حديث اعرابى و چهار هزار درهم، و توضيح آن - مجموعه مقالات الزهراء (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات الزهراء (س) - نسخه متنی

سید عبدالرزاق کمونه حسینی، علی اکبر نهاوندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


تاليفاتى ساخته و مثنوياتى پرداخته

___________________________________

از آثار مشهور و ممتعّ ايشان، كتابى است تحت عنوان «تكاليف الانام فى ايّام غيبه الامام»، كه به همين نام، و نيز به نام «پيوند معنوى با ساحت قدس مهدوى» مكررا، بويژه در سالهاى اخير، به طبع رسيده است.، و از جمله ى تأليفات ايشان كتابى است موسوم به «خرابات»- كه به مثابه ى مجاميع كشكوليّه است- و بالجمله بعد از اينكه در كتاب خرابات، جمله اى از اخبار را كه در فضيلت تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام است، ذكر نموده گفته است:

اقول: دوست دارم كه در اين مورد ذكر نمايم سؤالى را كه بعضى از فضلاء، از يكى از علماء اعلام نموده، و جوابى كه از ايشان مفصلا وارد شده، چون خالى از غرابت و لطافت نيستند، از براى استحضار خاطر اخوان، عين آن سؤال و جواب را مى نگارم.

السّئوال: بيان فرمائيد كه به جهت چه، مقرّر شده است تكبير در تسبيح سيّدتنا الزهرا سلام الله عليها سى و چهار مرتبه، و تحميد و تسبيح هر يك ناقصند از تكبير به يك عدد؟ ذكر كرده اند كه اين اختلاف در پائين آمدن ستاره ى زهراء است، هم چنان كه مشهور است. و در وقتى كه شخصى بعد از نماز يوميّه، مشغول تسبيح شد، هرگاه زياد شود در عدد اينها، اعاده بايد كرد، يا اين كه مقبول است؟

الجواب: سؤالى عجيب است كه پيدا نمى شود جواب اين در نزد غير ما. پس چونكه متنبّه شدى سؤال را، پس گوش بده به جواب. بدان بدرستى كه ثابت شده است در نزد ما و در نزد حكماء سابقين، كه براى هر موجودى، سه مرتبه است: روح و نفس و جسد. به جهت اينكه هر مخلوقى ناچار است از براى او جهتى به سوى رب، كه هم شكل باشد از آن جهت، با صفت رب خود، در يگانگى و بساطت و منزّه بودن. و به جهت ديگر به

سوى نفس خود، كه مى باشد در اين جهت انتهاء و تفصيل و كثرت او. و جهت ديگر كه رابطه است ميان اين دو جهت، كه از جهت اعلى مشاكل است با جهت اولى در رقّت و لطافت، و از جهت اسفل، مشاكل است با جهت ثانى در كثافت و كثرت. پس به جهت اين، متكون نمى شود مولود فلسفى، مگر در اين كيان ثلاثه. و باز به جهت اين، مشهور است كه هر چيزى مثلث الكيان است. و اين شهرت در نزد حكماء به اعلى درجه است. پس تجلى اعلى و ظهور كلى تمام نمى شود، مگر در اين كيان ثلاثه. پس كون اول از براى او، كون روحانى است كه هم شكل است مر مشيت خداى يگانه را كه برى است از مشاكلت آثار، و منزّه است از نزديكى به اغيار. و اين مقام نبوّت است. و كون ثانى كون نفسانى است. و آن كون، رابطه است ميان دو كون، و برزخ است ميان دو مقام كه متصل است به اول از جهت اعلى و متصل است به آخر از جهت اسفل. و اين مقام ولايت است كه ظهور اعلى است، با حقيقت ادنى. و كون ثالث، كون جسدانى است. و آن آخر ظهور و منتهاى نور است، و تجلى براى اغيار است. و اين مقام عصمت فاطمه الكبرى و آيه ى عظمى و اول تجلى اعلى است از براى ادنى در اين كيان ثلاثه، پس تجلى اعظم و ظهور اكرم و استقامت وجود و ظهور معبود است. و چون كه بوده است انتهاء قرب كه خواهش مى كند از براى هر يك از اين سه كيان كمال را، پس بوده است از براى هر مرتبه اى از نبوت و ولايت و عصمت نيز سه مرتبه.

پس از براى صاحب نبوت نيز، روح و نفس و جسد است در مقام خود، مگر اين كه همه ى اينها روحانى، و مقدس است.

و از براى صاحب ولايت، باز سه مرتبه است: روح و نفس و جسد، مگر اين كه همه ى اين ها جسدانى است. پس كامل شد از براى تجلى اعظم و اول وجود اكرم، نه مرتبه كه انتهاء آن آحاد است، و مبداء اعداد است. و

ظاهر شد همه ى اين ها در مقام سيم. پس استنطاق او طاء شد كه علامت مقام عصمت است، و نشانه ى آن رتبه است. و بر اين نه، دور زده آسمان ها؛ و بناء شده است عددها و كثرتها؛ و ظاهر شده است كمال آن «طاء» در دو طرف آن كه كمال ظهورى است كه آن مجذور «طاء» است، و استنطاق او «فاء» است و كمال شعورى كه آن جمع كردن مراتب او است، و استنطاق او «مه» است. پس مركب ميشود از اين ها فاطمه سلام الله عليها. پس ثابت شد در آن بزرگوار نه مرتبه، سه مرتبه مقام نبوت، و سه مرتبه مقام ولايت، و سه مرتبه مقام عصمت. و هر يك از اين مراتب نُه گانه، مركب است از ده مرتبه كه آن قبضات عشره است كه مخلوق است از آن جميع موجودات، نه از افلاك و يكى از زمين، همچنانكه ثابت كرده ايم در محلش. پس ثابت شد از براى مقام نبوت سى و سه مرتبه و از براى مقام ولايت سى و سه مرتبه و از براى مقام عصمت سى و سه مرتبه و مقام.

پس از براى روح نبوت، ده قبضه است و يك مزاج، و از براى نفس نبوت ده قبضه است و يك مزاج، و از براى جسد نبوّت ده قبضه است و يكمزاج. پس ثابت شد از براى مقام نبوت سى و سه مقام، و همچنين است امر در روح ولايت و نفس و جسدش. پس ثابت شد از براى مقام ولايت ايضا، سى و سه مقام. هم چنين است امر در مقام عصمت، كه از براى او سى و سه مقام است. و چون كه اين مقام عصمت، مزاج ديگرى دارد و حاوى است همه ى مراتب نبوّت و ولايت را ب، پس حاصل مى شود از براى آن به واسطه ى اين مزاج كه در بر دارد، نود و نه مقام را. مقامى ديگر هم چنان كه اگر مركب بكنى، قرصى از عقاقير را با قرص ديگر، و قرص ديگر كه مى باشد از براى هر يك مزاج ميهمنى. و زمانى كه مركّب نمودى آن قرص ها را، ثابت مى شود و از براى مجموع مركب مزاج وحدانى آخر كه مركب است از همه ى آن ها از اجزاء و مزاج ها. و هم چنين حاصل مى شود از

براى مقام جامع اين مراتب، مزاج وحدانى ديگر. پس تمام شد از براى مقام عصمت صلوات الله عليها صد مقام. پس اين مقام است كوه قاف كه احاطه كرده است به جميع دنيا، و اين است زمرد سبز كه سبزى آسمان از او است. و اين است حجاب زبرجد سبز كه متلالؤ است به خفقان.

پس چون كه دانستى اين ها را، پس بدان كه مقام نبوت، مظهر سبّوحيّت خدا است، هم چنان كه ثابت كرديم در پيش كه آن نبوت جهت اعلاى تجلى است و هم شكل است با احديت متجلى، و مقام غيب است كه ممتنع است ادراك او. پس او است آيت سبحان و ظهور غيب كه منزه است از هم جنسى اكوان و اعيان. پس او است مقام سبحه. و مقام ولايت مقام اعطاء كل ذى حقّ حقّه است. و مقام والى نعم و سياست امم است. و حامل لواء حمد است كه لواء الحمد است. پس او است مقام حمديّت، زيرا كه حمد از براى معطى نعمت و صاحب منّت است. و مقام العصمه مقام ظهور و اول نور است. پس او است مقام تكبير و مقام بزرگى با تسلط فرموده است خداى سبحانه: وله الكبرياء فى السموات والارض. و فرموده اند: الكبرياء رداء الله. و از اين جهت تخصيص داده اند كبرياء را به جثه هاى ظاهرى و عظمت را به معانى باطنى.

پس زمانى كه دانستى اين ها را، پس بدان آن مخدّره صلوات الله عليها مخصوص به اين تسبيح شد، به جهت اين كه آن معصومه صاحب اين مقامات و حامل اين آيات است. پس تكبير فرمود خدا را به عدد مقامات عصمت، و ابتداء به آن نمود به جهت قوس صعودى، و آن سى و چهار مقام است. و حمد خدا را نمود به عدد مقامات نبوت، و آن سى و سه مقام است، و تسبيح كرد خدا را به عدد مقامات ولايت و آن سى و سه مقام است. پس اين تسبيح، اكمل تسبيحات است، و اشرف ذكرها است، چه آنكه او منتهاى مطلوب در اين خصوص است. و آن افضل است در نزد

خداى، از گذاردن هزار ركعت نماز سنت.

پس از آن ممجيب اخبارى چند در فضيلت اين تسبيح نقل نموده تا آن كه گفته است:

پس دانستى شرافت اين تسبيح را كه به جهت آن است كه در بر دارد مقام نبوت و ولايت و عصمت را، بطوريكه فرو گذاشت نكرد چيزى از آن سه مقام را. واما هرگاه كسى سهو كند در تكبير، كه تجاوز كند از سى و چهار، برگردد به سى و سه و بنا را بگذارد و يك دفعه ديگر بگويد، و شروع به حمد كند. و هم چنين است تمحيد. اما تسبيح بر او چيزى نيست اگر تجاوز كند سهوا. انتهى كلامه المنقول فى الخرابات.

___________________________________

چنانكه در حاشيه ى موهبت 22 تذكر داديم، فضائل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، روشنتر و بديهى تر از آن است، كه بخواهيم در تبيين آنها متوسل به علوم غريبه- مانند علم حروف و اوفاق و ابجد و غيره- گرديم، و در اين معانى اطاله ى كلام دهيم، بى آنكه مستندى بر اين سخنان در دست داشته باشيم.

بويژه در مسئله ى تعداد تكبير و تحميد و تسبيح، كه از مسائل عبادى است و توقيفى، ما به هيچ وجه نيازمند نيستيم كه علت آن را بدانيم. و به همين دليل، نيازى به برشمردن كلمات ارباب علوم غريبه نيز نداريم.

آرى آنچه از علل شرايع و احكام و عبادات، كه توسط شارع بيان شده و در روايات معتبره آمده (مانند اخبارى كه در كتاب علل الشرايع مرحوم صدوق است)، محل مراجعه و اعتماد و اعتبار است، آنهم به اعتبار اينكه از لسان وحى صادر شده است. و اما سخنان ديگر، كه در قديم و جديد ايراد شده، بدليل نداشتن مستند شرعى از قرآن و حديث، نبايد مورد اعتنا واقع شود.

البته- چنانكه قبلا نيز گفتيم- بناى مصنف بزرگوار- اعلى الله مقامه الشريف- گردآورى مطالب متفرقه و نكات بديعه از منابع مختلف در مورد حضرت زهرا عليهاالسلام بوده، و ما هم براى امانت در نقل، در اصل كتاب دست نبرده، و اين مطلب را نيز آورديم. ولى در كنار اين مطالب، دو حديث ارزشمند از مقدمه ى كتاب شريف كافى را به اطلاع خوانندگان محترم مى رسانيم.

حديث اول- من دخل فى الايمان بعلم، ثبت فيه و نفعه ايمانه. و من دخل فيه بغير علم، خرج منه كما دخل فيه. هر كسى كه بر اساس علم، در ايمان داخل شد، بر آن ثابت قدم مانده و ايمانش به او نفع مى رساند. و هر كس كه بدون علم ايمان را بپذيرد، همانگونه كه- بدون علم- داخل در ايمان شده، به همان صورت- بدون علم- از ايمان خارج مى شود.

حديث دوم- من اخذ دينه من كتاب الله و سنه نبيه- صلوات الله عليه و آله- زالت الجبال قبل ان يزول. و من اخذ دينه من افواه الرجال، ردته الرجال.

هر كس كه دين خود را از كتاب خدا و سنت پيامبرش صلى الله عليه و آله فرا گيرد، كوهها از جاى مى جنبند قبل از اينكه چنين شخصى از جاى بجنبد (در دين خود، محكمتر از كوه خواهد بود). و هر كس كه دين خود را از دهانهاى شخصيتها (بدون اتكا به كتاب و سنت) بگيرد، همان شخصيتها، او را از دين برمى گردانند.

اين توضيح ضرورى است كه علماى اعلام ما رضوان الله عليهم اجمعين در راه نشر و ترويج احكام و اخبار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام زحمات زيادى كشيده اند، تا به دست ما رسانده اند. جزاهم الله خيز الجزاء. اما سخنان آن بزرگواران، تا آنجا براى ما معتبر است، كه متكى بر آيات و احاديث باشد، يعنى دو رشته اى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در حديث متواتر ثقلين بر تمسك بدانها امر فرمود. و هدايت امت خود را موكول و مشروط به اين تمسك معرفى نمود. اين توضيح، از آن رو عرض شد كه در خلال كلمات گذشته، حقى از عالمان والاقدر و معلمان امت- كه حق تعليم و تربيت و هدايت به گردن ما دارند- ضايع نشده باشد. اللهم وفقنا لما تحب و ترضى بحق محمد و آله الطاهرين صلواتك عليهم اجمعين.

اقول: ولعله من بعض مشايخ الكشفيه، فتبصر.

اعلام للاعلام

در خزائن فاضل نراقى رحمه الله عليه است كه از افادات مير محمد باقر داماد رضوان الله عليه اين است كه فرموده:

ببايد دانست كه تسبيح فاطمه ى زهرا سلام الله عليها، در احاديث اهل بيت و اطلاقات اصحاب، دو اطلاق دارد:

يكى از آنها اطلاق شايع است، كه عبارت است از سى چهار تكبير، و سى و سه تمحيد و سى و سه تسبيح.

و ديگر تسبيحى كه او در اوراد، از سيده النساء رسيده است و در اصول معتبره وارد شده است. و آن اين است:

سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم سبحان ذى العز الشامخ المنيف سبحان ذى الملك الفاخر القديم سبحان ذى البهجه والجمال سبحان من تردى بالنور والوقار سبحان من يرى اثر النمل فى الصفا و رفع الطير فى الهواء

___________________________________

رساله اربعه ايام- مير داماد، (نسخه مخلوط كتابخانه آيه الله مرعشى- قم)، خزائن نراقى، چاپ اسلاميه، ص 241.

اين ناچيز گويد كه در هر موردى كه امر به تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها شده است، اگر قرينه اى بر تعيين نباشد، احتياط نمايند و هر دو قسم تسبيح را بخوانند.

حديث اعرابى و چهار هزار درهم، و توضيح آن

حديث اعرابى و چهار هزار درهم، و توضيح آن


بدان كه در جلد دوم از ارشاد القلوب ديلمى، رايت عربى كه در مكه ى معظّمه به استار كعبه چسبيده، و چهار هزار درهم درخواست مى كرد، و حضرت امير عليه السلام او را به آمدن به مدينه دلالت فرمود، و بعد از آمدن آن جناب حديقه اى كه پيغمبر غرس فرموده بودند، به معرض بيع درآورده

و چهار هزار درهم آن را به عرب داده، و فقراء مدينه خبردار شدند، خدمتش آمدند و مابقى از وجه آن در ميان ايشان تقسيم فرموده، چنان كه در كتب و دفاتر مزبور و در السنه و افواه ناقلين احاديث مذكور است.

و صدوق عليه الرحمه نيز آن را در مجلس هفتاد و يكم از امالى نقل فرموده،

___________________________________

ارشاد القلوب، چاپ نجف، ج 2، ص 17- 15. امالى صدوق، چاپ اعلمى بيروت، ص 380- 377، مجلس 71، حديث 10. بحارالانوار ج 41 ص 47- 44 باب خبرالناقه. وليكن با زيادتى كه منافى يا مذهب اماميه اثنى عشريه است، چنانچه بعضى از شراح احاديث به اين تصريح نموده.

و ما اولا آن زيادتى را ترجمتا نقل مى نمائيم. و ثانيا وجه منافاتى را كه آن بعض فرموده است، ذكر مى كنيم.

اما اول: آن زيادتى كه روايت صدوق باشد از روايت ارشاد القلوب، اين است كه:

چون جناب امير عليه السلام، بعد از تقسيم وجه آن حديقه- كه دوازده هزار درهم بود- به آن عرب و ساير فقراء مدينه به خانه تشريف آورد، فاطمه عليهاالسلام گفت: اى پسر عم، باغى كه پدرم به دست خود غرس نموده بود فروختى؟ فرمود: بلى، به خير عاجل و اجل. پرسيد كه تنخواه او چه شد؟ فرمود: دادم به چشم هايى كه شرم كردم آن ها را خوار كنم، به ذلت سئوال، و نگذاشتم كه از من سئوال كنند، و دادم به ايشان.

فاطمه عليهاالسلام گفت: من گرسنه، و اطفال گرسنه، و يقينا تو هم گرسنه اى. يك درهم آن به ما نمى رسيد. و دامن على عليه السلام را به دست پيچيد. و آن حضرت مى فرمود: اى فاطمه، دست از من بدار، و او مى گفت: برنمى دارم، تا حكم كند ميانه ى من و تو، پدرم رسول خدا صلى

الله عليه و آله.

پس جبرئيل نازل شد بر پيغمبر صلى الله عليه و آله، و مى گفت: خداوند على اعلى تو را سلام مى رساند، و مى فرمايد: به على سلام برسان. و به فاطمه بگو كه تو را نمى رسد كه دست على را بگيرى، و دست خود را بر دست او بزنى.

پيغمبر صلى الله عليه و آله به تعجيل آمد به خانه ى فاطمه عليهاالسلام، ديد كه دامن على عليه السلام را گرفته و رها نمى كند. چون سبب آن را پرسيد، و كيفيّت احوال را فاطمه عليهاالسلام نقل كرد، فرمود: جبرئيل سلام پروردگار را رسانيد. و امر فرموده كه به تو بگويم كه تو را نمى رسد كه دست بر دست على عليه السلام زنى. فاطمه عليهاالسلام گفت: استغفار مى كنم كه هرگز چنين نكنم.

اين بود ترجمه ى آن زيادتى، بنا بر ترجمه اى كه صاحب رياض الشهاده- المرحوم الحاج محمد حسن القزوينى كه از تلامذه وحيد بهبهانى و معروف به مجتهد اصولى است- در كتاب مزبور نقل نموده

___________________________________

رياض الشهاده، حاج محمد حسن بن معصوم قزوينى، چاپ سنگى 1273 هجرى، جلد اول، ص 226- 224 تحت عنوان «سخاوت و ايثار اميرالمؤمنين عليه السلام.»

و اما ثانى، پس آن بعض،

___________________________________

اين كلام، در مورد حديث فوق، از بعض علماء نقل شده است. بعد از نقل اين زيادتى فرموده است كه اين از چيزهايى است كه واجب است آن را بر عرض حائط زدن، چه ساحت عصمت بتول، منزه تر است از مثل اين عمل شنيع، زيرا كه اين عمل، عمل امره ى بزيّه ى سليطه ى لئيمه اى است كه ناموس خود را بلعيده، و حياء را زير قدم خود گذارده باشد، و باكى از اذيّت به شوهر خود رسانيدن نداشته باشد، و اباء از هتك ناموس شوهر خود در ميان مردم نكند.

علاوه بر آن كه اين فعل، حاكى از دنائت طبع، و متابعت شهوت بطن، و عدم صبر بر نوائب دهر، و عدم رضاى به قضاى الهى است. و بالجمله نمى دانم اين فعل آن مخدّره كجا؟ و انفاق نمودنش طعام خود را بر مسكين و يتيم و اسير، و خوابيدن با دو پسر و شوهر و خادمه اش، سه روز و سه شب گرسنه- در حالتى كه افطار ايشان بر آب فقط بود- كجا؟ آيا مى بينى كسى كه چنين فعلى در راه رضاى خدا از او صادر بشود، اقدام كند بر چنان فعل شنيع، كه صادر نمى شود مگر از اراذل مردم؟

پس بدان كه اين زيادتى كه در روايت صدوق است، از تخليطات نواصب است كه وضع اخبار مى كنند، و به دروغ احاديث جعل مى نمايند در قدح اهل بيت عصمت و طهارت، مثل جعل نمودن حديث تزويج على عليه السلام دختر ابوجهل را، و مثل اينها.

و نمى كنند اين كار را، مگر از حسد و بغض، و از جهت اين مستور بدارند به امثال اين خرافات، مناقب و فضائل آن بزرگواران را كه پر كرده است خافقين، و مملوّ نموده است مشرقين را. و يابى الله الا ان يتم نوره و لوكره المشركون.

و عجب است از مثل شيخ صدوق رحمه الله عليه كه چگونه اين روايت را با اين زيادتى در امالى نقل فرموده، و متعرض ردّ آن نشده است و اشاره به تزييف آن نفرموده است. و شايد آن جناب، مغرور شده است به آنچه كه در آن است از نزول جبرئيل و تبليغ سلام بارى تعالى را به حضرت ولايت مآب نمودن. و برنخورده است كه مخلط اين روايت، مدح و قدح را با يكديگر تخليط نموده، به جهت همين مطلب كه آن ارتضاء مثل جناب ايشان است اين چنين روايت را و نقل و املاء فرمودن ايشان است آن را از براى تلاميذ خود، تا اينكه باقى بماند بر مرّ دهور، حجت بر شيعه ى اماميه كه قائل اند به عصمت حضرت فاطمه ى زهرا سلام الله عليها، و به اينكه از آن

/ 55