در پیرامون اسناد نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در پیرامون اسناد نهج البلاغه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن، يا از پا نيفتادن و لنگان و افتان راه سپردن و به عشق وصول به مقصد دچار ياس و خستگى نشدن.

خطبه در صدر اسلام


هر انقلاب عظيمى كه در ميان امتها پديد آيد، خواه دينى باشد و خواه سياسى، خواستار زبانهائى گويا از سوى انقلابيون مى باشد تا بتواند اصول و مبادى انقلاب را تاييد كند و گسترش دهد و منطق دشمنان را محكوم سازد و اجراى اين امر تنها با سخنرانى براى جمعيتها و نيروهاى يارى كننده در مراسم و جشنها و شوراها ميسر مى گردد. ظهور اسلام امرى عظيم و جليل و خطير بود كه در جهان هيچ مانندى نداشت و بزرگترين حادثه اى بود كه زبان ها را از بند باز كرد و خطابه را از كمينگاه بيرون آورد و عقلها را به شگفتى انداخت و جانها را فريفته ى خود ساخت.

ظهور اسلام اعلام و اجازه اى بود براى دگرگونى وسيع در امر خطابه، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطابه را وسيله اى ساخته براى تبليغ دين حنيف و در تمام طول مدتى كه در مكه بود در بازارها و محافل آيات قرآن را تبليغ مى كرد و در اين ضمن براى مردم خطبه مى خواند و با تمام نيرو وجدانشان را بيدار مى ساخت. پس از هجرت به مدينه نيز به خطابه هاى خود ادامه داد و در زمينه هاى مختلف آن را گسترش داد و در ضمن اين خطابه ها حدود حكومت و نظام زندگجى شايسته براى يك جامعه ى مبتنى بر برادرى و مساوات و همكارى در راه حق و خير را براى آنان بيان مى كرد.

بدين ترتيب خطابه هاى رسول خدا مبين و مفسر قرآن حكيم بود و در نتيجه خطبه خواندن در نماز جمعه و اعياد و موسم حج واجب گرديد و براى رعايت مقررات و آداب خطبه هاى مراسم، كتابها نوشته شد.

در روزگار خلفاى راشدين علاوه بر خطبه هاى جمعه و عيدين و موسم حج، به هر مناسبتى نيز خطبه اى بيان مى گرديد و از هر موقعيتى براى ايراد سخنرانى به علل مختلف سود مى جستند و امت را براى رفتن به جنگ يا به فرمان خواندن و مواعظ مذهبى تشويق

مى كردند. تا اين كه روزگار ابوبكر و عمر گذشت و عثمان به خلافت رسيد، شش سال از خلافت عثمان گذشت و موج نارضايتى ها و شورش ها در شهرها و گوشه كنارهاى مملكت اسلام رو به گسترش نهاد، سران مخالف براى شورانيدن مردم به خطابه هاى مهيج و برانگيزنده متسول مى شدند. بالاخره اين شورشها به قتل عثمان انجاميد، مردم على را به امارت برگزيدند و امامت امت به امام واگذار شد. فتنه ى جمل و سپس واقعه ى صفين پيش آمد و در اين واقعه شاميان تحت رهبرى معاويه قرار داشتند و عراقيان پيرو على بودند، در هر دو گروه خطباى بى شمار و بى مانندى ظهور كرد كه ياران را به جنگ دشمن تشويق مى كردند. در راس خطباى عراق شيخ الخطباء و فحل البلغاء على بن ابى طالب قرار داشت و بر راس شاميان معاويه بن ابى سفيان. اين واقعه به نوبه ى خود به خدعه ى كميت انجاميد و سرانجام به ظهور خوارج و واقعه ى نهروان منتهى شد. همه ى اين وقايع، از ظهور اسلام تا اندكى پيش از شهادت امام سرشار از خطبه هاى گوناگون مى باشد و همه ى خطبه ها پيرامون هدفها و منظورهاى قرآن كريم و احاديث نبوى مى گرديد. تمام خطبه ها به حمد و ثناى الهى شروع مى شد و اگر خطبه اى از اين مقدمه خالى بود بتراء ناميده مى شد و اگر خطبه اى تهى از مطالب اقتباس شده از آيات قرآن كريم و صلوات بر رسول خدا بود بدان شوهاء مى گفتند.

خطابه در صدر اسلام با خطابه هاى جاهليت تفاوتهائى داشتند:

1- در صدر اسلام همه ى خطبه ها در راه دين و براى نشر تبليغ دينى ايراد مى گرديد.

2- به منظورهاى سياسى مانند متحد ساختن افراد و گروه ها و ريشه كن كردن حكومت و قدرتى بيان مى شد، در حالى كه از جاهليت خطبه اى در اين موضوع ترسيده است.

3- قدرت تاثير خطبه هاى صدر اسلام در دلها و جاى گرفتن در جانها و تصاحب احساسات و دركها و نرم كردن دلهاى سنگ و جارى ساختن اشك از چشمهاى خشك بى ماننداست.

4- سادگى الفاظ، روانى عبارات و متانت اسلوبها و اجتناب از سجع گوئيهاى كاهنان از خصائص خطبه هاى اين دوره است.

5- شروع كردن به حمد و ثناى الهى.

6- پيروى كردن از شيوه هاى قرآن در جهت اقناع و استمداد از آيات قرآن، بطورى كه برخى از ائمه بودن چند آيه از قرآن در خطبه ى نماز جمعه را واجب مى دانستند.

7- تنوع خطبه هاى اين دوره ميان ايجاز و اسهاب بطورى كه خطبه اى نصف روز به درازا

مى كشيد و خطبه اى از چند جمله تجاوز نمى كرد.

خلاصه خطبه در اين دوره به اوج تكامل خود رسيد و زبان و ادبيات عربى در هيچ دوره اى از لحاظ كثرت خطباء و فراوانى خطيبان به پايه ى صدر اول نرسيد، زيرا همه ى خطبا بطور خالص عرب بودند و يسمعون القول فيتبعون احسنه.

پس از افصح العرب رسول خدا، خلفاى راشدين در اوج قله ى فصاحت و بلاغت قرار داشتند زيرا بيان و ترغيب و ترهيب قرآن و مواعظ و تشريعات رسول اكرم تا اعماق جانشان نفوذ كرده جزء وجود انان شده بود و دلشان را به طور كامل در اختيار داشت.

و على بن ابى طالب كرم الله وجهه پس از رسول خدا از همگان فصيح تر و دانشمندتر و زاهدتر بود و رد مورد حق سختگير و پس از پيغمبر، امام خطباى عرب بطور مطلق به شمار مى رود.

جرجى زيدان مى گويد: مشهورترين خطيب صدر اسلام امام على بن ابى طالب است. براى دموستن، خطيب مشهور يونان شصت و چند خطبه ذكر كرده اند كه نصف آن را هم به اشتباه به وى نسبت داده اند و اين خطبه هاى امام على است كه چند صد خطبه به شمار مى آيد.

[تاريخ آداب اللغه العربيه ج 1 ص 188 و 189 چاپ مكتبه الحيات بيروت.]

اينك جملاتى چند از جاحظ در اين باره:

در فضايل و امتيازات خطبه و خطبا مى گويد:

فقال الله تعالى: ''و اذكر عبدنا داوود ذا الايد انه اواب... و شددنا ملكه و آتيناه الحكمه و فصل الخطاب.

[البيان و التبيين ص 17 تا 20.]

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شعيب عليه السلام را ياد كرده گفت: شعيب خطيب الانبياء بود. پس چگونه، در حالى كه داود عليه السلام را در گذشته دارى و شعيب را در برابرت، از مقام و منزلت خطباء پروا مى گيرى؟ و اين خطبه هاى مدون و محفوظ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است و آن هم خطبه هاى ابوبكر و عمر و عثمان و على رضى الله عنهم مى باشد.

[البيان و التبيين ج 1 ص 137.]

و ابوالحسن گفته است: ابوبكر و عمر و عثمان خطيب بودند و على اخطب از آنان بود.

[البيان و التبيين ج 1 ص 234.]

و از خطباى مشهور آن روزگار صعصعه بن صوحان و سيحان بن صوحان مى باشند كه از شيعيان على بودند.

[البيان و التبيين ج 1 ص 70.]

صعصعه بر همه ى آنان مقدم بود و بزرگترين دليل بر قدرت او در خطابه آنست كه على بن ابى طالب رضى الله عنه مى نشست و از او مى خواست كه سخن بگويد.

[البيان و التبيين ج 1 ص 218.]

و اما درباره ى اسهاب و تكلف در خطبه، اگر عيب شمرده مى شد، شامل على بن ابيطالب و عبدالله بن عباس از همه بيشتر مى گرديد و صعصعه بن صوحان در حضور على بن ابى طالب خطبه نمى خواند.

[البيان و التبيين ج 1 ص 138.]

مطالب اين بخش از منابع زير اخذ شده است:

الوسيط فى الادب العربى و تاريخه تاليف الشيخ احمد الاسكندرى و الشيخ مصطفى العنانى. چاپ دارالمعارف مصر از ص 105 تا 15 چاپ هيجدهم.

تاريخ آداب اللغه العربيه تاليف جرجى زيدان الجزء الاول ص 187 تا 189.

تاريخ الادب العربى. ج 2 العصر الاسلامى تاليف دكتر شوقى ضيف از ص 106 تا 129.

اظهار نظر مورخان قديم و جديد درباره سخنان امام


در بخش پيش ضمن توضيح و تشريح وضع خطبه و خطبا در صدر اسلام، اظهار نظر برخى از نويسندگان درباره ى خطبه هاى امام را ديديم. ولى در اين بخش اختصاصا به اين نكته توجه مى شود و نظر چند تن از افراد با صلاحيت روزگاران پيش و روزگاران بعد و معاصران را مى آوريم تا روشن شود كه درباره ى سخنان امام توجه و نظر خاصى داشته اند، يا براى نخستين بار سيد شريف رضى سخنان آن بزرگوار را به مردم عرضه داشته است؟

ابومخنف از قول حارث اعور كه از رجال شركت كننده در جنگ صفين است نقل مى كند كه: ''به خدا قسم على را ديدم كه نشسته همچون ايستاده و در كار جنگ همچون روزگاران صلح خطبه مى خواند.'' جاحظ اظهار نظر مى كند كه مقصودش از نشسته خطبه ى نكاح خواندن است.

[البيان و التبيين ج 1 ص 83.]

على الجندى رئيس دانشكده ى علوم دانشگاه قاهره در مقدمه اى كه بر كتاب ''على بن ابى طالب، شعر و حكمه'' نوشته است مى گويد: از عبدالحميد كاتب پرسيدند: چه چيز ترا بدين پايه از بلاغت رساند؟ گفت: ''حفظ كلام الاصلع.''

[سيرى در نهج البلاغه تاليف مرتضى مطهرى.]

مسعود مورخ نامدار قرن چهارم هجرى مى گويد: ''از خطبه هاى آن حضرت كه مردم در ساير مقاماتش حفظ كرده اند چهار صد و هشتاد و اندى خطبه است كه همه را بالبديهه ايراد كرده است و مردم آنها را قولاو عملااز وى دست به دست گردانيده اند.''

[مروج الذهب ج 2 ص 419 چاپ دار الاندلس بيروت 1973.]

ابن ابى الحديد در مقدمه ى شرح خود بر نهج البلاغه ضمن بيان حالات و خصائص و زندگى امام مى نويسد: ''و اما فصاحت، آن حضرت عليه السلام امام الفصحاء و سيد البلغاء است و درباره ى سخنان او گفته شده است: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق. مردم خطابه و نويسندگى را از او فراگرفتند. عبد الحميد بن يحيى گفت: هفتاد خطبه از خطبه هاى اصلع را حفظ كردم و ذهنم از آن پس جوشيد كه جوشيد. ابن نباته گفت:

از خطابه گنجى به دست آوردم كه بخشيدن از آن چيزى جز گسترش و فزونى بر آن نمى افزايد و يكصد فصل از مواعظ على بن ابى طالب را حفظ كردم و چون محفن بن ابى محفن به معاويه گفت از پيش كند زبانترين شخص به نزد تو آمده ام، بدو گفت: واى بر تو چگونه كند زبانترين كس است، به خدا قسم فصاحت را او به قريش آموخت. همين كتابى كه ما شرح كرده ايم دلالت بر آن دارد كه در فصاحت هيچ همسنگى ندارد و در ميدان بلاغت كسى را ياراى مسابقه دادن با او ينست. براى درك ميزان فصاحت و بلاغت او همين بس كه از هيچ يك از فصحاى اصحاب يك دهم يا يك بيستم آنچه از وى تدوين شده گرد آورى و نقل نگرديده است.

[شرح ابن ابى الحديد ص 8 ج 1 چاپ مصر.]

علامه شمس الدين حنفى مشهور به سبط بن الجوزى مى گويد:

''على كلماتى را به زبان مى آورد كه سرشار از عصمت است، با ميزان حكمت سخن مى گفت و خدا با اين كلام مهابت و شكوهى بر او افكنده است. اين كلمات به گوش هر كس برسد او را به شگفتى و حيرت دچار مى سازد، خدا در سخن گفتن نعمتى به وى ارزانى داشته است كه توانسته حلاوت و ملاحت را يكجا گرد آورد و سحر بيان و زيبائى فصاحت را با هم درآميزد، نه مى توان كلمه اى از آن انداخت و نه با حجت و دليلى با آن مسابقه داد.

سخنگويان را به ناتوانى مى اندازد و گوى سبقت از همه ى مسابقه دهندگان مى ربايد.''

[تذكره ى ابن جوزى ص 128. به نقل از عبدالزهراء حسينى، مصادر نهج البلاغه 39:1.]

محمد بن طلحه ى شافعى مى گويد:

''فصاحت به وى منسوب است، بلاغت از وجود او سرچشمه مى گيرد و براعت از كلام او مستفاد مى شود و علم معانى و بيان غريزه اى است در وجود او.''

[مطالب السوول ج 1 ص 137 به قنل از منابع فوق.]

على الجندى رئيس دانشكده ى علوم دانشگاه قاهره در مقدمه ى كتاب ''على بن ابى طالب، شعره و حكمه'' درباره ى نثر على مى گويد: ''نوعى خاص از آهنگ موسيقى كه بر اعماق احساسات پنجه مى افكند در اين سخنان هست، از نظر سجع، چنان منظوم است

است كه مى توان آن را ''شعر منثور'' ناميد.''

طه حسين در كتاب ''على و بنوه'' پس از ذكر جمله اى از امام در جواب شخصى كه فريفته ى شخصيتها شده بود مى گويد:

''من پس از وحى و سخن خدا، جوابى پر جلالتر و شيواتر از اين جواب نديده و نمى شناسم.''

شكيب ارسلان ملقب به اميرالبيان، از نويسندگان زبر دست عرب معاصر، در پاسخ شخصى كه او را با امام در سخنورى مقايسه كرده بوده است با ناراحتى مى گويد: ''من كجا و على بن ابى طالب كجا! من بند كفش على هم به حساب نمى آيم!''

[هر سه نقل قول اخير از كتاب سيرى در نهج البلاغه ص 18 تا 20 استفاده شده است .]

شيخ محمد عبده، در مقدمه اى كه بر نهج البلاغه نوشته است، ضمن وصف آن كتاب عظيم مى گويد:

''و در ميان دانشمندان و ادباى اين زبان "عربى" كسى نيست كه نگويد: كلام امام على بن ابى طالب پس از كلام خداى متعال و پيغمبرش "ص" شريفترين و برترين سخن و سرشارترين كلام از لحاظ مواد و داراى بهترين شيوه است و بيشترين معانى و محتواى با جلال و شكوه را در بر دارد.''

[مقدمه ى استاذ الامام شيخ محمد عبده بر نهج البلاغه ص 6 چاپ دار المعرفه، بيروت.]

زندگى نامه سيد شريف رضى


شريف ابوالحسن محمد الرضى الموسوى در سال 359 ه-. در بغداد متولد شد. در اين زمان قدرت در دست بختيار پسر معزالوله پسر بويه بود و خلافت به نام المطيع لله عباسى. نسبت ريشه دارش از سوى پدر طاهر ذى المناقب ابى احمد الحسين به مسوى الكاظم مى رسد و از او به بعد گوهر درخشانش بر تارك پاكترين افراد جاى دارد تا اين كه بر پيشانى حسين بن على بن ابى طالب به درخشندگى ادامه مى دهد.

پدرش حسين نقابت اشراف خاندان ابى طالب

[در الماثر و الاثار در مورد نقيب الساداتى و نقيب الطالبيين و نقيب العباسيين شرح مفصلى نوشته است به صفحات 116 و 117 آن كتاب مراجعه شود.] و اميرى حج و نظر كردن در مظالم را به عهده داشت. بختيار وى را از اين سمتها بر كنار كرد، ليكن وى به خوارى تن در نداد. تا اين كه عضد الدوله در سال 367 ه-. "برابر با 1977 م" وارد بغداد شد و دستور و آثار بختيار را از ميان برداشت و دلوت ابويهيان را يكپارچه كرد. در سال 369 پدر رضى را دستگير ساخت و در قلعه ى فارس به زندان انداخت و املاكش را مصادره كرد. در آن هنگام ده سال بيشتر از زندگى رضى نمى گذشت و به سرودن شعر آغاز نهاده بود، چون شنيد كه مطهر بن عبدالله وزير عضد الدوله به پدرش گفته است ''چقدر در برابر ما به استخوانهاى پوسيده مى بالى!'' و مقصودش نياكان وى امامان شيعه بود، سخت از اين اهانت به خشم آمده، قصيده اى در هجو مطهر سرود، در آن قصيده ضمن هجو و تهديد آن وزير پدر خود را هم مى ستايد و بدو افتخار مى كند. شگفت آن كه اين قصيده ى دراز و محكم كار كودكى دهساله است و به نبوغى پيشرس دلالت دارد:




  • ينال الفتى من دهره قدر نفسه
    فدى لك يا مجد المعالى و باسها
    عزلت و لكن ما عزلت عن الندى
    وجودك فى جبد العلى لك شاهد



  • و تاتى على قدر الرجال المكايد
    فعال جبان شجعته الحقائد
    وجودك فى جبد العلى لك شاهد
    وجودك فى جبد العلى لك شاهد



/ 18