مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 2

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


وجود آوريم.

[ضميمه ى نشريه ى صنعت و توسعه- بهره ورى، دى و بهمن 74، شماره 33.]

نقش مدير در ايجاد فضا و بستر مناسب براى پرورش و رشد و تقويت كارمندان بهره ور، بسيار حساس و موثر است. از اين لحاظ كه مدير بايد با دقت و ظرافت هر چه بيشتر در نقش خويش نسبت به ايجاد هماهنگى بين وظايف خود و كاركنان و آنان با يكديگر، به كارگيرى صحيح امكانات اعم از نيروى انسانى و تجهيزات، تهيه و تدوين تقويم اجرايى براى همه طرح ها و برنامه ها و همچنين در ساير مسايل و امور 'بهره ورى' را متجلى سازد.

اصولا زمانى فعاليت هاى سازمانى توام با بهره ورى است كه كاركنانش بهره ور باشند و افراد شاغل در سازمانى، هنگامى بهره ور خواهند بود كه 'مديريت و رهبرى' بر سازمان، آشنا، معتقد و عامل به 'بهره ورى' باشند.

اصل دانش پژوهى


حضرت على "ع" در بخشى از خطبه ى يكصد و پنج مى فرمايند:

من قبل ان تشغلوا بانفسكم عن مستثار العلم من عند اهله.

[امامى محمد جعفر و آشتيانى محمد رضا، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه، جلد دوم، ص 38.]

'در فرا گرفتن دانش بكوشيد، پيش از آن كه درخت آن بخشكد و پيش از آن كه به خود مشغول گرديد از معدن علوم، دانش استخراج كنيد.'

همچنين در نامه ى سى و يك و در وصيت خويش به حضرت امام حسن "ع" فرموده اند:

لتستقبل بجد رايك من الامر ما قد كفاك اهل التجارب بغيته و تجربته...

[امامى محمد جعفر و آشتيانى محمدرضا، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه، جلد سوم، ص 75.]

'با تصميم جدى به استقبال امور بشتابى كه انديشمندان و اهل تجربه، زحمت دريافتن و آزمون آن را كشيده اند و تو را از تلاش بيشتر و تجربه ى مجدد بى نياز ساخته اند، بنابراين آنچه از تجربيات آنها نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد بود، بلكه شايد پاره اى از آنچه بر ما مخفى مانده- با گذشت زمان-

بر تو روشن گردد'

حضرت امير "ع" در حكمت هفتاد و نه مى فرمايند:

حذالحكمه انى كانت

[امامى محمد جعفر و آشتيانى محمدرضا، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه، جلد سوم، ص 249.]

'حكمت و دانش را فراگير از هر جا كه باشد.'

توصيه به علم در اسلام


در اين كه در اسلام در مورد علم تاكيد و توصيه شده و در كمتر موضوعى و شايد نسبت به هيچ موضوعى اين قدر توصيه و تاكيد نشده،

بحثى نيست. از قديم ترين زمانى كه كتب اسلامى تدوين شده در رديف ساير دستورهاى اسلامى از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر بابى هم تحت عنوان 'باب وجوه طلب العلم' باز شده و علم به عنوان يكى از فرايض شناخته شده است.

گذشته از آيات قرآن كريم، موكدترين و صريحترين توصيه هاى رسول خدا درباره ى علم است. اين جمله از مسلمات همه ى مسلمان ها است كه رسول خدا "ص" فرمود: 'طلب العلم فريضه على كل مسلم'، 'تعلم و دانش جويى بر هر مسلمانى فرض و واجب است'، اختصاص به طبقه اى دون طبقه اى، به جنسى دون جنسى ندارد. هر كس مسلمان است بايد دنبال علم برود.

و فرمود: 'اطلبوا العلم و لو بالصين' علم را پى جويى كنيد و لو مستلزم اين باشد كه تا چين سفر كنيد، يعنى علم مكان معينى ندارد. هر نقطه جهان كه علم هست برويد و اقتباس كنيد.

و باز فرمود: 'كلمه الحكمه ضاله المومن فحيث وجدها فهو احق بها' سخن علمى و حكيمانه و متقن، گمشده ى مومن است، هر جا آن را بيابد معطل نمى شود، آن را براى خودش مى داند و برمى دارد، يعنى اهميت نمى دهد كه طرف كيست؟ مسلمان است يا كافر؟ همانطورى كه آدمى مال خود را گم كرده در دست هر كس ببيند معطل نمى شود و برمى دارد، مومن نيز علم را مال خود مى داند و در دست هر كه ببيند آن را مى گيرد.

اميرالمومنين على "ع" همين كلمه را توضيح مى دهد:

الحكمه ضاله المومن فاطلبوها و لو عند المشرك تكونوا احق بها و اهله.

'حكمت، گمشده ى مومن است، پس بدنبالش برويد و لو آن كه آن را در نزد مشركان بيابيد شما از او شايسته تر و سزاوارتر خواهيد بود.'

علم فريضه اى است كه نه از لحاظ متعلم و نه از لحاظ معلم و نه از لحاظ زمان و نه از لحاظ مكان، محدوديت ندارد، و اين عالى ترين و بالاترين توصيه اى است كه مى توانسته بشود و شده.

كدام علم؟


چيزى كه هست سخن در يك مطلب ديگر است و آن اين كه منظور اسلام از علم چه علمى است؟

ممكن است كسى بگويد مقصود از همه ى اين تاكيد و توصيه ها علم خود دين است. يعنى همه به اين منظور گفته شده كه مردم به خود دين عالم شوند و اگر نظر اسلام از علم، علم دين باشد در حقيقت به خودش توصيه كرده و درباره ى علم به معنى اطلاع بر حقايق كاينات و شناختن امور عالم چيزى نگفته و اشكال به حال اول باقى مى ماند، زيرا هر مسلكى هر اندازه هم ضد علم باشد و با آگاهى و اطلاع و بالا رفتن سطح فكر و معلومات مردم مخالف باشد با آشنايى با خودش مخالف نيست. بلكه خواهد گفت با من آشنا باشيد و با غير من آشنا نباشيد. پس اگر منظور اسلام از علم خصوصى علم دينى باشد بايد گفت موافقت اسلام با علم صفر است و نظر اسلام درباره ى علم منفى است.

براى كسى كه درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد جاى اين احتمال نيست كه بگويد نظر اسلام درباره ى علم منحصرا علوم دينى است، اين احتمال فقط از ناحيه ى طرز عمل مسلمين در قرن هاى اخير كه تدريجا دايره ى معلومات را كوچك تر كردند و معلومات خود را محدود كردند پيدا شده، و الا آنجا كه مى فرمايد حكمت، گمشده مومن است پس آن را به چنگ آوريد ولو اين كه بخواهيد از دست مشركان بگيريد معنى

ندارد كه خصوص علوم دينى باشد. مشرك را با علوم دين چه كار؟

جمله ى 'اطلبو العلم و لو بالصين'. چين به عنوان دورترين نقطه و يا به اعتبار اينكه در آن ايام يكى از مراكز علم و صنعت جهان بوده ياد شده، قدر مسلم اين است كه چين نه در آن زمان و نه در زمان هاى ديگر مركز علوم دينى نبوده است. گذشته از همه ى اين ها در متن سخنان رسول اكرم تقييد و تحديد و تفسير شده كه مقصود چه علمى است، اما نه تحت عنوان اين كه فلان علم باشد يا فلان علم، بلكه تحت عنوان علم نافع، علمى كه دانستن آن فايده برساند و ندانستن آن ضرر برساند، هر علمى كه متضمن فايده و اثرى باشد و آن فايده و اثر را اسلام به رسميت بشناسد يعنى آن اثر را اثر خوب و مفيد بداند آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصيه و تشويق است.

پس حسابش روشن است، بايد ديد اسلام چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مى داند. هر علمى كه به منظورى از منظورهاى فردى يا اجتماعى اسلام كمك مى دهد و ندانستن آن سبب زمين خوردن آن منظور مى گردد آن علم را اسلام توصيه مى كند و هر علمى كه در منظورهاى اسلامى تاثير ندارد، اسلام درباره ى آن علم نظر خاصى ندارد و هر علم كه تاثير سوء دارد با آن مخالف است.

[مطهرى مرتضى، بيست گفتار، ص 216 -219.]

از نظر اسلام، همه ارزش ها و زيبايى ها پيرامون 'دانش' گرد آمده است. با دانش همه چيز زيبا و بى آن، همه چيز زشت است، اگر چه عبادت باشد، از همين رو در روايتى، پيامبر "ص" به على "ع" اين گونه

سفارش مى فرمايد:

يا على، ساعه العالم يتكى...

'اى على! ساعتى كه دانش پژوه در جاى خود تكيه كرده و در بستر خود آرميده و در اين حال در دانش خود انديشه مى كند از هفتاد سال عبادت برتر است.'

[ناظم زاده قمى سيد اصغر، على "ع" آيينه ى عرفان، ص 60.]

به عقيده سقراط


هيچ چيز چون دانش و معرفت سودمند نيست. دانش عالى ترين فضيلت است و جهل، رذيلت محض است. با دانش كامل، مردم جز كار درست هيچ نتوانند كرد. كسى به كارى كه بداند خطاست، دست نخواهد زد، يعنى كار خطا با عقل سازگار نيست و زيانش به خطا كار مى رسد، عالى ترين خير، سعادت است و بهترين وسيله درك سعادت، دانش و ذكاء- تيزهوشى و زيركى- است.

[نشريه پژوهش يار، شماره نهم، بهار 1377، ص 61.]

دانش مديريت


دانش مديريت بايد تلفيقى باشد از آگاهى هاى بخصوص، از مواردى كه سازمان براى آن ها بوجود آمده و امورى كه در رابطه با خود 'فن مديريت' است. برآورد اين منظور از طريق آموزش هاى لازم براى مديريت كاملا ضرورى است.

بدين جهت گماردن فردى بى اطلاع در راس يك موسسه، كارى عبث است. ولى قبل از ايجاد آموزش هاى كلى مديريت، لازم است كه داوطلبان مديريت را، از كليات مسائلى كه در رشته ى بخصوصى از

مديريت سازمانى با آن مواجه خواهند شد، آشنا سازند. تحقق اين هدف با شناخت فرد از هدف ها، چرايى و چگونگى ايجاد يك موسسه، در رابطه است. براى مثال نمى توان فرد آشنا به فنون مديريت را قبل از دادن آموزش بخصوصى از امر تعليم و تربيت در راس يك سازمان آموزشى قرار داد.

پس از آگاهى هاى لازم مربوط به يك سازمان بخصوص، بايد آموزش هاى فنون مديريت، كه مى توان آنها را در كليه ى مقام هاى مديريت مشترك دانست، داده شود. اين آموزش ها را مى توان به شرح زير خلاصه نمود:

1- اطلاعات ادارى: هدف از اطلاعات ادارى، آگاهى از موازين و مقررات مربوط به سازمان است كه موجب شود، مدير با استفاده از آن اطلاعات، در اتخاذ تصميم و برنامه ريزى موسسه موفق باشد. مدير آگاه از مقررات استخدامى، ترفيعات، امور مالى و غيره در تامين و كنترل امكانات مادى و معنوى حوزه ى مديريت مى تواند كوششى مثمر بنمايد. شناخت موازين، مصوبات و آيين نامه ها موجبات تسهيل فرماندهى را در امر مديريت فراهم ساخته و امكان دستورات را با تجزيه و تحليل هاى كامل بوجود مى آورد. چه، غالبا ملاحظه مى گردد كه مديران به علت عدم اطلاع از مصوبات، دستورات غلطى صادر نموده و در نتيجه ايجاد اغتشاش و عدم اطمينان كاركنان را نسبت به مديريت فراهم مى سازند.

2- اطلاعات فنى: بر مدير هر سازمانى لازم است، از فعاليت هايى كه در يك سازمان جريان دارد، اطلاعات كافى داشته باشد. بطورى كه روشن است، اين اما بنا به نوع فعاليت در حوزه ى مديريت تغيير مى يابد. براى

مثال، لازم است مدير امور مالى از امور بودجه بندى، حسابدارى، توجيه قوانين مالى، ماليات و چگونگى پرداخت ها آگاه باشد.

3- اطلاعات روان شناسى: مدير يك نقش هادى و فرمانده دارد، لازم است قدرت كار با سايرين را در تمام سطوح مختلف داشته باشد. اعمال اين منظور با ايجاد انگيزش در كاركنان است. برخوردارى مدير از فلسفه اى كه تربيت روانى را عايد مى كند و اجازه حل و فصل مشكلات را با الهام از وضعيت حوزه ى مديريت به او مى دهد الزامى مى شمارد. بدين جهت داشتن اطلاعات روان شناسى، مدير را در اين زمينه كمك مى نمايد.

در حوزه ى مديريت چه توليدى، چه آموزشى، يك سرى عوامل انسانى وجود دارد كه بدون توجه به آنها نمى توان محيط مديريت را صفا بخشيد.

پس بر مديريت كه لازم است كه گاهى كارمند را تشويق و زمانى تنبيه نمايد. به كارگيرى روش هاى متاثر از شناخت روان شناسى، مى تواند در مورد اعمال كاركنان، طبق يك قضاوت صحيح اتخاذ تصميم سريع را براى او تسهيل كند.

[عسگريان، مصطفى، جامعه شناسى سازمان و مديريت آموزش و پرورش، ص 67.]

در پايان اين بحث، اشاره و تاكيد مى كنيم به آگاهى و دانشى كه همه، اعم از مديران و سايرين، به آن نيازمنديم و مقدم بر هر دانشى است. آگاهى، شناسايى و دريافتن خود، قبل از هر چيز مى باشد.

خود آگاهى انسان


'خودآگاهى' مقوله اى است كه انسان هميشه به دنبال آن بوده است، يعنى دوست داشته است كه خود را بشناسد، ندايى از درون او را بى قرار

مى سازد و وادارش مى كند تا به وضعيت خويشتن، آگاهى يابد. البته اين خود آگاهى، شناسنامه اى نيست كه نامم چيست؟ و يا نام پدر و مادرم چيست؟ و يا خود آگاهى بيولوژيكى و زيست شناسانه نيست، بلكه آگاهى بر 'روح الهى' انسان و وقوف بر كرامت ها و ارزشهايى است كه در 'خود انسانى' نهفته است.

امام على "ع" درباره ى خود آگاهى مى فرمايد:

افضل الحكمه معرفه الانسان نفسه و وقوفه عند قدره.

[نظام زاده قمى، سيد اصغر، على "ع" آيينه عرفان، ص 59.]

'برترين دانش آن است كه انسان، نفس خود را بشناسد و به قدر و منزلت خويش آگاه گردد.'

اصل تعادل در ضابطه و عاطفه


حضرت على "ع" در نامه ى سى و چهار خطاب به 'محمد بن ابى بكر' هنگامى كه به خاطر عزلش از فرماندارى 'مصر' و قرار دادن 'مالك اشتر' به جاى او، ناراحت شده بود چنين مى فرمايند:

اما بعد، فقد بلغنى موجدتك من تسريح...

[امامى محمد جعفر و آشتيانى محمد رضا، نهج البلاغه با ترجمه گويا و شرح فشرده، جلد سوم، ص 103.]

'اما بعد! به من خبر رسيده كه از فرستادن 'اشتر' به سوى فرمانداريت ناراحت شده اى، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تو در تلاش و كوششت كندى ورزيده اى و يا براى اين باشد كه جديت بيشترى به خرج دهى اگر آن چه در اختيارات قرار بود از تو گرفتم، تو را والى جايى قرار دادم كه هزينه ى آن بر تو آسان تر و حكومت آن را برايت جالب تر است'.

همچنين در نامه چهل و دوم خطاب به 'عمر' پسر ابوسلمه ى مخزونى كه از جانب امام والى بحرين بود، هنگامى كه او را از آن مسئوليت عزل فرمود و نعمان پسر عجلان زرقى را به جاى او گماشت، چنين فرمودند:

'اما بعد، من نعمان پسر عجلان زرقى را به ولايت بحرين گماشتم و تو را از آن كار برداشتم و نه نكوهشى بر توست و نه سرزنشى، حكومت را نيك انجام داداى و امانت را گزاردى. پس بيا كه نه گمان بدى بر توست و نه ملامتى بر تو داريم. نه تهمتى به تو زده اند و نه گناهكارت مى شماريم. من مى خواهم به سر وقت ستمكاران شام بروم و دوست داشتم تو با من باشى، چه تو از كسانى هستى كه از آنان در جهاد با دشمن يارى خواهند و به ايشان ستون دين را بر پا دارند. انشاءاله

[شهيدى سيد جعفر، ترجمه ى نهج البلاغه، ص 315.]

/ 24