در پیرامون اسناد نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در پیرامون اسناد نهج البلاغه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به وى نسبت مى دهند بايد جانب احتياط را گرفت زيرا بسيارى از آنها را جعل كرده به وى نسبت داده اند و سابقا بدين موضوع توجه كرده اند. "1- ن. ك به شرح حال شريف مرتضى در كتابهاى ابن خلكان و مراجعه كنيد به مرآه الجنان يافعى 55:3 و شذرات الذهب ابن عماد 257:3". و درباره ى جاعل آنها اختلاف پيدا كرده اند كه آيا شريف مرتضى است يا شريف رضى... كسانى كه معتقدند شريف مرتضى جاعل است، ذهبى در ميزان الاعتدال "چاپ لكهنو 301:2" و ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان "چاپ حيدر آباد 223:4" مى باشند. و نجاشى متفوى به سال 450 هجرت در كتاب خود ''الرجال'' معتقد است كه مولف كتاب شريف رضى است "كتاب الرجال چاپ بمبئى ص 283 و 192" و خود وى هم بدين امر اقرار مى كند، چه در جلد پنجم چاپى تفسيرش مى گويد وى آن را تاليف كرده به نام نهج البلاغه ناميده است، "ج 5 حقائق التنزيل شريف رضى چاپ نجف ص 167" و اين مطلب را در كتاب خود ''مجازات الاثار النبويه'' هم گفته است "چاپ بغداد ص 41 و 22". و گمان مى رود كه بستن اين خطبه ها به على از قديم صورت گرفته است. زيرا مسعودى در مروج الذهب مى گويد كه از وى چهار صد و هشتاد و اندى خطبه مانده است كه در ميان مردم رائج است "مروج الذهب، چاپ پاريس، 441:4".''

[تاريخ الادب العربى ج 128:2 ط 4.]

از سخنان آن شش مورخ قديم و هفت نويسنده و مورخ معاصر شرقى و غربى چنين برمى آيد كه: 1- واضع يا جاعل و مولف نهج البلاغه شريف مرتضى است نه شريف رضى ، 2- بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه موضوعه است و به دروغ آنها را به امام نسبت داده اند. شوقى ضيف مساله ى سومى را هم پيش آورده مى گويد: به گمان مى رسد سيدشريف رضى واضع آنها نبوده بلكه از روزگاران پيش از وى اين جعل صورت گرفته است، دليلش هم اين است كه مسعودى مى گويد چهار صد و هشتاد و اندى خطبه از وى در ميان مردم رايج است. و نمى دانم اين چه دليلى است؟ آيا فراوانى خطبه هاى كسى، كه به اعتراف همه ى مورخان قديم و جديد و دوست و دشمن و بى طرف، سيدالبلغاء و امام الخطباء و شيخ الفصحاء بوده است موجب

تشكيك و ترديد در وجود آن خطبه ها مى گردد؟ به هر حال ديگر معتقدان به عدم اصالت آن خطبه ها دلايل ديگرى هم دارند كه بعدا مطرح مى شود. اكنون به پاسخ قسمت اول اين تشكيكها كه درباره ى مولف نهج البلاغه است مى پردازيم:

هيچ يك از اى بزرگان از ابن خلكان گرفته ت شوقى ضيف دليلى براى رد انتساب تلايف نهج البلاغه به سيدرضى نياورده اند. ابن خلكان پاشنده ى بذر اين تشكيك مى گويد: ''مردم در اين باره كه نهج البلاغه از تاليفات سيدرضى يا سيدمرتضى است اختلاف پيدا كرده اند...'' و علامه ى ذهبى مى گويد: ''وى- شريف مرتضى- متهم به وضع نهج البلاغه است...'' و ديگران نيز عباراتى مستدلتر از اين گفته ها نياورده اند. كارل برو كلمان كه همچون بيشتر مستشرفان، معلوم نيست در وراى هدف شرق شناسى او چه نهفته است، با قاطعيت مى گويد: ''و درست آن است كه آن كتاب از گرد آورده هاى شرف مرتضى است''.

شوقى ضيف خود به گفته هاى سيدرضى در آثار ديگرش اشاره مى كند كه تاليف آن را به خود نسبت داده است و آن گفته ها اين است:

الف: در كتاب مجازات النبويه، در ضمن قول اميرالمومنين على عليه السلام: ''تخففوا تلحقوا'' مى گويد: اين موضوع را در كتاب خود موسوم به ''نهج البلاغه'' كه برگزيده ى همه ى كلام او را در آن جا آورده ايم، گفته ايم. "المجازات النبويه، ص 40"

و در چهار جاى ديگر از اين كتاب

ب: در حقائق التاويل كه تنها جلد پنجم آن به دست ما رسيده است، در آن جلد هم تصريح مى كند كه نهج البلاغه از تاليفات خود او است:

''... اگر كسى مى خواهد دليل آنچه را بدان اشاره كرديم بداند بايد به كتاب خود ما كه تاليف كرده آن را "نهج البلاغه" ناميده ايم مراجعه كند...'' "ص 167".

ج: در خصائص الائمه كه در نهج البلاغه علت تاليف آن مى گويد: در عنفوان جوانى به تاليف كتابى در ''خصائص ائمه'' عليهم السلام آغاز كردم...

و در صحت انتساب تاليف اين سه كتاب به سيدرضى هيچ يك از مورخان و نويسندگان رجال شك نكرده اند.

بنابراين انتساب آن كتاب به سيدمرتضى مبتنى بر هيچ دليل و برهانى نيست و ابن خلكان هم در هيچ جا نمى گويد اين مردم كه در مولف نهج البلاغه اختلاف دارند چه كسانى مى باشند. و ديگران هم در اين باره سخنى نگفته اند و براى اين ادعا هيچ دليلى نمى آورند.

و اما درباره ى مطالب دوم كه تشكيك در صحت انتساب همه ى خطبه ها به امام باشد علل اين تشكيك را به شرح زير ذكر مى كند:

1- در نهج البلاغه مطالبى در تعريض به اصحاب رسول خدا وجود دارد كه مسلم نيست اين تعريضها از شخصى همچون امامن على صادر شده باشد. "به گفته ى محمد محى الدين عبد الحميد در مقدمه اش بر شرح محمد عبده".

2- از وصى و وصايت در آن سخن رفته است. "اثر التشيع فى الادب العربى ص 66"

3- طولانى بودن بعضى از خطبه ها و نامه ها مانند خطبه هاى قاصعه و اشباح و عهد نامه ى امام به مالك اشتر كه در صدر اسلام معمول نبوده است.

4- بودن سجع و صنايع لفظى كه در روزگار امام معمول نبوده بلكه در عصر عباسى به وجود آمده است. "از مقدمه ى محمد محيى الدين"

5- دقت وصف و استفراغ صفات موصوف و احكام فكرت و كمال دقت را به كار بردن، هم چنان كه در صوف خفاش و طاووس و مورچه و ملخ كه دانشمندان صدر اول و ادبا و شعراى صدر اول هيچ يك بدانها توجه نكرده اند و تنها پس از ترجمه ى كتابهاى يونانى و فارسى و ادبى و فلسفى به عربى اعراب با آن مضامين آشنا شدند.

همچنين دسته بندى كردن مسائل مانند تقسيم فضائل و رذائل و استغفار به شش معنى و ايمان بر چهار پايه استوار است و صبر داراى چهار شاخه است و امثال اينها.

6- در عبارات كتاب مطالبى هست كه بوى ادعاى صاحب آن مبنى بر علم غيب به مشام مى آيد و اين امر از شخصى چون على و ديگر كسانى با آن مقام كه در عهد رسالت بوده اند و نور نبوت را ديده اند بعيد مى باشد. "از مقدمه ى شيخ محمد محيى الدين".

7- برخى از عبارات آن از ديگران نقل شده است مانند: ''كان لى فيما مضى اخ عظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه''... و اين جمله از ابن مقفع است و يا: ''الدنيا دار مجاز...'' كه از سحبان وائل روايت مى شود. "ترجمه ى على بن ابى طالب تاليف احمد زكى صفوت".

عده اى از محققان و افراد صاحب صلاحيت به همه ى اين ايرادها و ديگر انتقادها پاسخ داده اند و ما، در اين رساله، قصدمان پاسخگوئى و دفاع از نهج البلاغه نيست، بلكه در ضمن يك تحقيق بى طرفانه نظرهاى موافق و مخالف را بيان مى كنيم. تنها به چند نكته از ايرادهاى فوق كه پاسخشان بديهى است جواب مختصرى، آن هم بى طرفانه، مى دهيم و براى جواب مفصل خواننده ى علاقه مند را به كتابهائى كه در اين زمينه نوشته شده است

راهنمائى مى كنيم.

1- مقصود گوينده ى ايراد اول و همه ى كسانى كه تعريضهاى موجود در نهج البلاغه را دون شان امام مى دانند خطبه ى شقشقيه است كه ضمن بيان ماجراى پس از رحلت رسول خدا از خليفه ى اول و دوم به شكلى گله آميز و از خليفه ى سوم به صورت توهين آميزى ياد مى كند. اگر سند اين خطبه به دست آيد- به بخش هفت مراجعه شود- كه هيچ گفتگوئى نبايد به ميان آيد و اگر اين خطبه سندى نداشته باشد كه در شكل بيان آن هم باز جاى سخن نيست. اما تعريض امام در آن خطبه مطلبى نيست كه از مقامى چون او صادر نشود، زيرا به اسناد معتبر سخنانى از امام در شكايت از قريش، گله ى از آنان، تعريض نسبت بدان گروه و حتى لعنت بر آنان هم رسيده است. و هنگامى كه عنوان كلى قريش به ميان آيد، دو خليفه ى اول هم مشمول مى شوند و خليفه ى سونم كه اموى است و جاى خود دارد كه مورد تعريض امام واقع شود. اصولا اگر عيب و يارادى در صحابه ى پيغمبر باشد و لعى آنها را ناديده بگيرد جاى اعتراض به شخصى همچون او هست كه در مقام حق و بيان حقيقت هيچ مجامله و تعارفى روا ندارد و انتقاد كند، آن هم انتقادهائى سازنده و خير خواهانه.

2- در مورد وصى و وصايت سخن فراوان به ميان آمده اين رساله جاى بحث در اين باره نمى باشد، فقط يك نكته را ياد آورى مى كنم كه اصطلاح وصى و وصى رسول الله در مورد امام از قديم معمول بوده است، شاهد آن شعر يكى از دشمنان امام در جنگ جمل است كه خواستار كشتن امام است و وى را بدين صفت ياد مى كند و ضمن رجز خوانى مى گويد:




  • نحن بنوضبه اعداء على
    و فارس الخيل على عهد النبى
    لكننى انعى ابن عفان التقى
    ان الولى طالب شار الولى



  • ذاك الذى يعرف قدما بالوصى
    ما انا عن فضل على بالعمى
    ان الولى طالب شار الولى
    ان الولى طالب شار الولى



3- در مورد طولانى بودن بعضى از خطبه ها گفته اند كه سحبان وائل در حضور معاويه خطبه اى خواند كه نزديك به نصف روز طول كشيد و بالاخره به اصرار معاويه دست از خطبه كشيد.

[سرح العيون فى شرح رساله ابن زيدون 148:1.]

و در آخر شب دوم همين رساله از قول جاحظ در البيان و التبيين آورديم كه گفته است اگر اسهاب و تكلف در خطبه عيب شمرده مى شد على بن ابى طالب و عبدالله ابن عباس بيشتر مشمول اين عيب واقع مى شدند و صعصعه بن صوحان در حضور على خطبه نمى خواند.

4- در مورد سجع باز هم از جاحظ شاهد بياوريم كه مى گويد:

''خطيبان در برابر خلفاى راشدين خطبه مى خواندند و در آن خطبه ها سجعهاى بسيارى بود و آنان را از آن منع نمى كردند.''

[البيان و التبيين ج 196:1.]

5- در مورد نكته ى هفتم كه برخى از آن كلمات از ديگرى هم روايت شده مثل جمله اى كه از ابن مقفع نقل شده است و جمله اى كه از سحبان وائل گفته اند، بايد گفت كه از كجا وضع بر عكس نباشد و آن بزرگان از امام اقتباس نكرده باشند.

براى تفصيل در اين باره خوانندگان را به كتابهاى:

مصادر نهج البلاغه و اسانيده، الجزء الاول، تاليف عبدالزهراء الحسينى الخطيب ،

مستدرك نهج البلاغه و مدارك نهج البلاغه و دفع الشبهات عنه تاليف الهادى كاشف الغطاء،

و كتابهاى ديگر در اين باره و مورد راهنمائى مى كنيم.

نظر شارحان و مفسران نهج البلاغه در مورد صحت نهج البلاغه و مولف آن


ابن ابى الحديد در ضمن شرح يكى از خطبه هاى نهج البلاغه مى گويد:

مردم شيفته ى مواعظ نويسنده اى جديد معروف به ابن ابى الشحماء العسقلانى شده اند و من يكى از زيباترين و بهترين خطبه هايش را كه ديده ام در اين جا مى آورم تا فرق ميان كلام اصيل و مولد شناخته شود...

در اين جا آن خطبه را نقل مى كند سپس مى گويد:

''اين خطبه را كه زيباترين خطبه هاى اوست و با وجود اين، تكلف در آن پديدار و مولد بودنش آشكار است، بدان جهت در اين جا آوردم كه بسيارى از هواپرستان مى گويند قسمت اعظم نهج البلاغه سخنان جديد آورده اى است كه گروهى از فصحاى شيعه آنها را ساخته اند و چه بسا برخى از آنها را به رضى ابوالحسن و ديگران نسبت مى دهند. اينان مردمى هستند كه عصبيت چشمشان را كور ساخته از راه روشن گمراه شده اند و اين گمراهى، با وجود روشنى راه نتيجه ى كمى معرفت و آشنائى آنان به شيوه هايى سخن است و من با گفتارى كوتاه غلط بودن اين انديشه را آشكار مى سازم: گفته ى شما از دو صورت خالى نيست، يا همه ى آنچه را در نهج البلاغه مى باشد به دروغ به امام بسته اند يا مقدارى از آن. فرض نخست بى گمان باطل است، زيرا ما درستى اسناد برخى از آنها به اميرالمومنين عليه السلام، را به تواتر مى دانيم و محدثان همه يا بخش اعظم از آنها و مورخان بسيارى از آنها را نقل كرده اند و هيچ يك از اين محدثان و مورخان شيعه نبوده اند كه به غرض آنها را به وى نسبت دهند. و فرض دوم بر آن چه ما گفتيم دلالت دارد، زيرا هر كس با سخن آشنائى داشته باشد و خطا را بشناسد و مختصرى از علم بيان بداند و در اين زمينه ذوقى كسب كرده باشد، ناچار ميان كلام ركيك و فصيح و ميان فصيح و افصح و بين اصل و مولد فرق مى گذارد و چنان چه تنها در يك دفتر كه مجموعه اى از سخنان چند تن يا حتى دو تن از خطبا را در بر داشته

باشد دقت كند، بى گمان ميان دو سخن فرق مى گذارد و ميان دو روش سخنورى تشخيص و تميز قائل مى شود، نمى بينى كه با وجود آشنائى با شعر و نقد آن اگر ديوان ابى تمام را ورق بزنيم و قصائد يا يك قصيده ببينيم كه در ضمن آنها از ديگرى نوشته شده است، با ذوق خود، مباينت آن شعر را با اشعار ابى تمام درك مى كنيم و وجود خود او و روش و شيوه اش را در شعر گفتن مى شناسيم؟ مگر نديده اى كه دانشمندان اين رشته قصائد مجعول بسيارى را كه به وى بسته اند از اشعار او حذف كرده اند چون آنها را مغاير با سبك او در شعر ديده اند، از اشعار ابى نواس نيز مقدار فراوانى را زده اند چون برايشان آشكار شد كه آنها از سخنان او نيست و از ديگر شاعران نيز به همين ترتيب شعرهاى مجعول را زده اند و در اين كار جز به ذوق خود مخصوصا به چيز ديگرى اعتماد نكرده اند. اگر شما در نهج البلاغه تامل كنيد و بينديشيد همه ى آبهايش را از يك سرچشمه و از يك وجود و به يك شيوه مى بينيد و آنها را همچون جسم بسيطى مى يابيد كه هيچ قسمتى از آن با قسمتهاى ديگرش در ماهيت مخالف نيست، همچون قرآن عزيز ابتداى آن همانند وسطش و وسط آن شبيه به آخرش مى باشد، هر سوره و آيه ى آن در ماخذ و سرچشمه و شيوه و فن بيان و سبك و نظم و ترتيب با ديگر آيات و سوره ها يكسان و همانند است. اگر مقدارى از نهج البلاغه اصيل و مقدارى از آنها مجعول بود اين چنين يكدست نبود. با اين دليل روشن بطلان ادعاى كسانى كه مى گويند اين كتاب يا قسمتى از آن به اميرالمومنين عليه السلام بسته شده است آشكار مى گردد. و اين گفته قابل قبول نمى باشد، زيرا اگر ما اين باب را به روى خود بگشائيم و در اين زمينه شكوك را بر خود چيره گردانيم، نخواهيم توانست به سخنان منقول از رسول خدا صلى الله عليه و آله هم اطمينان كنيم و براى اين معترض طعن و اعتراضش گوارا جلوه كرده پيوسته مى گويد اين خبر ساختگى است و اين سخن مصنوع مى باشد، وى مى تواند درباره ى كلمات منقول از ابى بكر و عمر و خطبه ها و مواعظ و ادبيات و ديگر سخنان رسيده از آنان هم همين را بگويد و هر چيزى را كه اين معترض براى سخنان روايت شده از پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه ى راشدين و صحابه و تابعين و شعرا و مترسلين و خطبا به عنوان سن ارائه دهند، ياران اميرالمومنين عليه السلام نيز مى توانند در مورد آنچه كه از نهج البلاغه نقل مى كنند چنان سندى اراده دهند و اين امرى است روشن.''

[شرح ابن ابى الحديد. ج 2- ص 545 و 546 چاپ دار الكتب العربيه الكبرى. مصر.]

در جاى ديگر پس از معنى كردن مفردات خطبه ى مشهور جهاد- كه از همه ى خطب امام بيشتر سند استوار دارد و محدثان معتبر بسيارى از اهل سنت آن را نقل كرده اند چنان كه در جاى خود گفته آيد- مى گويد:

تشويق به جهاد و برانگيختن مردم براى رفتن به ميدان مطلبى است كه در آن باره سخنها گفته اند و همگى اين افراد هم از سخنان اميرالمومنين اقتباس كرده اند، از همه ى آنها بهتر و زيباتر سخنى است كه ابن نباته ى خطيب بيان كرده است:

''يا ايها الناس الى كم تسمعون الذكر فلا تعون و الى كم تقرعون بالزجر فلا تقلعون كان اسماعكم تمج ودائع الوعظ و كان قلوبكم بها استكبار عن الحفظ و عدوكم يعمل فى دياركم عمله و يبلغ بتخلفكم عن جهاده امله و صرخ بهم الشيطان الى باطله فاجابوه و ندبكم الرحمان الى حقه فخالفموه و هذه البهائم تناصل عن ذمارها و هذه الطير تموت حميه دون او كارها بلا كتاب انزل عليها و الا رسول ارسل اليها و انتم اهل العقول و الا فهام و اهل الشرائع و الاحكام تندون من عدوكم نديد الابل و تدرعون له مدارع العجز و الفشل و انتم و الله اولى بالغز و اليهم و احرى بالمغار عليهم لانكم امناء الله على كتابه و المصدقون بعقابه و ثوابه خصكم الله بالنجده و الباس و جعلكم خير امه اخرجت للناس فاين حميه الايمان و اين بصره الايقان و اين الاشقاق من لهب النيران و اين الثقه بضمان الحرمان فقد قال الله عزوجل فى القرآن: بلى ان تصبروا و تتقوا فاشترط عليكم التقوى و الصبر و ضمن لكم ا لمعونه و النصر افتتهمونه فى ضمانه ام تشكون فى عدله و اسحانه فاسبقوا رحمكم الله الى الجهاد بقلوب تقيه و نفوس ابيه و اعمال رضيه و وجوه مضيه و خذوا بعزائم التشمير و اكشفوا عن رووسكم عار التقصير و هبوا نفوسكم لمن هوا ملك بها منكم و لا تركنوا الى الجزع فانه لا يدفع الموت عنكم و لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخوانهم الذين اذا ضربوا فى الارض او كانوا غزا لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا.

فالجهاد الجهاد ايها الموقنون و الظفر الظفر ايها الصابرون و الجنه الجنه ايها الراغبون و النار النار ايها الراهبون فان الجهاد اثبت قواعد الايمان و اوسع ابواب الرضوان و ارفع درجات الجنان

و ان من ناصح الله بين منزلتين مرغوب فيهما مجمع على تفضيلهما: اما السعاده بالظفر فى العاجل و اما الفوز بالشهاده فى الاجل و اكره المنزلتين اليكم اعظمها نعمه عليكم فانصرو الله فان نصره حرز من الهلكات حريز و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز''.

اكنون اين خطبه ى ابن نباته را با خطبه ى جهاد امام عليه السلام در برابر هم بگذاريد و به چشم انصاف بنگريد، در مقام سنجش ستاره اى بى فروغ را در برابر خورشيد و تيغى كند و زنگ زده در برابر شمشيرى پولادين و درخشان مى يابى.

در اين خطبه آثارى از تقليد و تكلفهاى نابجا و الفاظ ناهماهنگ و نارساى بسيارى مى بينى از جمله: ''كان اسماعكم تمج ودائع الوعظ و كان قلوبكم بها استكبار عن الحفظ'' همچنين: ''تندون من عدوكم نديد الابل و تدرعون له مدراع العجز و الفشل''. و چون سخن شناس آگاهى در سخنش نيك بنگرد از اين گونه عيبها بسيار مى يابد، در عين حال اين خطبه اقتباس از سخن اميرالمومنين عليه السلام است... جمله هائى از خطبه ى جهاد را در مد نظر داشته است و جملاتى از آن هم مقتبس از ديگر سخنان اوست...

[در اين جا ابن ابى الحديد جمله هاى خطبه ى جهاد امام را با جمله هاى اقتباس شده ى ابن نباته سنجيده است كه حذف شد.]

اگر خواستار بينش بيشترى در اين باره هستى به قرآن گرانقدر بنگر كه همه ى مردم سخن شناس و اديب اتفاق نظر دارند كه اين كتاب در بالاترين قله ى فصاحت قرار دارد و نيك در آن بينديش و به امتيازات ويژه ى آن كتاب والا مرتبه توجه كن درمى يابى كه از تعقيد و الفاظ نامانوس و ناپيراسته سخت به دور است، آن گاه به سخنان اميرالمومنين عليه السلام نيز نظرى با دقت بينداز آن را هم مشتق از همان الفاظ و ماخوذ از همان معانى و رفته به همان روش و متاثر از همان اثر زيبا و شگفت مى يابى اگر چه آن كتاب نمى تواند هيچ شبيه و نظيرى داشته باشد. شايسته چنانست كه اين سخنان را در اوج فصاحت و در قله ى جزالت و در بالاترين سطح شكوه و در بلندترين مقام زيبائى وصف كنى و هيچ سخنى جز كلام پسر عمش عليه السلام بدان پايه نمى رسد.

اين ادعا گزافه نيست ليكن تنها كسانى بدين حقيقت و واقعيت پى مى برند كه در سخن شناسى قدمى بس استوار و در گوهر سنجى نظرى دقيق و شناختى عميق دارا باشند... و چون خطبه ى جهاديه ى ابن بناته، با وجود زيبائى و استوارى، با خطبه ى جهاد امام سنجيده شود كلبه ى گلينى مى بينى كه با نقوش و تصاوير، منقش و با طلا زر اندود شده باشد در برابر

كاخى بر پايه ى سنگهاى استوار كه با سرب و مس ذوب شده به هم دوخته شده و هيچ نقش و نگارى هم شكوه اصيل آن را نپوشانيده باشد و تفاوت بسيارى ميان اين دو ساختمان...

[ص 142 تا 144 ج 1 شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه، چلپ دارالكتب العربيه الكبرى.]

ما در اين باره به استدلال همين يكتن كه از طريق سبك شناسى مطلب را مطرح كرده است اكتفا مى كنيم زيرا شارح ديگرى را نمى شناسيم كه شيعه نبوده باشد، در ادبيات عرب استاد باشد و در روزگار قديم زيستهب اشد و چنين دفاع شايسته اى از اصالت خطبه ها و محتويات نهج البلاغه كرده باشد. و بر خلاف نظر كسانى كه اابن ابى الحديد را متمايل به شيعه مى دانند، وى نه تنها متمايل و دوستدار شيعه نبوده بلكه در مخالفت با شيعه عناد هم داشته است، چنان كه در بيشتر جاهاى شرح خود مى كوشد گفته هاى سيد و قطب راوندى و ديگر شيعيان را با گفته هاى خود و قاضى القضاه رد كن و با يك نگاه سطحى در شرح ابن ابى الحديد اين مطلب دستگير خواننده مى شود.

[البته بايد توجه داشت كه از نظر علم حديث، سبك شناسى و قضاوت ظاهر كلام و قالب سخن دليل قانع كننده اى نيست و جز قرآن، همه ى سخنان قابل تقليد و اقتباس است و اين استناد ما صرفا بيان و ارائه ى اظهار نظرى از سوى يك شارح غير شيعى است تا معلوم شود كه اين اشكالها به طرق مختلف پاسخ داده شده اند، خواه قبول افتد و خواه رد شود.]

/ 18