آيه ى دوم: ليله القدر خير من الف شهر - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


طاهره- كه از جمله، «يا فاطر بحق فاطمه» است- و قبول توبه ى ايشان به واسطه اين توسل و اجابت دعاى آنها به جهت اين تشبّث، از احاديث مشهوره است.

___________________________________

تفسير برهان ج 1 ص 89- 86 آيه ى 37 بقره (فلتقى آدم من ربه كلمات)،

مناسبت پنجم: آن يكى از اسامى ليله البرات، «عيد الملائكه» است. هم چنين صديقه ى كبرى، بواسطه ى نورانى شدن ملائكه و از ظلمت بيرون آمدن آنها- به سبب نور مقدس فاطميه سلام الله عليها كه در آسمانها اشراق و لمعان نمود- بمنزله ى عيد ملائكه است.

مناسبت ششم: آنكه يكى از اسامى ليله ى نصف از شعبان، «ليله الحيوه» است، به جهت فارغ بودن عزرائيل و اعوان او از قبض ارواح بواسطه ى گرفتن بروات را در ميان نماز مغرب و عشاء از مردمان، چنانچه مضمون خبرى است نبوى صلى الله عليه و آله، همچنين وجود مقدس فاطمه سلام الله عليها- نظر به حديث اتحاد نور شريفش با نور حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله- باعث وجود و حيات افلاك و املاك و علّت بود هر ذو حيات است عموما كه لولاك لما خلقت الافلاك

___________________________________

بحار الانوار ج 15 ص 27 و ج 57 ص 198 و ج 36 ص 302 و ج 38 ص 81. و روايات فراوان ديگرى بدين مضمون، كه آن بزرگوار عليهم السلام اولين مخلوقات خداى تعالى هستند. مراجعه شود: مقدمه ى تفسير مرآة الانوار ص 33- 28، مستدرك سفينه البحار ج 3 ص 335- 333 ماده ى «خلق»، مدينه المعاجز ص 153، الغدير ج 2 ص 300 و ج 5 ص 435، احقاق الحق ج 9 ص 106- 105.

در اربعين شهيد اول، حديث 31، ص 71 (چاپ 1407 قم) در حديثى قدسى نقل مى كند كه خداى تعالى فرمود: «اما النبوه فلمحمد عبدى و رسولى، واما الامامه فلعلى حجتى و وليى، و لولاهما ما خلقت خلقى.»

در حاشيه ى ص 73 رساله اربعين، اين حديث را از معانى الاخبار ص 350 ح 1، علل شرايع ج 1 ص 173 ح 1، بحار الانوار ج 38 ص 79 ح 2، برهان ج 2 ص 441 ح 3 و ج 4 ص 195 ح 5 و تاويل الآيات الظاهره ج 1 ص 287 ح 27 نقل كرده است. و سبب حيات

اهل مدينه است خصوصا و آن در وقتى بود كه آن مخدّره دست از گيسوان مباركش برداشت و بفرمان امير عليه السلام نفرين بر اهل مدينه ننمود چون ديد سر امير عليه السلام را برهنه و در مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و جلو منبر آن سرور در نزد آن كسى كه بالاى منبر آن بزرگوار نشسته بود ايستاده در حالتى كه ريسمان يا بند غلاف شمشير در گردن مباركش بود.

___________________________________

ناسخ التواريخ، مجلد حضرت زهرا عليهاالسلام، چاپ سنگى ص 87 و 287. مشارق انوار اليقين حافظ برسى، ص 86.

مناسبت هفتم: آن كه يكى از اسامى ليله ى نصف از شعبان، «ليله الشفاعه» است. هم چنين آن مخدّره نيز داراى شفاعت كبراى روز قيامت و شفيعه ى محشر در ميان شيعه اثنى عشر از القاب معروفه ى آن خواتون است.

___________________________________

بحار الانوار ج 43 ص 65، 219، 225، 227، و ج 68 ص 59 و ج 24 ص 276 و ج 16 ص 355. مستدرك سفينه البحار ج 6 ص 5- 4 ماده ى «شفع».

مناسبت هشتم: آن يكى از اسامى ليله ى شريفه، «ليله الجايزه» است و آن بى بى انبياء نيز به بعضى از دوستان خود اعطاء جايزه مى فرمايند. چنانچه خواب مقبل و مرثيه خواندن محتشم و او در رواق حسينيّه در حضور آن مخدره و جايزه دادن آن خاتون به مقبل از خوابهاى مشهور و كثيراما، در السنه و افواه ارباب منبر مذكور است.

___________________________________

مراجعه شود به تعليقات كه در انتهاى رساله آمده است.

مناسبت نهم: آن يكى از اسامى شب نيمه شعبان، «ليله البرات»

است. هم چنين برات آزادى دوستانش از آتش جهنم در دست فاطمه سلام الله عليها است. و هر كس كه برات از آن مخدّره نداشت، راه نجاتى از آتش جهنم ندارد. و شجره ى طوبى در ليله ى زفافش به عدد محبّبين او و شوهرش برات نثار كرد. و بر هر يك از آن دو بروات بخطّ قدرت نوشته شده بود: «برائه من العلى الجبار لشيعه على و فاطمه من النار»، چنانچه حديث آن در عاشر بحارالانوار مذكور، و قصه ى سليمان اعمش و خواب ديدنش كه آن مخدره برات آزادى از آتش جهنم به زائرين فرزندش حسين عليه السلام ميدهد، در همان كتاب و كتاب دارالسلام نورى مسطور است.

___________________________________

بحارالانوار ج 101 ص 58 و ج 45 ص 402- 401 بنقل از مزار كبير محمد بن المشهدى. مرحوم محدث نورى- اعلى الله مقامه الشريف- در كتاب نجم ثاقب، حكايت تشرّف حاج على بغدادى به حضور حضرت صاحب الامر عليه السلام را آورده، و فرموده: اگر نبود در اين كتاب شريف، مگر اين حكايت متقنه ى صحيحه، كه در آن فوايد بسيار است، و در اين نزديكى ها (نزديك به زمان تاليف كتاب نجم ثاقب) واقع شده، هر آينه كافى بود در شرافت و نفاست آن.

در ضمن اين تشرف، حاج على بغدادى در مورد صحّت اين خبر، از حضرت حجه الله الكبرى- عجل الله تعالى فرجه الشريف- پرسيد، و حضرتش در جواب، صحّت حديث را تاييد فرمودند. (نجم الثاقب، باب هفتم، حكايت 31). رؤياى سليمان اعمش در تعليقات نقل شده است. و اين دو حديث شاهد صدقى مى باشد بر دعوى، و گواه عدلى هستند بر مدعى، فارجع. و اجتماع اسامى ليله ى نصف از شعبان- مثل بيشتر از چيزهايى كه در اين عجاله ذكر شده- از مخصوصات اين عجاله است، زيرا كه آنها در كتب تفسيريه و اخلاقيّه عامه و خاصه متفرقه ذكر شده اند.

آيه ى دوم: ليله القدر خير من الف شهر

آيه ى دوم: ليله القدر خير من الف شهر


بدان كه يكى از آيات مؤوّله بوجود مقدس فاطمه سلام الله عليها آيه ى

مباركه ى «ليله القدر خير من الف شهر»

___________________________________

سوره ى قدر، آيه ى 4. است. چنان كه شيخ شرف الدين النجفى در كتاب «تأويل الايات» از حضرت صادق عليه اسلام روايت نموده كه آن بزرگوار، در ضمن حديثى كه در تفسير سوره ى قدر بيان نموده، چنين فرموده است: «واما ليله القدر خير من الف شهر» يعنى فاطمه عليهاالسلام. و قوله «تنزل الملائكه والروح فيها» فالملائكه فى هذا الموضع المومنون الذين يملكون علم آل محمد والروح روح القدس و هو فى فاطمه عليهاالسلام. و قوله «من كل امر سلام» يعنى من كل امر مسلمه «حتى مطلع الفجر» يعنى يقوم القائم الحديث.

___________________________________

مقدمه ى تفسير مرآة الانوار، ذيل «اليل»، ص 296- 295، تأويل الآيات الظاهره ج 2 ص 818 ح 3، بحار ج 25 بحار ص 70، برهان ج 4 ص 487 ح 24.

و در مقدمه ى تفسير مرآة الانوار، بعد از نقل آنچه را كه ما نقل نموديم گفته است:

اقول: الظاهر ان المراد هيهنا الائمه عليهم السلام فبيّن عليه السلام انهم سمو ملائكه لانهم يملكون علم آل محمد و يحفظونها و حينئذ نزولهم فيها كفايه عن حصولهم منها.

___________________________________

مقدمه مرآة الانوار ص 296.

و اين ناچيز اگر چه نكت تأويل ليله القدر را به وجود مقدس فاطمه

عليهاالسلام در «وسيلة النّجاة فى شرح دعاء السمات» با نكته ى تاويل قرآن را به وجود مقدس علوى و معنى تأويل را ذكر نموده ام، و آن كتاب هم مطبوع و مبسوم، وليكن تعميما للفائده و تتميما للعائدة در اينجا هم اشاره ى اجماليه به آن نكت خواهيم نمود.

نكته ى اول: شايد اين باشد كه چنانچه ليله القدر اشرف ليالى سال است هم چنين صديقه ى طاهره هم اشرف نساء عالميان است.

نكته ى دوم: آن كه شايد اين تأويل به اين لحاظ باشد كه ليله ى القدر، اول شبى است كه خداوند او را خلقت فرموده، بنا بر خبر مروى در اصول كافى

___________________________________

عن ابى جعفر عليه السلام قال: لقد خلق الله- جل ذكره- ليله القدر اول ما خلق الدنيا... الخبر. اصول كافى، كتاب الحجه، باب فى شأن انا انزلناه فى ليله القدر و تفسيرها، ح 7.

و بنقل از آن در: بحارالانوار ج 25 ص 80 ح 68، تفسير برهان ج 4 ص 484 ح 7، و تاويل الآيات الظاهره ج 2 ص 825 ح 14.، هم چنين صديقه ى كبرى هم در عالم ارواح و اشباح و مقام نورانيت اول و اقدم نمايش فرموده، نظر به حديث معروف كه:

حضرت آدم عليه السلام، آن معصومه را در عالم اشباح به صورت دخترى ديد كه به تختى خوابيده، و تاجى در سر دارد كه كنايه از پدر بزرگوارش (است)، و قلّاده اى در گردن دارد كه كنايه از شوهر عالى مقدارش (است) و دو گوشواره دارد گوش دارد كه كنايه از حسن و حسين با شرف و افتخارش (است.)

و هم چنين در مكاشفه ى يوحنّا كه به مثل همين مكاشفه ى آدم است، آن مخدّره اسبق و اقدم نمايش فرموده، و تفصيل هر دو اينها در وميض دوّم خواهد آمد، انشاء الله تعالى.

نكته ى سوم: آن كه شايد اين تاويل، به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر مخفى است در ميان شبهاى سال، و بالخصوص كه كدام شب است مخصّص و معيّن نيست، هم چنين قبر صديقّه ى كبرى سلام الله عليها هم مخفى است، و هنوز به طريق جزم، قبر آن معصومه معين نشده است. و فقره ى «المخفيه قبرا»- كه از فقرات توسل منسوب به خواجه ى طوسى است- در السنه و افواه مشهور است.

نكته ى چهارم: آن كه شايد اين تاويل، به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر- بنا بر مذهب خاصه و نظر به مختار شيعيان حيدر كرار و اولاد معصومين آن بزرگوار- خارج از يكى از سه شب نيست، و آن يا شب نوزدهم ماه مبارك رمضان است، و يا شب بيست و يكم آن، و يا شب بيست و سوم آن؛ هم چنين قبر مطهر آن مخدره هم منحصر در يكى از سه موضع (است) و قطعا خارج از آنها نيست. و آن مواضع، يكى حجره ى طاهره ى خود آن مظلومه هست، و ديگرى ميان قبر و منبر پدر بزرگوارش، و سومى بقيع غرقد است. و از اين جاست كه زائرين، آن مخدره را در همه ى اين مواضع زيارت مى نمايند.

___________________________________

مراجعه شود: بحارالانوار ج 100 ص 202- 191 باب زياره فاطمه صلوات الله عليها و موضع قبرها.

نكته ى پنجم: آن كه شايد اين تأويل به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر، بكر است از تعرض متعرّضين- چنانچه در بعضى از تفاسير آن را به اين وصف ستوده- هم چنين آن مخدره در طول حيات خود بكر بود. و «البتول العذراء» از القاب مخصوصه و مشهوره ى او است. در مجمع البحرين: عذراء بر وزن حمراء دختر باكره را گويند، به جهت اينكه او يعنى پوست و پرده ى بكارتش باقى است.

___________________________________

مجمع البحرين ج 3 ص 398- ماده ى «عذر».

نكته ى ششم: آن كه شايد اين تأويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه در ليله القدر، آب دريا با آن ملوحه

___________________________________

ملوحه، مشتق از ملح، به معنى نمك. و شورى كه دارد، از بركت و فضيلت و قدر و منزلت و آن شب عذب و شيرين ميگردد- چنانچه بسيارى از مفسرّين عامّه، اين را در تفاسير خود ذكر كرده اند- هم چنين در يوم الحشر كه روز ظهور و بروز جلوه ى سلطنت فاطمه است، ملوحه معاصى و شوره گى آن كه بر جسم و جان عاصى جاى گرفته است، به واسطه ى بركت و فضيلت و قدر و منزلت و شفاعتش، از آن عاصى كه با محبت و مودت آن مخدّره و اولاد ذراريش در دار دنيا الفت گرفته است، زدوده ميشود، و انشاءالله بدين واسطه داخل در بهشت عنبر سرشت خواهد شد.

نكته ى هفتم: آن كه شايد اين تاويل به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر، يكى از اسباب امتحان الهى است از اين امت مرحومه، چه آن كه طايفه ى عامه، نوعا وجود او را بعد از رحلت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله منكرند، و اذعان به آن به وصف نزول ملائكه در آن در هر سال خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، مخصوص به طايفه ى خاصه است.

هم چنين وجود مقدّس فاطمه سلام الله عليها نيز، بزرگ امتحان الهى است در ميان اين امت، چه معتقدين به وراثتش از حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و مذعنين به جلالت آن مخدّره، بسيار اندك و قليل، وليكن منكرين وراثت و جلالتش، كثير بثير

___________________________________

بثير: زياد. و جيل بعد جيل اند.

نكته ى هشتم: آن كه شايد اين تاويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر مهتوكه شد در اين امت، و آنها هتك حرمت او را نمودند؛ زيرا كه اگر

شب نوزدهم ماه رمضان باشد، پس فرق حضرت امير را در آن شكافتند. و اگر شب بيست و يكم باشد، حضرتش به واسطه ى آن ضربت كه بر او زدند، از دنيا رفت. و اگر شب بيست و سوم باشد، شب ختم عزاء آن حضرت است. و مناسبت احترام اين ليالى كه از اطراف شبهه ى ليله القدراند، عدم وقوع اين دواهى بود در آنها.

هم چنين حضرت صدّيقه ى كبرى را هم مهتوكه و مسلوبه الاحترام نمودند، خصوصا در سه موضع:

اول: وقتى كه هيزم آورده درحجره ى طاهره اش را آتش زدند. دوم: وقتى كه نامه ى فدكش را دريده و سيلى به صورت مباركش زدند چنانچه در روايت مفضّل بن عمر است از حضرت صادق عليه السلام. سوم وقتيكه اراده ى نبش قبر آن مخدره را نمودند.

___________________________________

بحار الانوار ج 43 ص 212 ح 41، عوالم العلوم ج 11 ص 292 ح 22، عيون المعجزات ص 55.

نكته نهم: آن كه شايد اين تاويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر از شهب و صواعق و هبوب رياح مزعجه ى مخوفه سالم است- چنانچه در تفسير كبير است

___________________________________

تفسير كبير فخر رازى، ذيل آيه ى «سلام هى حتى مطلع الفجر» قول چهارم بنقل از ابومسلم، ج 7 ص 636، چاپ 1308 هجرى.- هم چنين ذات قدسيه ى آن مخدّره هم باعث تسكين بادهاى هولناك، و موجب آرامى تزلزل زمين مدينه و مسجد پيغمبر و ستون هاى آن گرديد، به واسطه ى دست برداشتن او در زير مقنعه از گيسوان خود.

___________________________________

ناسخ التواريخ، مجلد حضرت فاطمه عليهاالسلام، چاپ سنگى، ص 87 و 287.

ايماضات

___________________________________

و مض البرق: لمع خفيفا، فهو وامض. اومض ايماضا البرق: بمعنى ومض. المنجد.

لدفع اعتراضات

ايماض اول

ايماض اول


آن است كه قضيّه ى هيزم و آتش بردن عمر به امر ابوبكر بر

در حجره ى صدّيقه، و اراده ى سوختن آن حجره و كسانى را كه در او بودند- كه در نكته ى هشتم و نهم به آن اشاره شده- در نزد علماء و عوام فريقين از وضوح و اشتهار كالفرقدين است.

اما در نزد خاصه، پس گويا از ضروريات بشمار مى آيد.

واما در نزد عامه، پس اغلب مصنّفين و مؤلّفين آنها اين قضيه را با خصوصيّاتى كه در نزد خاصه مشهور است نقل نموده اند.

و از جمله، طبرى- كه از اعيان علماء ايشان است- در تاريخش ذكر كرده كه در آن روز عمر بن خطاب مى گفت: «والله لا حرقن عليكم او لتخرجن للبيعه يعنى به خدا قسم كه اين خانه را بر شما مى سوزانم يا از براى بيعت كردن بيرون بيائيد.

___________________________________

تاريخ طبرى چاپ 1357 هجرى مطبعه الاستقامه مصر، ج 2 ص 443 سطر 20- 16. در ترجمه فارسى: ترجمه تاريخ طبرى (مترجم: ابوالقاسم پاينده) ج 4 ص 1329- 1328.

و واقدى- كه از مشاهير علماء سنى است- روايت كرده كه در آن روز، از جمله رفقاء عمر بن الخطاب، سلمه بن اسلم و زيد بن اسلم و اسيد بن خضير بودند. و از زيد بن اسلم نقل كرده كه گفته من در آن روز پشته ى هيمه را در دوش داشتم.

و مصنف كتاب محاسن و صاحب انفاس الجواهر روايت كرده اند از ابن عبدربه- كه از مشاهير علماء اهل سنت است- كه در آن روز عباس

و حضرت امير در حجره ى حضرت فاطمه سلام الله عليها نشسته بودند كه ابوبكر به عمر گفت كه اعرض عليهما بيعتى و ان فقالتلهما يعنى به هر دو ايشان عرض كن بيعت مرا و تكليف كن ايشان را كه با من بيعت كنند. و اگر ابا نمايند و تمرّد كنند، بكش هر دو را، پس عمر آتش آورد و بر در آن خانه زد و فاطمه عليهاالسلام به عقب درآمد و گفت: يابن الخطاب اجئت لتحرقن دارنا و ولدى قال: نعم. يعنى: اى پسر خطاب آيا آمده اى كه بسوزانى خانه ما را و فرزندان مرا؟ عمر درجواب گفت: بلى.

___________________________________

العقد الفريد تأليف ابن عبدربه اندلسى چاپ 1331 مصر، ج 3 ص 63.

تفصيل كلام را در «تشييد المطاعن و كشف الضغاين»، تاليف مرحوم علامه سيد محمد قلى هندى متوفى 1260، والد مكرم مرحوم مير حامد حسين هندى صاحب عبقات الانوار ببينيد. در اين كتاب (چاپ 1399 پاكستان) ج 3 ص 5 تا 118، وقوع اين واقعه هائله را علاوه بر واقدى، طبرى، ابن عبدربه، صاحب محاسن، و صاحب انفاس الجواهر- كه در متن آمده- از افراد زير نيز نقل مى كند، كه اينان، همه از بزرگان دانشمندان اهل تسنن هستند:

اول- ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه. دوم- سيوطى در جمع الجوامع. سوم- متقى هندى در كنزالعمال. چهارم- شاه ولى الله دهلوى در ازاله الخفاء، و نيز كتاب ديگرش: قره العينين در فضائل شيخين. پنجم- ابن عبدالبر در استيعاب ششم- ابوالفداء در المختصر فى تاريخ البشر. هفتم- ابراهيم بن عبدالله يمنى شافعى در الاكتفاء هشتم- عثمان بن ابى شيبه در سنن.

مرحوم علامه سيد محمد قلى، از تفسير الدرالمنثور سيوطى ذيل آيه ى «فى بيوت اذن الله ان ترفع» (سوره نور، آيه 35) نقل مى كند كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خانه ى على و فاطمه، از برترين چنين خانه هايى است». (الدر المنثور، چاپ بيروت، ج 5 ص 50) و سپس مى پرسد: كسى كه براى سوزاندن چنين خانه اى اسباب احراق آماده كند، و بگويد كه من آن را خواهم سوخت؛ جزايش جز آن نيست كه حق تعالى دهانش به آتش شرربار بسوزاند، و جحيم سوزان بر او افروزد (تشييد المطاعن ج 3 ص 63) ايشان، همچنين از قسطلانى در «المواهب اللدينه» آورده كه ازدواج با دختران پيغمبر حرام است. و شايد اين تحريم، خاصّ فاطمه باشد، چرا كه در اين كار، اذيّت فاطمه است. و اذيت فاطمه، موجب اذيت پيامبر خواهد بود، كه يقينا حرام است. (المواهب اللدنيه، مقصد چهارم).

و پس از آن مى نويسد:

«عجب است و كمال عجب كه نزد اهل سنت، نكاح كه بلاشك جائز بلكه مستحب است، موجب ايذاى حضرت فاطمه سلام الله عليها است، و حرام و عين ايذاى رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد؛ و تهديد و تخويف آن جناب، به احراق بيت آن حضرت، جائز شود، و هرگز موجب ايذاى جناب رسول خدا صلى الله عليه و آله نگردد.» (تشديد المطاعن، ج 3، 106- 105).

بايد توضيح داد كه مراد از استدلال به سخن قسطلانى، تاييد سخن او نيست، بلكه شاهد آوردن از خصم است، كه چگونه به چنين غفلتى گرفتار آمده اند. و اين رشته، سر دراز دارد، كه مجال سخن در اينجا نيست.

در اينجا براى شادى قلوب شيعيان و محبّان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام الله حديث زير را در مورد بقيه ى هيزمى كه پشت در خانه ى وحى بردند، مى آوريم، كه مرحوم محمد بن جرير طبرى امامى- از علماى شيعه قرن چهارم- در كتاب دلائل الامامه (چاپ رضى، قم، ص 241) روايت كرده است:

بالاسناد عن ابى الجارود عن ابى جعفر عليه السلام قال: سألته متى يقوم قائمكم؟ قال: يا اباالجارود، و لا تدركون. فقلت: اهل زمانه؟ فقال: ولن تدرك اهل زمانه، يقوم قائمنا بعد اياس من الشيعه... ثم يدخل المسجد فينقض الحائط حتى يضعه الى الأرض، ثم يخرج الازرق و زريق لعنهما الله غصّين طريّين يكلّمهما فيجيبانه، فيرتاب عند ذلك المبطلون، فيقولون: يكلم الموتى، فيقتل منهم خمسمأه مرتاب فى جوب المسجد، ثم يحرقهما بالحطب الذى جمعاه ليحرقا به عليا و فاطمه والحسين والحسن (عليهم السلام)، و ذلك الحطب عندنا نتوارثه...

درباره ى احراق بيت، به كتاب «شفاء الصدور فى شرح زياره العاشور» تاليف مرحوم حاج ميرزا ابى الفضل طهرانى، چاپ جديد حروفى با تصحيح و تعليق سيد على موحد ابطحى، ج 1 ص 284- 279 مراجعه شود.

/ 55