مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 2

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اگر مدير پيشرفت و موفقيت ديگران را بر خود مقدم بدارد و ابتدا خير و صلاح اعضاى گروه را مد نظر قرار داده و زمينه ى رشد و پيشرفت را براى آنان فراهم ساخته و پيشرفت خود را در موفقيت اعضاى گروه و اهداف بداند، نقش رهبرى را به خوبى ايفاد كرده و در اين صورت مى تواند از تشكل و گروه نهايت بهره بردارى سازمانى بنمايد.


معروف است كه: يك آمريكايى مى گويد: خودم، خانواده ام، وطنم. و يك ژاپنى مى گويد: وطنم، خانواده ام، خودم.


يك مدير مسلمان و پيرو قرآن و نهج البلاغه كه داراى آرمان و اهدافى بسيار مقدس و متعالى است، جماعت را رحمت خداوندى دانسته و معتقد است كه دست خداوند با جمعيت متشكل است و پويايى گروهى و تشكل را در امر خطير مديريت و رهبرى كه به عهده دارد و امانت الهى است، در نظر مى گيرد.


اصل خشنودى شغلى



حضرت امير "ع" در بخشى از نامه ى پنجاه و سه خطاب به مالك اشتر در خصوص كارمندان فرموده اند:


... ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا...


[امامى محمد جعفر و آشتيانى محمد رضا، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه زير نظر آيت اله مكارم شيرازى، جلد سوم، ص 158.]


'... سپس در كارهاى كارمندانت بنگر و آنها را با آزمايش و امتحان به كار وادار و از روى ميل و استبداد آنها را به كار وا ندار، زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن، كانونى از شعبه هاى جور و خيانت است...


حقوق كافى به آنها بده، زيرا اين كار آنها را در اصلاح خويش تقويت مى كند'


خشنودى شغلى



خشنودى شغلى، پى بردن به اين موضوع هاست:


- سرشت خشنودى شغلى:


- پيوند ميان كاركرد و خشنودى شغلى


- برخى پيامدهاى ناخشنودى


ويژگى هاى كارمند خشنود.


- بهره هاى بررسى خشنودى شغلى.


- طراحى و كاربرد بررسى هاى خشنودى شغلى.


خشنودى شغلى چيست؟


خشنودى شغلى، مجموعه اى از احساس هاى سازگار و ناسازگار است كه كاركنان با آن احساس ها به كار خود مى نگرند. ميان اين


احساس ها و دو عنصر ديگر از نگرش هاى كاركنان تفاوتى مهم و آشكار است. خشنودى شغلى يك احساس نسبى خوشى يا درد است 'من از داشتن كارهاى گونه گون خشنودى برمى گيرم' كه از انديشه هاى عينى 'كار من پيچيده است' و نيت هاى رفتارى جداست 'برآنم كه تا سه ماه ديگر اين كار را رها كنم'.


اين سه پاره نگرش با هم به مديران يارى مى دهد تا واكنش هاى كاركنان را به شغلشان درك كنند و اثر آن را بر رفتار بعديشان پيشگويى نمايند.


ريشه و سرچشمه ى خشنودى شغلى چيست؟ هنگامى كه كاركنان به سازمانى مى پيوندند، مجموعه اى از خواست ها، نيازها، آرزوها و آزمودگى هاى گذشته، كه بر روى هم 'انتظارهاى شغلى' را مى آفرينند، با خود همراه مى آورند. خشنودى شغلى نشانى از همداستانى توقعات نوخاسته انسان با پاداش هايى است كه كار فراهم مى آورد. بنابراين، اين پديده به نظريه ى برابرى، پيمان روان شناختى و انگيزش، سخت بستگى دارد.


به نام يك مجموعه از احساس ها، خشنودى شغلى سرشتى پويا دارد. مديران نمى توانند ارضايى را كه اكنون خشنودى زياد پديد مى آورد، بر پا دارند و آنگاه ساليانى چند از آن غافل بمانند. خشنودى شغلى به همان شتابى كه پديد مى آيد، از ميان نيز مى رود- شايد هم زودتر- بنابراين نياز به دلسوزى و توجه پى در پى و پيوسته مديريت دارد.


خشنودى شغلى بخشى از خشنودى زندگى است. سرشت پيرامون بيرون از كار انسان بر احساس هاى انسان در كار اثر مى گذارد. بر همين


روال، چون شغل يك بخش عمده از زندگى است، پس خشنودى شغلى برخشنودى كل انسان از زندگى نفوذ دارد. بنابراين، يك اثر سرريز ميان خشنودى شغلى و زندگى وجود دارد كه در هر دو سو گسترده مى شود. در نتيجه، مديران بايد نه تنها به بررسى پيرامون نزديك شغل بپردازند و بر آن نظارت كنند، بلكه از توجه به نگرش هاى كاركنان خود به ديگر بخش هاى زندگى غافل نباشند.


[كتب ديوس و جان نيواستورم ترجمه ى محمد على طوسى، رفتار انسانى در كار "رفتار سازمانى"، برداشت از بحث خشنودى شغلى، ص 167.]


عوامل موثر در رضامندى شغلى



مديرانى كه مايلند براى همكارى خود رضاى شغلى ايجاد كنند، براى آن كه كاركنان با شخصيت، دلسوز و داراى توليد و بازدهى بالا داشته باشند، بايستى حداقل ده كار را در نخستين مرحله انجام دهند:


1- بايد خودشناسى كند و خود را به صورت فرد بالنده اى در آورد كه البته كار پر زحمتى است.


2- آن گاه او بايد محيط كار و نيروى انسانى اش را بشناسد.


3- با وظايفش آشنا باشد.


4- افراد مناسب را به مشاغل مناسب بگمارد.


5- از رابطه در انتخاب كاركنان به شدت بپرهيزد و ضوابط را جايگزين آن سازد.


6- براى تك تك افراد تحت نظارت خود احترام قلبى و معنوى قايل باشد.


7- بايد نشان دهد كه هر يك از افراد تحت نظارت او، على رغم اينكه


وظيفه اش را انجام مى دهد. ولى صرفنظر از تملق گويى و تظاهر در كار براى خوشامد رئيس، او را محترم مى شمارد.


8- افرادى را كه به دلايلى از جمله، كمبود شخصيت و نوعى ترس در سازمان پيرامون مدير جمع مى شوند تا از طريق غيبت و خبرچينى به هدف هايشان برسند، دور خود جمع نكند.


9- چنان رفتارى داشته باشد كه افراد علاقه مند به كار و با شخصيت سالم، گرد او جمع شوند.


10- پياپى در فكر آموزش كاركنان باشد و به آموزش بهاى زيادى بدهد، مخصوصا به آموزش مديران سطوح پايين تر از خود ولى روى هم رفته به آموزش مديران در تمام سطوح عالى، ميانه و پايه علاقه مند باشد.


[نشريه ى فرهنگ مشاركت، معاونت مشاركت هاى مردمى و مدارس غيرانتفاعى، سال سوم، شماره ى 2، بهار 1376، ص 67.]


اصل احسان و نيكويى



حضرت مولى الموحدين اميرالمومنين على "ع" در نامه معروف خود خطاب به مالك اشتر مى فرمايند:


'به كارهاى آنها رسيدگى كن چون پدر و مادرى كه به فرزندشان رسيدگى مى نمايند و بايد نيكويى كه درباره ى آنان نموده و آنها را با آن توانا ساخته اى، نزد تو بزرگ نيايد.'


[بهرنگى محمد رضا، مديريت آموزشى و آموزشگاهى، ص 250.]


همچنين حضرت در بند يك نامه هيجده خطاب به پسر عباس مى نويسند:


'مردم آن سامان را با نيكويى كردن به ايشان خرم و شاد گردان و گره ترس را از دل هايشان بگشا.'


[نراقى ملا احمد، معراج العاده، ص 52.]


ان الله يامر بالعدل و الاحسان "النحل آيه 90"


خداوند به عدل و احسان دستور مى دهد.


وقتى مى گوييم: فلان شخص عادل است، منظور اين است كه اين شخص مطابق قانون موقعيتى كه در آن قرار گرفته است، رفتار مى كند. البته هر اندازه كه اهميت رفتار مطابق قوانين به اعماق دل و جان آدمى نفوذ كرده باشد، قطعى است كه او از عدالت حقيقى عالى ترى برخوردار مى باشد. اما احسان كه مفهوم عمومى آن عبارت است از آن نيكوكارى كه انگيزه ى آن نه جبر طبيعى است و نه الزامات قانونى و قراردادى، بلكه انگيزه آن عبارت است از شكوفايى شخصيت براى فيض بخشى به انسان ها كه قطعا مستند به اختيار مى باشد. اگر چه معمولا در ظاهر چنين


به نظر مى رسد، كه اين شكوفايى يك پديده ى جبرى است، چونان شكوفايى و خندان بودن و عطر افشانى گل و نمايش زيباى ماه تابان و نور پراكنى خورشيد كه پديده هايى جبرى هستند، ولى اگر درست دقت شود خواهيم ديد كه:


عظمت و زيبايى و شكوفايى شخصيت احسان كننده ناشى از اختيار است، و اگر اختيارى در كار نباشد، هر كار مطلوبى كه از انسان سربزند هيچ عظمت و زيبايى نخواهد داشت.


[جعفرى محمد تقى، حكمت اصول سياسى اسلام، ص 215.]


برخى از مديران تصور مى كنند كه هر كس داراى وظايفى است و امور مربوط بايد طبق مقررات انجام گيرد و افراد در برابر كارى كه انجام مى دهند حقوق و مزايا دريافت مى كنند و مدير بدهكار آنها نيست و چون احتمال دارد بعضى از كاركنان سوء استفاده نمايند، نبايد به آنها احسان و نيكويى كرد.


مديرى كه از توان و ويژگى هاى رهبرى برخوردار است، از اين اقدام هرگز غافل نخواهد بود، چون او مى داند كه از اين طريق بر قلب ها نفوذ كرده، موجب افزايش چشمگير بهبود و كيفيت كار خواهد شد. البته احسان و نيكويى اگر در حدى باشد كه نياز به مقررات و هزينه هايى داشته باشد و يا اگر احسان و نيكويى، پاسخ مناسب، يعنى عملكرد مطابق با آن را نداشته باشد و همچنين موجب سوء استفاده شود، شكى نيست كه در اين مورد بايد طبق اصول و ضوابط عمل شود.


اصل رحمت و محبت



حضرت على "ع" در دستور موكد خويش به خودسازى مالك اشتر مى فرمايند:


و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم...


[جعفرى محمد تقى، حكمت اصول سياسى اسلام، ص 197.]


'... رحمت بر رعيت و محبت و لطف به آنان را به قلبت قابل دريافت بساز.'


اين دستور حيات بخش براى آن است كه به تحصيل رضايت صورى مردم براى ادامه ى مديريت بى مزاحمت خود قناعت نورزى، بلكه براى اين است كه با دريافت حقيقى محبت و رحمت و لطف بر مردم جامعه از اعماق قلب خود، آنان را مانندى از اجزاى آگاه شخصيت خود تلقى كنى.


مى دانيم كه بشر تاكنون براى لزوم هيچ حقيقتى مانند مهر و محبت انسان ها به يكديگر، اصرار نورزيده است.


اگر همه كتب اخلاقى را باز كنيد و ورق بزنيد، جز اين شعار كه 'اى انسان ها به يكديگر محبت بورزيد' محصولى نخواهيد ديد. اگر همه ى مكتب هاى 'اومانيسم' را مورد مطالعه قرار بدهيد، خواهيد ديد همه ى اين مكتب ها يك ريشه ى اساسى قابل توجهى كه دارند، عبارت از مهر و محبت انسان ها به يكديگر است.


آن قسمت از علوم انسانى را مانند روانشناسى و روانپزشكى و روانكاوى و حتى علوم گوناگون حقوقى و سياسى واقعى را كه رابطه ى


انسان ها را با يكديگر مطرح مى كنند از نظر بگذرانيد، بدون ترديد پديده ى محبت را در ميان مسائل گوناگون آن علوم مانند رگه هاى الماس در ميان انبوه زغال سنگ خواهيد يافت. اين شعارهاى زير را درست توجه فرماييد:


1- دنيا بدون محبت زندانى تاريك است.


2- در آن جامعه اى كه محبت وجود ندارد، اعضاى آن جامعه يا تعدادى حيوانات وحشى اند و يا پيچ و مهره هاى ماشين بزرگ و ناخودآگاهى.


3- هيچ مشكل انسانى وجود ندارد كه با كليد محبت باز نشود.


4- هر جا كه با دردهاى درمان ناپذير ارتباطات انسانى روبرو شديد، نسخه ى محبت را بنويسيد و عمل كنيد، همه ى آن دردها مرتفع مى گردد.


5- محبت كوه را كاه و كاه را كوه مى كند.


اين ابيات جلال الدين مولوى را هم در نظر بگيريد:




  • از محبت تلخ ها شيرين شود
    از محبت خارها گل مى شود
    از محبت دردها صافى شود
    از محبت دار تختى مى شود
    از محبت سجن گلشن مى شود
    از محبت حزن شادى مى شود
    از محبت مرده زنده مى شود
    از محبت نيش نوشى مى شود
    از محبت سقم صحت مى شود
    وز محبت قهر رحمت مى شود



  • از محبت مس ها زرين شود
    وز محبت سركه ها مل مى شود
    وز محبت دردها شافى شود
    وز محبت بار بختى مى شود
    بى محبت روضه گلخن مى شود
    وز محبت غول هادى مى شود
    وز محبت شاه بنده مى شود
    وز محبت شير موشى مى شود
    وز محبت قهر رحمت مى شود
    وز محبت قهر رحمت مى شود




اين همه خواصى كه مولوى براى محبت ابراز مى دارد، ذوقيات و شعر گونه اى بى پايه نيست، اين خواص تجربه شده است كه همه اقوام و ملل آنها را ديده يا شنيده اند.


[جعفرى محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد چهارم، ص 32.]


اين اصل- رحمت و محبت- آن قدر مهم است كه همه كتب آسمانى و پيامبران عظام، اساسى ترين هدف هاى رسالت الهى خود را ايجاد صلح و صفا و سلم و محبت در ميان انسان ها معرفى نموده اند:


هل الدين الا الحب


[جعفرى محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد سيزدهم، ص 322.]


'آيا دين جز محبت چيز ديگرى است؟'




  • اين همه عربده و مستى و ناسازى چيست!
    نه همه همره و هم قافله و همزادند



  • نه همه همره و هم قافله و همزادند
    نه همه همره و هم قافله و همزادند




امت حبيب:


ذات اقدس الله ما را 'امت حبيب' قرار داد و وجود مبارك رسول اكرم "ص" به عنوان 'حبيب الله' معرفى شد و خدا او را به عنوان معلم جوامع بشرى معرفى كرد و فرمود:


و يعلمهم الكتاب و الحكمه "بقره / 129"


وصفى را و ستمى را به پيامبر داد. معلم يك لقب عام است. اما وصفى كه به آن معلم داده مى شود. آن وصف، تعليم او و رشته تدريس او را مشخص مى كند. يعنى كسى كه درس رياضى مى گويد، معلم است. كسى كه هندسه تدريس مى كند معلم است، كسى كه طب و طبيعيات تدريس مى كند معلم است و...


اما اين يك لقب عام است كه رشته ى تخصصى او را مشخص نمى كند.


/ 24