كردم. يعنى مى دانستم تو فاطمه اى، و از همه ى زنان، از هر چيز جدايى. اما نظرم به وحى بود، كه مبادا بدايى حاصل شده باشد.

چون اين ملك، بر زبان پيغمبران صلى الله عليه و آله اين اسم را جارى نمود، به علم قديم التفات فرمود و گفت: تويى آن فاطمه كه از فواطم تسعه و زنان زمان خودت، بلكه از زنان اولين و آخرين، منتخبه و جدايى. و به علم من گذشته بود. پس، از آنچه مى دانستم، تو را جدا كردم.

و از عبارت «فطمتك عن الطّمث» با كلام حضرت باقر عليه السلام كه تذييل به ميثاق فرمود، چنين معلوم مى شود كه از روز نخست، عهد و ميثاق بر طهارت تو بود از تمام ادناس و ارجاس ظاهره و باطنه.

و بالعلم، اگر متعلق به علم الهى و علم نبوى باشد، جمع آن ممكن است.

خلاصه، فاطم طمث، و فاطم فاطمه از نسوان و از فواطم پيغمبر نمى توان باشد، بلكه هر دو راجع به پروردگار است، و هوالفاطر والفاطم. و فاطمه الطاهره، هى المفطومه عن نساء العالمين، و عن الطمث خاصه.

و كلمه ثانيه، ذكر خاصّ بعد از عام است، يعنى فطام از طمث خاصّ است، و فطام به علم از نسوان عام. و يكى از افراد عام، انفطام از طمث است. و يكى از افراد عام، علم است.

به عبارت اخرى، به علم الهى فاطمه عليهاالسلام از همه ى كمالات- خصوص به علم- جدا شد. پس در علم خدا گذاشته بود كه فاطمه، عالمه و جامعه ى همه كمالات ممدوحه باشد. و از روز آلست، عهد و ميثاق بر آن قرار گرفت كه از همه ى پليديهاى ظاهر و باطن، پاك و پاكيزه ايد. و چون عقوبت طمث در نسوان اختصاصى داشت در رفع آن، اهتمامى در ذكر آن شد. و اين معنى هم علم فاطمه را با صفات ديگر مى فهماند. و بالعلم و بالميثاق، اشاره به عدم جهل و طهارت فاطمه ى زكيّه است، به طهارت اصليه و بالميثاق مبين و بالعلم است كه حضرت باقر عليه السلام در كلام خود توضيحا فرموده.

و از عبارت «والله لقد فطمها الله تبارك و تعالى بالعلم»، مراد «و عن الطمث بالميثاق» ظاهر؛ و باء «بالعلم» و «بالميثاق» هم سببيه، و متعلق به اسم فاطمه؛ و طريق انفطام معلوم است، و قرينه ى مفيده دارد. پس فاطمه، از علم قديم و ميثاق ماخوذ موسومه ى به فاطمه بود. و ماموريت آن ملك

معظم، شاهدى است بر مقصود و كلمه ى بالميثاق: تاكيدى است اكيد، مؤيد مراد. پس بالعلم، و لو بالكنايه، راجع به علم فاطمه نمى نمايد، بلكه راجع به علم خدا و رسول است. و اين گونه تعبيرات در آيات و كلمات ائمّه ى طاهرين، با ملاحظه ى ايجاز و اختصار بسيار است، فتأمّل. انتهى عبارته.

اين بود بيانات اين دو بزرگوار در معنى اين خبر شريف.

و اين داعى را در معنى آن بيان ديگرى است كه اگر راجع به هر يك از اين دو بيان باشد، پس توضيح و تشريح آن است. و اگر خودش فى نفسه بيانى وراء آن دو بيان باشد، پس شكر مى نمائيم خداوند متعال را بر القاى آن، بر خاطر اين حقير. و آن اين است كه:

چون در وقت تولد فاطمه عليهاالسلام وحى به ملك شد، و او اجراء اسم فاطمه را بر لسان رسول صلى الله عليه و آله نمود، چنان كه در صدر خبر است: فقال فطمتك بالعلم- الى آخر الخبر. قائل «فطمتك» محتمل است كه محمد صلى الله عليه و آله باشد، على الاحتمال القريب كه عود خبر «قال» باشد به مرجع اقرب، كه محمد است. و محتمل است كه ملك جايى من عندالله باشد، على الاحتمال البعيد. و در هر دو صورت، يا پيغمبر صلى الله عليه و آله به فاطمه فرمود: فطمتك الى آخر، يا آن ملك عرض نمود.

و در مطلب تمام بود از سئوال از وجه تسميه ى آن مخدّره به فاطمه. و احتياج به فرمايش حضرت باقر عليه السلام، با مؤكّد نمودن فرمايش خود را به قسم، نبود. وليكن چون اين دو صفت را، كه آن بزرگوار در جه تسميه ى آن مخدّره فرمود، از اوصافى است كه جز خالق البشر، وضع و رفع آن ها را نتواند- زيرا كه طفل تازه متولد شده را، كسى نتواند صاحب علوم ربّانيّه ى لدنيّه نمايد؛ و هم چنين صفت طمث را، كه از لوازم خلقت بشريّه ى نسوان است، كسى نتواند رفع كند جز قادر متعال- پس مقام در مظنّه ى اين بود كه

سائل توهّم كند كه اين دو صفت، كه امام باقر عليه السلام فرمود، از براى وجه تسميه ى جده اش به فاطمه، امر وضع و رفع آنها، نه به دست رسول خدا صلى الله عليه و آله است مگر در مقام اعجاز، و بديهى است كه مقام تسميه ى فاطمه عليهاالسلام، مقام اعجاز نبوده؛ و نه به دست ملك جائى من عندالله است. بلكه اين دو صفت را خالق به مخلوق عنايت فرمايد، نه مخلوق ديگر، اگر چه آن حضرت خيرالبشر و يا ملك مقرب در نزد حضرت داور باشد.

پس امام باقر عليه السلام به جهت رفع اين توهّم از سائل، قسم ياد كرد كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را به علم جدا كرد از ديگران، و از طمث جدا كرد از نسوان در ميثاق و روز نخست؛ كه باء «بالميثاق» به معنى فى باشد؛ يا به سبب ميثاق و عهدى كه در اين خصوص از خداوند نسبت به او شده است كه باء سببيه باشد.

نه آن كه اين صفت را پيغمبر و يا ملك جائى من عندالله در وجود آن مخدّره احداث نموده باشد، كه جاى توهّم باشد؛ بلكه از بدو ايجاد انوجاد، وجود فاطميه عليهاالسلام بر اين دو صفت بوده، من الله العزيز الحكيم.

و اينك ملك گفته يا پيغمبر گفته باشد: فطمتك بالعلم الى آخر، عن الله گفته اند و حكايه عنه تعالى فرموده اند.

بلى






اين همه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود.
.

هكذا ينبغى ان يبين معنى هذا الخبر الشريف، والله بكل شى ء خبير لطيف.




اشتقاق اسم فاطمه از فاطر

اشتقاق اسم فاطمه از فاطر


بدان كه در اخبار كثيره اى كه در بحار و ساير كتب معتبره ى از اخبار است، روايت شده كه اسم فاطمه را، خداوند قادر قاهر، از اسم مبارك خود- كه الفاطر- است مشتق فرموده، چنان كه در تفسير امام عليه السلام، در روايت آدم عليه السلام فرمود:

و هذه فاطمه و انا فاطر السموات والارض و فاطم اعدائى عن رحمتى يوم فصل قضايى و فاطم اوليائى عما يعيّرهم و يشينهم فشفقت لها اسما من اسمى.

___________________________________

بحارالانوار ج 11 ص 151 ذيل حديث 25 به نقل از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام.

و در بحار است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

ان الله شق لك يا فاطمه اسما من اسمائه و هو الفاطر وانت فاطمه.

___________________________________

عوالم العلوم ج 11 ص 30، بحارالانوار ج 43 ص 15- به همين مضمون در: بحارالانوار ج 15 ص 9 ح 9 به نقل از اختصاص.

بلكه اسامى خمسه ى طيّبه- از محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بنا بر روايت آدم عليه السلام، و دعا كردنش به تعليم جبرئيل، به «يا حميد بحق محمد الى آخر»

___________________________________

مراجعه شود به: احقاق الحق ج 3 ص 80- 76 و ج 9 ص 109- 102. (از اسماء الهى مشتق شده است.)

و اين خود موهبتى است كه مخصوص به اين بزرگواران است؛ چه آن كه هيچ يك از پيغمبران، به اين شرف فاضل و فضل كامل- كه اشتقاق اسم او از اسم پروردگار باشد- مفتخر نشدند.

و در اين جا، مظنّه ى توجه اشكالى است. و آن اين است كه:

علما عربيّت، در تعريف اشتقاق گفته اند كه آن، انتظام دو صيغه است بر معنى واحد؛ مانند الله و اله؛ و محمد و محمود مثلا. و شرط است در اين دو صيغه كه اصول و مواد حروفشان، از مصدر واحد توليد شود. و بديهى است كه اسم فاطمه- كه از اسم خدا، كه فاطر است مشتق شده- مخالفت ظاهره دارد. و ميان حروف اين دو صيغه و اسم مباينت است.

و جواب از اين اشكال به چند وجه است:

وجه اول آن است كه اين از باب اشتقاق كبير است، مثل اشتقاق نعق از نهق، و ثبت از ثلم؛ به قلب بعضى از حروف به بعض ديگر، به ابقاء معنى به حال خود، و يا به تفاوتى فى الجمله؛ چه آن كه فطر يا به معنى شق است، و يا به معنى ابتداء. و معنى فطم كه فصل است، لازم دارد آن ها را، و خالى از آن ها نيست.

و اين نوع از اشتقاق، كمال شيوع دارد، مثل اشتقاق امليت از امللت كه لام را قلب به ياء كرده اند، و در اين جا نيز راء را قلب به ميم نموده. و چنان كه خدا فاطر است، فاطم نيز هست، چنانچه در روايت منقوله اى از تفسير امام عليه السلام بعد از فقره ى و هذه فاطمه و انا فاطر السموات والارض فرمود: و فاطم اعدائى عن رحمتى- الى آخر، كه به لفظ فاطم فرمود نه فاطر.

و فطر كه به معنى شكافتن است، چنانچه در آيه فاطر السموات والارض

___________________________________

سوره انعام، آيه 14، سوره يوسف آيه 101، سوره ابراهيم آيه 10، سوره فاطر آيه 1، سوره زمر آيه 46، سوره شورى آيه 11. و آيه ى اذا السماء انفطرت

___________________________________

سوره انفطار، آيه 1. است. و از ابن عباس منقول است

كه گفت: من معنى فاطر السموات والارض را نمى دانستم، تا آن كه دو مرد عرب را ديدم، كه با يكديگر در سر چاهى مخامصه مى كردند. پس يكى از آن ها به ديگرى گفت: انا فطرتها، يعنى من او را كندم. آنگاه معنى فاطر بر من مكشوف شد.

___________________________________

تفسير تبيان، شيخ طوسى، ج 4 ص 88.

و يا به معنى خلق است، چنانچه در قوله فطرهم على المعرفه، كه تفسير به خلقهم على المعرفه شده است.

(در هر حال، فطر، از نظر معنى،) با فطم كه به معنى فصل و قطع است، نزديك است. و اين هر دو لفظ، من حيث الحروف هم متقارب اند. پس در اين دو اسم مقدس، به قاعده ى اشتقاق كبير معمول شده است، كه قلب و تبديل حرفى به حرف ديگر باشد.

وجه دوم آن است كه اين اشتقاق، نه بر وفق قواعد عربيه است، بلكه اين اشتقاقى است كه در لسان شرع بسيار شايع است، مثل آن فرمودند اشتقاق بكه از بكاء است، زيرا كه آدم عليه السلام را آن جا گريه ى بسيار نمود. و اشتقاق مكه از مكاء است، چنانچه در آيه ى مباركه هست و ما كان صلوتهم عند البيت الامكاء و تصديه

___________________________________

سوره انفال، آيه 35. و مثل اشتقاق شيعه از شعاع، چه آنكه ايشان از شعاع انوار ائمه عليهم السلام خلقت شده اند. و مثل اشتقاق طبيب از طيّب چنانچه در روايت مرويّه در علل الشرايع است كه: انما سمى الطبيب طبيبا لانه يطيب به نفوس الناس

___________________________________

بحارالانوار ج 62 ص 62 ح 1 به نقل از علل الشرايع.

و اين قسم از اشتقاق، ثابت است در لسان شرع، به ملاحظه ى مناسبت دو لفظ با يكديگر، به فى الجمله مناسبتى. و اين غير از اشتقاقى است كه در

اصطلاح اهل عربيت شايع است.

وجه سيم: آن است كه مراد از اشتقاق در اينجا، اشتقاق معنوى است، و آن هم يكى از وجوه اشتقاق است. و آن اين است كه ميان معنى «مشتق منه» با «مشتق» مناسبت باشد، اعم از اينكه در حروف و الفاظ هم مناسبت داشته باشند- مثل فاطر و فاطم- و يا آن كه به هيچ وجه مناسبت نداشته باشند.

و اين وجه را در خصايص الفاطميه به اين عبارت بيان نموده كه:

اشتقاق در اين دو اسم، بر حسب معنى است نه لفظ. و اشتقاق معنوى هم، از وجوه اشتقاقات است، بلكه جمعى آن را اوجه و ارجح مى دانند.

و در حديث است كه: خداوند سبحان، آسمان و زمين را از نور فاطمه عليهاالسلام خلق كرد، و از وى آسمان و زمين را شكافت.

و در حديث آدم كه در تفسير امام عليه السلام است كه فرموده: و هذه فاطمه و انا فاطر السوات والارض. و در فقره ى بعد از اين فقره، خداوند خود را فاطم خواند، كانه اين دو معنى با هم اتحاد دارند، و بر معنى واحد منتظم مى باشند و معنى كمال مناسبت را دارند.

و بر حسب واقع، اشتقاقى است صحيح. و چون خداوند عالم، از نور فاطمه، آسمان ها و زمين ها را شكافت، خود را فاطر السموات والارضين خواند. و لاشك ظهور قدرت كامله به واسطه ى وجود فاطمه عليهاالسلام شد. پس براى فاطمه عليهاالسلام، مقتضى بود اسم فاطمه را از اين اسم خود برآورد و بشكافد.

پس بنابر قول صاحبان اين معنى از براى اشتقاق، بر حروف اصليه و اصول ماديه و هيئت لفظيه مركبه نظر و اعتبارى نباشد، كه لفظ قالب معنى است. يعنى عمده، توافق معنى است، در اشتقاق يكى از دو لفظ، از ديگرى، و نظر به حروف آنها نيست.

/ 55