در پیرامون اسناد نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در پیرامون اسناد نهج البلاغه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشگفتار


حمد و ثناى بيكران ويژه و سزاوار پروردگارى است كه جهان را آفريد و پناهگاه آفريدگان ساخت و در مسير تكامل، جانداران را بر نبات و جماد برتر نهاد و از ميان آنها انسان را برگزيد و با شرافت انديشه و سخن گفتن و اختيار ممتاز گردانيد و وسيله ى ارتباط خود و آفريدگان را كلام ساخت و با فروفرستادن وحى بر پيامبران، راه تكامل و برتر رفتن بشر و رسيدن به اوج كمال را نشان داد، تا انسان، با داشتن سرشت حيوانى و روح خدائى، در صورت پيمودن راهى كه پيمبران نشان داده اند از فرشتگان برتر پرند و چنان چه بر زمين چسبند، از حيوانات محكوم غرايز فروتر افتند كه قدرت آزادى و اختيار با جبر طبيعت بشر پيوسته در ستيز است، ليكن چراغ فروزان كلام ربوبيت و احاديث رهبرى كننده ى نبوت و معالم روشنگر پيشوايان هدايت تيرگى طبيعت را برمى چينند و افق كمال انسانى را در برابر راهپيمايان و حقيقت جويان فرامى نمايند.

درود بيحد و مر بر پيامبر بزرگ كه بار پيام آسمانى را بر دوش كشيد و با رسانيدن كلام الهى به بندگان وظيفه ى پيامبرى و ابلاغ را به انتها رسانيد و با گذاشتن كتاب خدا و سنت خود در ميان امت، بشريت را از سرگردانى رهائى بخشيد و با روشنگريهاى خود با سخنانى كه پرچم انا افصح العرب بر تاركش در اهتزاز است راه انحراف و تاويل را بر پويندگان در مسير حق و حقيقت بست.

و سلام و تحيت ما و رضوان الهى بر ائمه ى هدى و مجريان كتاب و سنت پيغمبر خدا، مشعلداران طريقت و ادامه دهندگان راه نبوت كه مفسرين شايسته و حقيقى قرآن و سنت و مفتخر به عنوان با شرافت اهلبيت و عترت مى باشند كه گفتارشان از سرچشمه ى زلال قرآن منشعب و با بوى احاديث دلپذير نبوى عطر آگين است، باشد كه روان تشنه ى پويندگان وادى كمال در كنارشان بياسايد و مشام جان جويندگان حال و مقام از جمال و بوى

رياحين سخنشان بيارايد.

پس از قرآن و احاديث نبوى، سخنى برتر و زيباتر از سخنان امام راستين و شاگرد شايسته و نخستين مكتب والاى اسلام، امام على بن ابيطالب، در دست امت اسلام نمى باشد، كه دريائى از معارف بشرى است و خس و خارى در اين دريا نيست و آنچه از آن به دست مى آيد گوهر و مرواريد است و به راستى دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق مى باشد.

نخستين كسى كه خواست مجموعه اى از اين سخنان گرد آورد و گهرهاى پراكنده در كتابها و سينه هاى پيشينيان را به رشته كشد، سيدشريف رضى است كه مجموعه ى با ارزش خود را ''نهج البلاغه'' ناميد. از آن هنگام تاكنون- صرفنظر از تلاشهاى پراكنده كه از سوى برخى نويسندگان و مورخان براى گرد آورى مقدارى از كلمات امام، پيش از سيدرضى، صورت گرفته است- گروهى قابل توجه از علاقه مندان، ادب دوستان، دوستداران فصاحت و بلاغت، تاريخ نويسان، سيره پردازان، شرح نويسان و محققان در تاريخ ادبيات، به شرح و توضيح و ترجمه و نقد نهج البلاغه پرداخته اند، كه در يكى از بخشهاى اين رساله بدين تلاشها اشاره خواهد شد. ليكن سيدرضى، نظر بدين كه از خاندان اهل بيت و از بزرگان مذهب تشيع بوده است، اولا در نقل كلمات امام بيشتر به منابع خاصه توجه داشته است، ثانيا در نظر خود او سنديت و وثوق سخنان چنان مسلم بوده است كه جز در موارد نادرى، ذكرى از منابع خود نمى كند و از اين دو گذشته، از آن جا كه سيداديبى بزرگ و سخنورى ناماور بوده بيشتر به جنبه ى فصاحت و بلاغت سخنان امام توجه داشته است نه گرد آورى مجموعه ى كاملى از سخنان امام، در اين ميان نه به تاريخ و زمان بيان كلمات توجه نشان مى دهد و نه به نظم موضوعى يا دسته بندى ديگرى. تنها آن سخنان را كه خود مختار من خطب يا من كلام يا من حكم امام ناميده است به سه دسته تقسيم مى كند: باب خطب و كلم، باب رسائل و وصايا و باب حكم و كلمات قصار. گاه در باب خطب، سخنى از امام را نقل كرده است كه از سه چهار جمله تجاوز نمى كند و زمانى در حكم و كلمات قصار مطلبى افزونتر از دو صفحه به چشم مى خورد و احيانا در ميان نامه ها، مطالبى كه نمى توان اسم نامه بر روى آنها گذاشت. لذا دو گونه سخن درباره ى اين كار مهم سيد گفته اند و دو نوع تلاش در زمينه و پيرامون آن به كار رفته است: نخست سخنانى از سوى مورخان و محققان اهل سنت، از متقدمين و متاخرين، در تشكيك و تعلق نداشتن همه ى اين سخنان به امام و دوم تلاش محققان متاخر براى تكميل اين مجموعه و نوشتن مستدركهائى بر نهج البلاغه

و دسته بندى موضوعات و تعيين تاريخ آنها و به دست آوردن مصادر و مدارك و اسناد كلمات. كه درباره ى هر دو مورد بخشى جداگانه خواهد آمد و شمه اى از اين سخنان و تلاشها عرضه مى گردد.

اما آن چه كه كمتر انجام شده نقدى بيطرفانه و خالى از تعصب درباره ى اين مجموعه مى باشد، كه اگر توفيق الهى نصيب گردد تصميم نگارنده بر آن است كه حتى الامكان اين مهم را به انجام رساند و مدارك و اسناد كلمات امام را از منابع اهل سنت و جماعت، در روزگار پيش از سيد، مشخص كند.

براى اين منظور توضيحاتى چند، مقدمه و موخره، لازم است كه عناوين آنها به شرح زير مى باشد:

1- شرح زندگى امام به اختصار.

2- تاريخچه ى خطبه و خطبا در صدر اسلام.

3- اظهار نظرهاى مورخان معتبر درباره ى سخنان امام پيش از گرد آورى نهج البلاغه

4- جريان گرد آورى نهج البلاغه از قول سيد و ديگران.

5- ترديد و تشكيك مورخان قديم و جديد در صحت انتساب همه ى محتويات نهج البلاغه به امام. و انتساب تاليف نهج البلاغه به سيدمرتضى.

6- نظر شارحان نهج البلاغه درباره ى امام.

7- مدارك و اسناد نهج البلاغه از منابع اهل سنت پيش از سيدرضى و سپس از منابع شيعى پيش از رضى و بالاخره از منابع شيعى و سنى پس از رضى. در اين بخش، خطبه ها و نامه ها و حكم تا آن جا كه تاريخ صدورشان روشن گردد به ترتيب تاريخى نقل مى شود و بقيه به ترتيب نهج البلاغه.

8- معرفى كتب و نويسندگان كه ماخذ قرار گرفته اند از نظر علماى جمهور و ميزان وثوق آنان.

9- كارهائى كه درباره ى نهج البلاغه انجام گرفته است اعم از شروح، ترجمه ها، فهرستها، مستدركها، مدارك و اسناد مختلف.

10- ترتيب تاريخى و تنظيم موضوعى نهج البلاغه به اشاره و اجمال.

11- نتيجه و خلاصه ى تحقيق.

12- فهرست منابع و مآخذ و فهرست مطالب.

زندگى نامه امام به اختصار


على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، كنيه اش ابالحسن و ابوتراب

[
اين كنيه را رسول خدا تعيين كرد و امام مى گفت دوست داشتنى ترين كنيه هايم ابوتراب است. مى گويند: رسول خدا در يكى از غزوه ها على و عمار ياسر را ديد بر روى زمين خواب رفته اند و گرد و خاك على را در بر گرفته است، لذا به او گفت: برخيز و بنشين ابوتراب! وجه هاى ديگرى هم گفته ان: انساب الاشراف ج 90:2 و 89.] بود و مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف، على نخستين كسى است كه از پدر و مادرى هاشمى متولد شد.

[
مروج الذهب 150:1.] نام ابى طالب عبد مناف بود

[
معارف ابن قتيبه:88.]

و چهار پسر و دو دختر داشت: طالب، عقيل، جعفر على، فاخته و جمانه. هر شش نفر از يك مادر بودند. ميان هر يك از فرزندان ده سال فاصله بود، جز ميان عقيل و جعفر كه دو سال فاصله وجود داشت.

[
مروج الذهب 350:1.]

مى گويند ابوطالب دچار تنگى معيست شد، رسول خدا عموها را جمع كرده گفت برويم فرزندان ابوطالب را به نزد خود بيارويم تا از بار معاش او كاسته شود. چون به نزد ابوطالب رفتند و پيشنهاد خود را مطرح كردن گفت: عقيل را براى من بگذاريد و بقيه را ببريد. رسول خدا على را به نزد خود برد، لذا وى از كودكى در دامان پاك رسول خدا تربيت شد.

در سن يازده سالگى با رسول خدا، نماز گزارد، اين سن را ده سالگى و نه سالگى و هفت سالگى هم گفته اند ولى گفته ى نخست درست تر است.

[
انساب الاشراف 91:2 تا 90.]

بسيارى از افراد گفته اند كه على مشرك نبوده است تا از شرك به توحيد اسلام روى بياورد بلكه در همه ى رفتارهاى خود پيرو پيغمبر بود و تا ظهور اسلام به همين حال باقى ماند و خدا وى را در عصمت و حفظ خود نگه داشت و توفيق تبعيت از پيغمبر را به وى ارزانى داشت، برخى گفته اند او نخستين كسى بود كه به دعوت رسول خدا ايمان آورد، زيرا پيغمبر طبق دستور خداى متعال كه ''و انذر عشيرتك الاقربين'' مكلف بود خويشان را پيش از ديگران به اسلام فراخواند و على از همه كس به او نزديكتر بود لذا از على شروع كرد.

[
مروج الذهب ج 276:1 و 277.] شيخ محمد باقر محمودى در

[
ج 2 انساب الاشراف ص 91 مى گويد: ''احمد بن حنبل در اواخر مسند عبدالله بن عباس از المسند خود ج 1 ص 373 ط اول مى گويد: حدثنا سليمان بن داود، حدثنا ابوعوانه، عن ابى بلج، عن عمرو بن ميمون، عن ابن عباس قال: ''اول من صلى مع النبى صلى الله عليه و آله و سلم بعد خديجه على.'' و قال مره: اول من اسلم.''.]

چون رسول خدا به مدينه هجرت كرد، به على دستور داد در مكه بماند و امانتهاى

مردم را كه در نزد رسول خدا سپرده بودند، به صاحبانشان برگرداند، لذا على سه روز در مكه ماند سپس به رسول خدا پيوسته به همراه او به منزل كلثوم بن هدم انصارى وارد گرديدند. رسول خدا در مدينه ميان خود و او عقد برادرى بست و ميان كلثوم و سهل بن حنيف نيز پيمان برادرى منعقد كرد.

پرچمدار جنگ بدر على بود، در جنگ احد هم كه مسلمانان شكست خوردند و از گرد رسول خدا پراكنده شدند، او در كنار رسول خدا ماند و به پايدارى ادامه داد. از هيچ غزوه اى كه پيغمبر در آنها شركت داشت عقب نماند جز در جنگ تبوك كه نبى اكرم وى را به عنوان جانشين خود و سرپرست خانواده اش در مدينه گذاشت. و چون احساس نارضائى او را در چهره اش خواند به وى فرمود: راضى نيستى كه نسبت به من به منزله ى هارون نسبت به موسى باشى؟ و منظور پيغمبر هنگامى بود كه او را موسى در ميان قوم بنى اسرائيل جانشين ساخت و خود براى دريافت وحى الهى به كوه طور رفت.

[
انساب الاشراف 91:2 و 92.]

چند نكته از فضائل على


بلاذرى از اسحاق بن اسرائيل نقل مى كند، وى از ابوهارون العبدى و او از قول ابوسعيد خدريت كه گفت:

''ما منافقان نسبت به خويش از گروه انصار را با بغض آنان درباره ى على بن ابى طالب مى شناختيم.''

[
نقل از صفحات 96 تا 106 ج 2 انساب الاشراف بلاذرى.]

عفان بن مسلم، از شعبه و او از حبيب بن شهيد نقل كرد كه گفت: شنيدم ان ابى مليكه از قول ابن عباس حديثى گفت كه عمر رضى الله تعالى عنه گفته است: ''على از همه ى ما در قضاوت بهتر و قرائتش از همه ى ما بهتر است''

[
نقل از صفحات 96 تا 106 ج 2 انساب الاشراف بلاذرى.]

اسحاق از جعفر بن سليمان نقل كرد كه او گفت از ابوهارون العبدى شنيدم كه از قول ابى سعيد الخدرى مى گفت:

''على با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رازگوئى و سر و سرى داشت كه هيچ يك از ديگران نداشتند''

[
نقل از صفحات 96 تا 106 ج 2 انساب الاشراف بلاذرى.]

عبدالله بن صالح العجلى، از ابوبكر ابن عياش، از نصيربن سليمان الا حمسى، از پدرش نقل كرد كه على گفت:

''و الله ما نزلت آيه الا و قد علمت فيما نزلت و اين نزلت، ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا سوولا''.

[
نقل از صفحات 96 تا 106 ج 2 انساب الاشراف بلاذرى.]

ابوصالح الفرا، از حجاج بن محمد، از حماد بن سلمه، از على بن زيد، از انس ابن مالك نقل كرد كه:

''پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تا شش ماه در هنگام رفتن براى گزاردن نماز صبح از خانه ى فاطمه عليهاالسلام مى گذشت و مى گفت: الصلاه اهلا لبيت ''انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.'' 33:احزاب

[
نقل از صفحات 96 تا 106 ج 2 انساب الاشراف بلاذرى.]

على پيوسته پا به پاى رسول خدا در نشر دعوت اسلام مى كوشيد. تا اين كه در آخرين سال زندگى پيغمبر هنگامى كه از آخرين حج در زندگى خود باز مى گشت در محلى به نام غدير خم دستور داد همه ى همراهان بايستند و سايه بانى در كنار درختى ترتيب داد و دست على بن ابيطالب را گرفت و بلند كرد و گفت: مردم! من از خود مومنان بدانان صاحب اختيارتر و شايسته تر نمى باشم؟ همگى گفتند: چرا! گفت: اين شخص مولاى كسى است كه مولاى من او مى باشم، خدايا دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را.

[
بلاذرى اين مطلب را به شش طريق نقل كرده است. انساب ج 108:2 تا 112.]

پس از رحلت پيغمبر بر سر جانشينى آن حضرت ميان مهاجر و اصنار اختلافاتى بروز كرد، در حالى كه على بن ابيطالب به تجهيز و كفن و دفن رسول خدا سرگرم بود، گروهى از انصار و تنى چند از مهاجران در محلى موسوم به سقيفه ى بنى ساعده گرد آمدند و به بحث درباره ى شايستگى و احق بودن خود براى جانشينى پيغمبر پرداختند و بالاخره انصار در اين بحث شكست خوردند و ابوبكر از ميان مهاجران به جانشينى پيغمبر به عنوان خليفه ى رسول خدا تعيين شد. على بن ابيطالب براى حفظ وحدت مسلمانان كه هنوز تشكيلات جوان و نيروئى كم داشت از پايمال شدن حق شخصى خود صرفنظر كرد و پس از وفات دختر رسول خدا، فاطمه ى زهرا، با جمعى از بنى هاشم بيعت كرد. دو سال بعد ابوبكر از دنيا رفت و پيش از مرگ به جانشينى عمر بن خطاب وصيت كرد، اين بار نيز على بن ابى طالب بر طبق همان اصل دم فروبست و در تمام اين مدت مشاورى امين و وزيرى با اخلاص براى اميران و صاحبان قدرت بود و به جريان درست بودن و در مسير پيغمبر تعيين كرده پيمودن اسلام را مايه ى تسكين خود مى دانست. تا اين كه در سال 23 هجرت عمر مورد اصابت خنجر ابولولو قرار گرفت و در گذشت و پيش از چشم فروبستن از جهان براى تعيين خليفه شورائى مركب از شش تن پيشنهاد كرد و تركيب شورا به گونه اى بود كه منجر به خليفه شدن عثمان گرديد.

عثمان در چند سال نخست خلافت خود تا اندازه اى از شيوه ى دو سلف خود

پيروى مى كرد ولى به تدريج بر اثر ضعف جسمانى و نداشتن اراده و كهولت سن و عوامل ديگر تحت تاثير اطرافيان مغرض و مقام پرست و منافق و بى عقيده به اسلام قرار گرفت و از راه اسلام و سنت پيغمبر و رويه ى ابوبكر و عمر منحرف شد و مردم را ناراضى ساخت.

على بن ابيطالب كه سخت نگران آينده ى اسلام بود. با اصرار و اخلاص به نصيحت و پند دادن و هدايت عثمان كمر هست بست، ولى هيچ سودى نداشت و روز به روز عثمان بوسيله ى خويشان خود از تيره ى بنى اميه بيشتر از مسير مشخص شده بوسيله ى قرآن و پيغمبر منحرف مى شد و سرانجام نمايندگان ولايات و شهرستانها و صحرا كه براى داد خواهى به مدينه آمده بودند و نتيجه ى عكس گرفتند عليه او شوريدند و چهل روز عثمان را در خانه اش محاصره كردند. على بن ابى طالب در اين روزها از عثمان در برابر انقلابيون دفاع مى كرد و خواستار روش مسالمت آميزى از سوى انقلابيون و شيوه ى حكومت عادلانه اى از سوى عثمان بود و حتى فرزندان و خدمتگزار خويش قنبر را براى دفاع مسلحانه از پير مرد در محاصره به خانه ى او فرستاد. انقلابيون آب را به روى عثمان قطع كردند و بالاخره به خانه اش حمله برده او را به قتل رسانيدند.

[
تمام اين قسمت به اختصار از تاريخ طبرى نقل گرديد.]

پس از كشته شدن عثمان مردم مصر و كوفه و بصره و باديه و مدينه پيرامون على را گرفته از او خواستند كه اميرى مومنان را بپذيرد. آن حضرت نپذيرفت و گفت من وزير شما باشم بهتر از آنست كه امير باشم، ليكن مردم بر پافشارى و خواهش خود افزودند در نتيجه امام به شرطى كه بيعت در مسجد و با حضور و رضايت همه ى مسلمانان انجام گيرد زيرا بيعت با من امر پنهانى نيست.

[
تاريخ طبرى 3066:6.]

فردا صبح در مسحد به اندازه اى جمعيت گرد آمد كه عده اى زير دست و پا افتادند و بيعتى همگانى انجام گرفت.

[
معارف ابن قتيبه ج 1 ص 208.]

امام به دو علت اين بيعت را پذيرفت: اتفاق نظر همه ى مردم و تعهد دانشمندان در پيشگاه خدا كه در برابر ستم رسيدگى گرسنگان حق پايمال شده و ستمگران پر خور ساكت ننشينند.

[
نهج البلاغه خطبه ى 3 "شقشقيه": ''اما والذى فلق الحبه و برا النسمه: لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء، الا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقيت حبلها على غاربها...''.]

عايشه كه در روزهاى محاصره ى عثمان به قصد حج به مكه رفته بود و عليه عثمان تبليغات و تحريكاتى هم مى كرد، پس از مراسم حج به مدينه باز مى گشت كه در راه خبر كشته شدن عثمان و بيعت مردم با امام را شنيد، از همان جا به مكه برگشته خواستار انتقام خون عثمان شد. طلحه و زبير هم كه به مقصود خود نرسيده بودند به بهانه ى حج عمره به مكه رفتند و از آن جا به اتفاق عمال عثمان رو به سوى بصره گذاشتند، امام با عده اى كم به قصد باز گردانيدن آنان و جلوگيرى از فتنه به دنبالشان روان شد ولى در ربذه شنيد كه

آن گرو از حد گذشته به طرف بصره رفته اند. از همان جا امام به مدينه فرستاد، نيروئى فراهم آورد و رفت در ذى قار اردو زد و از مردم كوفه و بصره يارى خواست. طلحه و زبير و عايشه هم لشكرى از مردم مكه و بصره فراهم آوردند. پيش از شروع جنگ زبير در نتيجه ى نصيحتها و ياد آوريهاى امام دست از جنگ كشيده برفت ولى طلحه و عايشه جز به جنگ به چيز ديگرى رضايت ندادند. و بدان مناسبت كه در آن روز عايشه بر شترى "يعنى جمل" سوار بود به جنگ جمل مشهور شد. اين جنگ تا آخر روز ادامه يافت، طلحه بر اثر تير اندازى مروان بن حكم از پشت سر كشته شد. مروان كه آشوبگر اصلى بود چون جنگ را به عليه ياران خود ديد به هم پيمان خود خيانت كرد و او را كه مسبب اصلى قتل عثمان مى دانست كشت. بالاخره با كشته شدن شتر عايشه جنگ به پايان رسيد و ياران جمل شكست خورده تسليم شدند. امام پس از دفن كشتگان دو طرف جنگ وارد بصره شد، از آن جا عايشه را با احترام راهى مدينه ساخت و خود عازم كوفه گرديد و آن شهر را به عنوان مركز خلافت اسلامى انتخاب كرد.

چون امام براى بركنار ساختن معاويه از ولايت شام و از ميان برداشتن بهانه هاى نفاق افكنانه ى او از راههاى مسالمت آميز نتيجه اى نگرفت از كوفه و بصره و از مهاجران و انصار و اصحاب رسول خدا سپاهى بسيج كرده عازم شمال شد و در محلى به نام صفين با سپاه شام رو به رو شدند. اين واقعه يكصد و ده روز به طول انجاميد و جز دو ماه حرام "ذى حجه و محرم" در ساير ايام هفتاد نبرد و درگيرى ميان طرفين اتفاق افاد و در شبانه روز آخر در لحظاتى كه شكست شاميان و معاويه حتمى به نظر مى رسيد به صواب ديد عمرو عاص از سوى سپاهيان شام قرآنهائى بر سر نيزه بالا رفته با فرياد تضرع آميز از عراقيان خواستند كه به برادر كشى پايان دهند و به حكميت قرآن راضى شوند. امام كه حيله ى نهفته در پشت اين پيشنهاد را به خوبى درك كرده بود و مى فهميد كه سران آن سپاه هيچ يك اهل قرآن و حكومت قرآن نيستند به سپاهيان خود هشدار داد كه فريب اين تزويرها را نخورند و پيروزى خود را به پايان رسانند، لكن به علت بودن گروهى ضعيف و سست ايمان و منافق و فريب خورده در آن سپاه گروهى از درون به سردمدارى اشعث بن قيس مبلغ معاويه و عمرو عاص شده امام را ناچار به پذيرفتن حكميت و سپس ناگزير به قبول ابوموسى اشعرى به عنوان حكم از طرف خود ساختند. در اين جنگ به قولى بيست و پنج هزار نفر از سپاهيان عراق و چهل و پنج هزار نفر از سپاهيان شام كشته شدند. بر جسته ترين شخصيت اسلامى كه در سپاه امام بود و شهيد شد عمار ياسر از نخستين ياران رسول خدا و معيار حق مى باشد.

[
بر طبق روايتى متفق عليه، روزى كه پيغمبر مسجد مدينه را مى ساخت، تمام افراد سنگ و آجر را يكى يكى مى آوردند و عمار دوتا دوتا به دست مى گرفت و بيش از قدرتش بود. پيغمبر به او فرمود: چرا چنين مى كنى؟ بدون شك گروه ستمگر تجاوز كار "فئه الباغيه" عمار را مى كشد. وقتى زبير در جنگ جمل شنيد عمار هم در ميان سپاهيان امام است با تذكر اين فرموده ى رسول خدا قدمش سست شد و با تذكار امام ميدان را پشت سر گذاشت و رفت. گروهى از سپاهيان شام در جنگ صفين نيز به همين علت صفوف خود را ترك كرده به صف عراق پيوستند، پس از شهادت عمار نزديك بود شورشى در سپاه شام برپا شود كه بر اثر چاره انديشى و تدليس عمرو عاص و معاويه و اعلام اين كه ''عمار را كسى كشته است كه او را به ميدان جنگ آورده'' آشوب را خوابانيدند.

به نقل از تاريخ طبرى و مروج الذهب و انساب الاشراف.] و حدود نهصد

نفر از مهاجر و انصار از اصحاب بيعت رضوان از سپاه امام شهيد گرديدند. علاوه بر اينها اين جنگ منشا بيشتر اختلافها در عالم اسلام گرديد كه هنوز هم عوارض آن باقى است.

بالاخره عمرو عاص حكم معاويه و ابوموسى حكم تحميلى امام در دومه الجندل تشكيل جلسه دادند و از هر سو چهرا صد نفر به عنوان ناظر حضور يافتند و پس از مدتى هر دو توافق كردند كه امام و معاويه را از امارت و ولايت بر كنار كنند و امت شورائى انتخاب كند و آن شورا اميرالمومنين را برگزيند. اين تصميم بر خلاف قرار داد حكميت كه حكومت بر پايه ى قرآن بايد باشد بود، با وجود اين ابوموسى بر منبر بالا رفته امام را خلع كرد و عمرو عاص بر خلاف قرار داد ميان خود و اشعرى بر منبر بالا رفته گفته ى او را تاييد كرد ئو گفت من معاويه را به عنوان خليفه برمى گزينم.

حكميت تحميلى باعث شد كه پس از بسته شدن قرار داد و تعيين حكمين، گروهى متعصب از خواب غفلت بيدار شده مخالفت خود را با اين كار اعلام داشتند و از امام خواستند جريان را فسخ كند. اما امام حاضر نشد پيمان شكنى كند و گفت بايد در همان هنگام كه به شما هشدار دادم به دستورم توجه مى كرديد، اكنون بگذاريد مسير طبيعى خود را طى كند، اگر حكمان به دستور قرآن حكم كردند كه ما همه مى پذيريم و گر نه قرار داد خود به خود ملغى مى شود آن گاه به جنگ برمى گرديم. ولى سطحى نگرى و تعصب اين افراد باعث شد گروهى به عنوان خوارج به وجود يد و فته اى عظيم در اسلام بنيان گيرد. پس از اعلام نتيجه ى حكميت، امام مردم را به بازگشت به جنگ با شاميان دعوت كرد، اما فتنه ى خوارج آنان را از حركت باز داشت و به جنگ نهروان پرداختند. در اين جنگ بيشتر افراد موسوم به خوارج كشته شدند. معاويه هم از فرصت اختلافات داخلى كوفه و فتنه ى خوارج استفاده كرده به اعزام نيروهائى براى حمله هاى پراكنده به كنار و گوشه هاى مملكت زير فرمان امام و يكبار حتى تا حجاز و يمن دست زد. سستى و نافرمانى هم چنان بر كوفيان مستولى شده بود كه كمتر به فرمان امام توجه نشان مى دادند. بالاخره بر اثر پافشارى پيوسته ى امام عده اى سپاه براى حمله به شام آماده شدند. ليكن توطئه اى كه از چند ماه پيش بوسيله ى تنى چند از خوارج بى مغز و متعصب و كور دل براى از ميان برداشتن امام و معاويه و عمرو عاص- به قول خودشان سران و عاملان اصلى فتنه- تهيه شده بود در ماه رمضان سال چهلم به مرحله ى عمل درآمد و سحرگاه هفدهم يا نوزدهم ماه به هنگام نماز صبح ابن ملجم مرادى در مسجد كوفه و زادويه يا عمرو بن بكر التميمى در مسجد مصر و برك الصريمى در مسجد دمشق دنر كمين شكار خود بودند، عمرو عاص به علت دل دردى كه عارضش شده بود خارجه قاضى مصر

را به جاى خود به نماز فرستاده بود كه بوسيله ى عمرو بن بكر كشته شد. شمشير برك به ران معاويه خورد و هنگامى كه امام الصلوه الصلوه گويان وارد مسجد مى شد مورد حمله ى شبيب و مجاشع بن وردان و عبدالرحمان بن ملجم قرار گرفت. شمشير شبيب به طباق مسجد خورد و ابن وردان از ترس فرار كرد و شمشير ابن ملجم به سر امام اصابت كرد. امام گفت فزت و رب الكعبه لا يفوتنكم الرجل:

[
از منابع اهل سنت، معارف ابن قتيبه "ص 148 ج 2" و انساب الاشراف بلاذرى "ج 2 ص 488" اين جمله را دارند.]

به پروردگار كعبه سوگند به آرزوى خود رسيدم، اين شخص از دستتان فرار نكند. بالاخره دو روز بعد در ميان اندوه و تاثر و حسرت عموم مردم چشم از جهان فروبست و جهانى را از وجود بى نظير خود بى بهره ساخت.

به صحيح ترين روايت سن امام به هنگام شهادت شصت و سه سال بود، از مال دنيا تنها هفتصد درهم باقى گذاشت كه از سهم خود جدا گذاشته قصد داشت خدمتگزارى با آن استخدام كند.

در تمام مدت زندگى لباس نو نپوشيد، ملك و ساختمانى براى خود اختيار نكرد، جز مختصرى كه به دست خود در ينبع ايجاد كرده بود كه آن را هم وقف عام كرد.

مسعودى مى گويد: چيزهائى كه اصحاب رسول خدا را شايسته ى فضل و برترى كرده است عبارتند از: سبقت گرفتن به ايمان، هجرت، يارى پيغمبر، تقرب به او، بذل نفس در راه او، اطلاع از قرآن و تنزيل، جهاد در راه خدا، پارسائى، ترك دنيا، قدرت قضاوت، حكومت، فقه و دانش است كه على از همه ى آنها بيشتر از ديگر اصحاب نصيب داشت و بهره اى بيشتر او را بود، از اينها گذشته چند امتياز منحصر به فرد داشت كه در ديگران نبود و آن گفتار رسول خدا به او به هنگام عقد برادرى ميان اصحاب بو كه گفت ''تو برادر من هستى'' و گفتار آن حضرت كه ''انت منى بمنزله هارون من موسى، الا انه لانبى بعدى'' و گفتار آن حضرت عليه الصلوه و السلام: ''من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم والى من والاه و عاد من عاداه'' و دعاهاى ديگر.

[
مروج الذهب ج 2 ص 425.

همه ى اين شرح حال مستند به: مروج الذهب، تاريخ طبرى، انساب الاشراف بلاذرى، عيون الاخبار و معارف ابن قتيبه مى باشد كه به اختصار نقل گرديد.]

امام در سراسر دوران رهبرى و پيش از آن سخنان و كلماتى به عنوان پند و نصيحت و خطابه و نامه و كلمات حكمت آميز به مناسبتهاى مختلف و در موضوعات و موارد متعدد به زبان رانده است كه هر يك از آنها به تنهائى كتاب حكمتى است و كوشش براى گرد آورى آنها خود خدمتى بزرگ به عالم بشريت به شمار مى رود و هر تلاشى كه در جهت و اطراف آن مجموعه يا ديگر سخنانش بذل شود قسمتى از دينى است كه هر انسانى در برابر جامعه ى بشرى دارد، باشد كه اين كوشش ناچيز از طرف اين بنده ى حقير خدا هم در اين راه طولانى به حساب آيد و انجام وظيفه اى تلقى گردد، به اميد توفيق از پروردگار حكيم براى ادامه ى اين راه و به پايان رسانيدن

/ 18