مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 2

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


وجود دارد كه تغيير نخواهد پذيرفت. از جمله اين قوانين مى توان به قانون طبيعت، نظم فصول، قانون نيوتن، قانون حركت، قانون عرضه و تقاضا، قانون حفظ وجود، گرايش انسان يا موجود زنده با رفتارى كه آنان را در برابر خطرات مصون دارد و قانون عمل و عكس العمل اشاره كرد. بنابراين كلمه 'اصل' در مقابل 'قانون' از قابليت انعطاف بيشترى برخوردار است. قابليت انعطاف بدين معناست كه 'اصول' در مديريت معاصر، مشابه اصول در علوم طبيعى است براى توصيف و پيشگويى بكار مى روند و نه تجويز. يعنى به توضيح اين مطلب مى پردازند كه يك متغير چگونه به متغير ديگر مربوط مى شود، يا چه اتفاق مى افتد اگر متغيرها به تعامل بپردازند. اين اصول نمى گويند 'چه كنيم و چگونه از آنها استفاده كنيم '.

مثلا در فيزيك جسم تحت تاثير جاذبه به زمين سقوط مى كند و سرعت سقوط افزاينده است. اما به ما نمى گويد:

'كار، خودش را آن قدر كش مى دهد تا تمام وقت تو را بگيرد'

چه، اين مطلب قانون باشد يا اصل، به اين معنى نيست كه مديرى براى آن كه كاركنان كارشان را انجام دهند، اقدام به طول دادن زمان كنند. يا اصل 'وحدت دستور' در مديريت بيان مى دارد كه هر كارمند تنها بايد از يك رئيس مافوق دستورات و فرامين كار خود را دريافت دارد، و به يك نفر بالا دست خود گزارش دهد. اما در اين زمينه اختلاف و تعارض زيادى بين نظر 'فايول' و عقيده 'فردريك تيلور' وجود دارد.

'تيلور' بر خلاف اين اصل به اصل نظارت تخصصى و يا نظارت

چند جانبه معتقد است. با اين حال اين اصل تاكيد دارد كه اغلب اوقات افراد براى جلوگيرى از گيج ماندن بين فرامين متعارض و نشان دادن حس وفادارى خود مايلند از يك نفر دستور گرفته و به او گزارش دهند.

به هر حال اين اصل هرگز تجويز نمى كند كه افراد نبايد به بيشتر از يك نفر گزارش دهند. اين اصل، مديران را حساس مى سازد كه در موقع چند فرمانى يا نظارت چند جانبه و يا گزارش دهى افراد به اشخاص گوناگون متوجه مضرات و يا محاسن اين اعمال باشند.

مفهوم انعطاف پذيرى در 'اصل' بيان مى دارد كه مديران بايد اصول را با واقعيات بياميزند.

مهندسان فلزشناسى معمولا از اصول فيزيكى بسيارى براى شناخت يك فلز، يا اختراع يك آلياژ استفاده مى كنند و به ملاحظاتى چون وزن مخصوص، كشش، رسانايى، جرم، قابليت هدايت الكتريسيته، چكش خوارى و انعطاف پذيرى مى پردازند.

وقتى مديرى با تفويض اختيار كنترل خود به ديگرى به اصل 'وحدت دستور' خدشه وارد مى كند با آگاهى از اين مساله ممكن است حدود اين اختيار تفويض شده به اين شخص را تعريف كرده و براى افراد تحت نظر، حدود تابعيت از وى را معين سازد و به اين صورت مانع به هم خوردن تعادل و هماهنگى و ايجاد برخوردها و اصطكاك بيهوده شود.

هر قدر كه مديران بيشتر با اين اصول آشنايى داشته باشند بهتر مى توانند در موقعيت پيش بينى نشده و پيچيده، از آنها براى ايفاى نقش هاى خود استفاده كنند. مثلا در زمينه ى تدوين ساخت موثر سازمان،

اصولى چند دست اندر كار است كه به طور هم بسته توانايى پيش بينى مدير را افزايش مى دهند.

از جمله ى اين اصول، 'تفويض اختيار'- بخصوص تفويض اختيار در هنگامى است كه نتايج مورد انتظار روشن باشد- اصل 'برابرى اختيار و مسئوليت' اصل 'وحدت دستور'، اصل 'وحدت جهت'، اصل 'سلسله مراتب سازمانى' و اصل 'انضباط' است.

مديران موفق، به اصولى معتقد مى باشند و آن ها را ملاك و معيار رفتار مديريت خود قرار مى دهند. اين اصول هر چه جامع تر، عميق تر و داراى قابليت انعطاف بيشترى باشند، مديريت را موفق تر مى سازند.

اصولى كه در مديريت مطرح مى شوند به مانند اصولى نيست كه تحت شرايط آزمايشگاه به وجود آمده باشند، زيرا كنترل 'انسان' در شرايط آزمايشگاهى كار مشكلى است. به همين دليل، قياس، مشاهده، داشتن تصوير بزرگ و روح تتبع پويا و خلاق، تفكر عميق، جامع و با قابليت انعطاف مى تواند در برابر ناتوانى مديريت در استفاده از آزمايشهاى تجربى و علمى در ايجاد قانون و اصول به كار رود و اين همان روشى است كه با آن اغلب اصول مديريت بوجود آمده است.

بنابراين اصول مديريت، بيشتر از قوانين علوم طبيعى، در معرض تغيير قرار دارد. اين اصول بايد به عنوان راهنماى عمل در نظر گرفته شوند، نه اينكه به صورت قانون باشد كه تغيير ناپذير است و فقط در موقعيت هاى خاص خود كاربرد دارد و استثنايى در پيروى از آن وجود ندارد. به طور خلاصه از اصول مديريت بايد پيروى شود مگر هنگامى كه

روى گردانى از آن بر اساس منطقى صحيح، توجيه پذير باشد.

[بهرنگى محمد رضا، مديريت آموزشى و آموزشگاهى، برداشت هايى از بحث اصول از صفحه ى 245 شده است.]

رسالت انسان


رسالت انسانى دو عنصر اساسى دارد:

شناخت انسان و دگرگون ساختن او در راه تكامل.

موجودات غير انسانى تسليم فعاليت هاى موقتى و دگرگونى هايى است كه انسان درباره ى آنها مى تواند انجام دهد. انسان اين طور نيست، بلكه:

1- چهره هاى درونى و برونى با نظر به خود آن چهره ها از يك طرف و با نظر به عوامل انسانى و طبيعى ديگر كه با انسان ارتباط و تاثير و تاثر پيدا مى كنند از طرف ديگر، بسيار متنوع است. اين تفاوت ميان انسان و غير انسان تنها از جنبه ى تنوع نمودها و فعاليت هاى انسان است.

2- انسان مى تواند به وسيله ى عوامل درونى از تسليم شدن به شناخت و تصرف در او امتناع ورزد. در صورتى كه موجودات غير انسانى چنين نيرويى ندارند كه خود را غير از آن چه كه سطوح درون و برونشان، نشان مى دهد، مطرح نمايند.

3- ابعاد درونى آدمى در حال افزايش و گسترش دائمى است. با شناخت يك دوران يا يك جامعه نمى توان همه ى انسان ها را شناخت، مگر در اصول مختصات انسانى.

4- انسان داراى آن حيات روانى است كه منشا صدها پديده ى ويژه اى است كه به هيچ وجه قابل ديدن و لمس كردن نمى باشد، مانند احساس

لذت، كسى كه خود لذت را نچشيده است، هيچ راهى براى شناخت لذت ندارد. همچنين درد، شك، يقين، حيرت، تجسيم، انديشه و غيره.

5- اساسى ترين عنصرى كه انسان را از غير انسان جدا مى كند، عنصر 'بايد بشود' است كه ناب ترين مختص آدمى است. اگر عمر همه ى جهان هستى ميلياردها ميليارد برابر عمر واقعى اش باشد، هيچ روزى فرا نخواهد رسيد كه يك جزء از اين جهان- غير انسان- يا كل مجموع هستى، آگاهانه و از روى احساس آزادى جريانى به عنوان 'بايد بشوم' داشته باشد. تنها انسان است كه مى گويد:

من بايستى عادل شوم، من بايستى به آن قدرت دست بيابم، من بايستى آن زيبا را در اختيار داشته باشم و بطور كلى من بايستى آن عنصر خير و كمال را بدست بياورم.

روى اين تفاوت هاى پنج گانه، مخصوصا عنصر پنجم، درك و تصرف در انسان ها از درك و تصرف در غير انسان به كلى جدا مى شود. از همين جهت است كه از آغاز حيات انسان ها حقيقتى به نام 'انسانيت'، دوشادوش زندگى اجتماعى طبيعى انسانى در هر جامعه و دورانى وجود داشته و از نوعى تحريك جدى براى ادامه ى خود برخوردار بوده است. از طرف ديگر اين حقيقت آن چنان محسوس نيست و عينيتى ندارد كه خود به طور طبيعى ضامن جريان و استمرار خويشتن بوده و فعاليت منطقى خود را تامين نمايد. به همين علت است كه ادامه ى انسانيت در فضاى تاريخ همواره احتياج به رسالت مستمر داشته است. رسالتى كه نوعى تصرف و بوجود آوردن دگرگونى تكاملى در زندگى انسان ها است و به

شناخت واقعى انسان ها نيازمند مى باشد.

[جعفرى محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد اول، ص 34 -35.]

موفقيت مديران منوط به شناخت هر چه بيشتر كاركنان و به كارگيرى اصولى است كه روابط انسانى و رفتار سازمانى را به حد مطلوب و مناسبى رسانده، موجبات افزايش كارآيى و اثر بخشى آنان را فراهم نمايند.

نگارنده خداوند متعال را بى نهايت شاكر است كه اين توفيق بزرگ را نصيب فرمود تا با بهره گيرى از منبع فياض و غنى نهج البلاغه، اين اقيانوس بى كران معرفت و دانش، علاوه بر چهل اصل مديريت و رهبرى كه در جلد يك اين كتاب به چاپ رسيد، چهل اصل و نكات ديگر مديريت و رهبرى را از خطبه ها، نامه ها و حكمت هاى مولى الموحدين حضرت اميرالمومنين على "ع" كه خطاب به فرمانداران و مديران و ساير افراد فرمودند، به همه ى مديران عزيز و دوستداران نهج البلاغه عرضه نمايم.

فهرست اصول جلد يك


چهل اصل مديريت و رهبرى جلد يك عبارتند از:

اصل اول: اعتقاد

اصل دوم: توكل بر خدا

اصل سوم: قيام به وظيفه "متعهد بودن در برابر انجام وظيفه"

اصل چهارم: خيرخواهى درباره ى مردم

اصل پنجم: پرهيز از خودمحورى و خود بزرگ بينى

اصل ششم: عمل كردن طبق برنامه و زمان

اصل هفتم: وحدت جهت

اصل هشتم: توجه به آموزش و داشتن روح علمى و تحقيق

اصل نهم: اجتناب از تعصب هاى بى دليل

اصل دهم: متانت و درنگ در سخن گفتن

اصل يازدهم: حقيقت گويى و صدق محض

اصل دوازدهم: پرهيز از مداهنه و تملق و سركوب آن در خود و ديگران

اصل سيزدهم: مشورت "تصميم سازى براى تصميم گيرى"

اصل چهاردهم: عبرت از گذشتگان نه توجيه گرى

اصل پانزدهم: وفا به تعهدها

اصل شانزدهم: نه افراط نه تفريط

اصل هفدهم: ژرف نگرى

اصل هجدهم: توانايى در كنترل نفس

اصل نوزدهم: نفى تكليف مافوق طاقت

اصل بيستم: ارزشيابى، كنترل و نظارت

اصل بيست و يكم: تناسب مسئوليت "شغل" با فرد

اصل بيست و دوم: داشتن بصيرت

اصل بيست و سوم: تقسيم كار و تعيين حدود وظيفه

اصل بيست و چهارم: سلسله مراتب

اصل بيست و پنجم: رعايت فروتنى و عدالت

اصل بيست و ششم: اعتراف به جهل

اصل بيست و هفتم: به كار بردن زبان صالح

اصل بيست و هشتم: خوش بينى

اصل بيست و نهم: نگرش اقتضايى

اصل سى ام: تخصص "مهارت ها و توانايى ها"

اصل سى و يكم: داشتن جاذبه و دافعه

اصل سى و دوم: احترام به ديگران

اصل سى و سوم: نوآورى و خلاقيت

اصل سى و چهارم: حاكميت اراده "حريت و عزت"

اصل سى و پنجم: پيشگيرى

اصل سى و ششم: جامع نگرى

اصل سى و هفتم: تمركز

اصل سى و هشتم: انضباط

اصل سى و نهم: راز دارى

اصل چهلم: انگيزش

برخى از اصول مديريت و رهبرى از ديدگاه نهج البلاغه


اصل حاكميت قانون "اجراى ضابطه و دورى از رابطه"


مولاى متقيان حضرت على "ع" خطاب به مالك اشتر مى فرمايند:

ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا و...

[فاضل لنكرانى، محمد، آيين كشور دارى از ديدگاه على "ع"، ص 157.]

سپس در كارهاى كارمندانت بنگر و چون آنان را آزمايش نمودى، به كار بگمار، نه از راه بخشش و خودكامگى و به طور دلخواه، زيرا اين گونه روش نوعى ستم و خيانت است و ايشان را از ميان اهل تجربه و شرم و حيا و از خانواده هاى خوشنام و پيشقدمان در اسلام تعيين نما! زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده ى آنها پاكتر و نيز طمعشان كمتر و در سنجش عواقب كارها بيناترند.

ملاكهايى كه على "ع" براى تشخيص و تعيين يك كارگزار دولت برمى شمارد به طور فشرده عبارتند از:

1- با تجربه و كارآزموده باشد و در جريان مسايل و مشكلات و درگيرى ها، مجرب و آبديده شده باشد.

2- نجابت و پاكدامنى داشته و اهل شرم و عفت و صيانت نفس باشد و رذيلت و وقاحت را به خود راه ندهد.

3- از خانواده هاى اصيل و صالح و متقى و پاكدامن بوده و در محيط جور و خيانت و فساد بزرگ نشده باشد.

4- داراى حسن سابقه بوده و در اسلام سابقه اش بيش از ديگران باشد، يعنى از كسانى باشد كه پيش از نفوذ و گسترش و قدرت اسلام به آيين خدا گرويده باشد، نه از آنهايى كه وقتى عظمت روز افزون اسلام را

/ 24