مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 1

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




آن از سوى ديگر چنين تعريف مى كنيم:


مديريت يعنى كار كردن با مردم "همراهى و هماهنگى داشتن"، ميان مردم "عضويت داشتن"، براى مردم "خادم بودن" و به خاطر خدا "هدف الهى داشتن".


منظور از تعريف فوق اين است كه هيچ نهاد اجتماعى بدون در نظر گرفتن مردم يا انسان ها و نيازهاى آنها و بدون آن كه نظام متعلق به آنها باشد، تاسيس نمى شود. پس سيستم و يا نهادى كه براى خدمت به انسان ها نباشد، وجودش مورد سوال خواهد بود. لذا مدير بايد با افرادى كه در داخل و يا خارج سازمان "مدرسه و..." هستند همراه و همگام باشد. مدير نمى تواند و نبايد با انسان هاى داخل سازمان و مردمى كه در خارج از سازمان هستند و اصول سازمان "مدرسه و..." براى آنها تاسيس شده است، هماهنگ باشد. مدير ميان مردم زندگى مى كند و در جمع افراد سازمان عضويت دارد. منظور از عضويت اين است كه او يكى از اعضاى گروه اجتماعى است و ساير افراد او را يكى از اعضا و جزيى از خودشان به حساب مى آورند. اگر نگاهى به زندگى پيامبر گرامى اسلام "ص" بيفكنيم، مى بينيم كه آن حضرت قبل از بعثت در ميان مردم بودند و همه جا عضو موثر گروه محسوب شدند. آن حضرت با همه ى زندگى و عظمت مى فرمايند:


ما انا الا كواحد منكم 'من كسى جز يكى از شما نيستم.'


براى مردم به مفهوم در خدمت مردم و خادم آنها بودن است. اگر مدير قدرت، اعتبارى و احترامى دارد، فقط به خاطر خدمت به مردم است. به مصداق اين بيان كه 'رئيس القوم خادمهم' مدير در همه ى احوال قصد خدمت به انسانها، پيروان، زيردستان و همكاران را دارد. او در هر زمان سعى مى كند مشكلات و مسايل آنها را حل كند. مثلا حل مشكلات و


رسيدگى به امور آموزشى مردم هم شامل افراد داخل مدرسه "معلمان و دانش آموزان و كاركنان" و هم شامل مردم خارج از مدرسه "يعنى كل جامعه، اولياء و تمام كسانى كه به نحوى با مدرسه ارتباط دارند" مى شود.


اما تعريف فوق در همه ى مفاهيم آن موقعى ارزش دارد كه بگوييم همه كارهاى مدير براى رضايت خداوند متعال انجام مى گيرد.


در مديريت اسلامى در هدف، الهى است. در كارها به خاطر خدا و رسيدن به او بايد جنبه هاى الهى داشته باشد. مشروعيت همه راه ها، روش ها و مسائل و هدف ها منوط به الهى بودن آنها است.


جاى تاكيد دارد كه دوباره بگوييم انسانها مهم ترين عامل هر سازمان هستند. اگر قرار باشد مديرى موفق شود، موفقيتش از طريق انسان ها تعيين مى گردد. اين سخن بدان معنى است كه انسان ها مى توانند سبب كسب موفقيت و يا شكست مديريت شوند. مشكل اساسى مديريت، رفتار و بر قرارى رابطه با انسان هاست. انسان هايى كه مخلوق خدايند و نيازهايى دارند و براى خدمت و كار موثر در يك جا جمع شده اند. اين مديريت است كه بايد از نيروهاى انسانى خود به طور مشروع و مناسب استفاده كند و در عين حال به نيازهاى آنها توجه داشته باشد.


اصل پرهيز از خود محورى و خود بزرگ بينى



امام على "ع" در خطبه هشتاد و هشتم مى فرمايند:


'معروف "نيكو" در نظر آنان چيزى است كه "خود" آنان به نيكويى بشناسند و معروفش بدانند و منكر و ناشايست در نزد آنان چيزى است كه "خود" آنان زشتش بدانند. پناهگاهشان در مشكلات، خودشان هستند و مرجعشان در امور مهم، آراء و نظرياتى است كه خود ابزار مى دارند. گويى هر شخص از آنان امام خويشتن است! هر شخص چنين مى پندارد كه در نظريات خود به طناب هاى مورد اطمينان چنگ زده و دستاويزهاى محكمى "براى وصول به واقعيات" به دست آورده است.'


براى توضيح ملاك قرار دادن 'من' به آن نوعى كه اميرالمومنين "ع" در اين سخنان مطرح فرموده اند، بايد دو نوع ملاك قرار دادن من را با نظر به دو نوع من براى خوبى ها و بدى ها و بايست ها و نبايست ها مورد بررسى قرار داد:


نوع اول- من با هويت خود طبيعى محض، ملاك همه خوبى ها و بدى ها و بايست ها و نبايست ها قرار داده مى شود. مقصود از من با هويت خود طبيعى محض، همان عامل مديريت حيات طبيعى محض است كه در همه جانداران از افعى و عقرب گرفته تا يك انسان عادل و وارسته و داراى درونى پر از فروغ معرفت، وجود دارد. بدان جهت كه اين من جز تورم و سلطه بر 'جز خود' و آراميدن همه حقايق و واقعيات در مسير دو پديده مزبور "تورم و سلطه" حركت نمى كند. لذا اين من محورى همه خوى ها و بدى ها و بايست ها و نبايست ها و قوانين و قضايا را بر مبناى خود مى سنجد و نفى و اثبات مى كند. به همين جهت است كه اين من با هويت خود طبيعى محض دستمالى ناچيز را بخواهد و براى به دست آوردن آن آتش به صدها قيصريه و شهر نزند، نه تنها كمترين نگرانى


نخواهد داشت، بلكه چون حصول آن دستمال ناچيز احساس وصول به مقصود مى نمايد، بسيار خوشحال هم خواهد شد!


اين من محورى خانمانسوزترين آتشى است كه در دودمان بشرى افتاده و تاريخ او را به صورتى درآورده است كه مى دانيد و مى بينيد و در يك جمله مختصر اين من محورى است كه تا كنون باعث ادامه ى تاريخ طبيعى و حيوانى براى انسان ها بوده و از ورود به تاريخ انسانيت محرومشان نموده است.


نوع دوم- من با هويت 'خود' پويا به سوى كمال، ترديدى نيست در اينكه اين من، كه بايد گفت مطلوب هر كسى است كه تا حدودى انسان را شناخته است "بدان جهت كه همواره در حركتى رو به بالا است" نمى تواند طى يك لحظه به دور خود بپيچد و حتى نمى تواند يك لحظه در مقابل آينه اى توقف كند و در خود بنگرد. و به قول انسان شناسان بزرگ: 'اگر جوهر لطف در آينه بر روى خود بنگرد، مبدل به سنگ خارا مى شود.' بنابراين مختص اساسى كه در 'من با هويت خود پويا به سوى كمال' وجود دارد، هرگز نمى تواند خود طبيعى محض را ملاك خوبى ها و بدى ها و بايست ها و نبايست ها قرار بدهد، زيرا خود اين من، بهتر از همه مى داند كه وسايل و درجات رشد كمال خارج از ذات آن خود طبيعى است كه با دو وسيله جلب لذت و دفع ضرر شخصى فعاليت مى نمايد. و هيچ چيزى را جز مديريت همان ارگانيسم كه در آن وجود دارد، نمى شناسد و نمى پذيرد.


از همين جا است كه مى بينيم كسانى كه روابط را بر ضوابط مقدم مى دارند، همان هايى هستند كه من با هويت خود طبيعى محض را ملاك همه شئون حياتى قرار مى دهند. اين قاعده كلى براى ما دو نوع من را در ارتباط با خوبى ها و بدى ها و بايست ها و نبايست ها نشان مى دهد. دو


نتيجه فوق العاده با اهميت در مسائل انسانى به دست مى آيد: من انسانى و من محورى محض


مختصات و نتايج من محورى كه انسان را امام خويشتن مى داند



1- تكبر و نخوت و بيمارى خود بزرگ بينى يكى از مختصات هواپرستى و امام خويشتن بودن است.


2- آنچه كه مطابق هوى و هوى پرستى نباشد، هر چه باشد و از هر كسى كه صادر شود، بايد با آن مبارزه كرد.


3- هوى پرستى و امام خويشتن بودن براى خود معبودها مى سازد.


4- هوى پرستى و امام خويشتن بودن از حق و عدالت منحرف مى سازد.


5- هوى پرستى و امام خويشتن بودن هيچ نظمى و قانونى را در جهان هستى نمى شناسد.


6- تقدم روابط و ضوابط ناشى از هوى پرستى است كه آغازش امام خويشتن بودن و پايانش نابودى همه ارزش ها و اصول و قوانين است.


[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد 15، ص 26.]


اصل عمل كردن طبق برنامه و زمان



حضرت على "ع" در حكمت 403 مى فرمايند:


'كسى كه به كارهاى مختلف مى پردازد، نقشه ها و پيش بينى هايش به جايى نمى رسد.


[مكارم شيرازى، ناصر، ترجمه گويا و شرح نهج البلاغه، جلد سوم، ص 337.]


همچنين در خطبه هشتاد و ششم در فرازى مى فرمايند:


فليعمل العامل...


'هر كس از شما كه مى خواهد عمل كند، بايد در روزگار مهلتى كه به او داده شده است، پيش از آنكه اجل شتابان به سراغش آيد، عمل كند. عمل در دوران فراغت از اشتغال و...'


[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ص 242.]


و نيز در بخشى از فرمان مبارك خود به مالك اشتر مى فرمايند:


و امض لكل يوم عمله...


'و كار هر روز را در همان روز انجام بده زيرا براى هر روز موقعيتى است.'


اين وظيفه با نظر به عموميت مفادى كه دارد، در حقيقت يك قاعده كلى است. زيرا يك موضوع موقعى به مرحله ى نياز مى رسد كه از نظر زمان فرصتى نمانده باشد و از نظر حياتى بودن به درجه با اهميتى برسد. و معمولا تا موضوعات مطلوب به مرحله ى نياز رسيده باشد، به مقامات مسئول ارجاع نمى شود. يا حداقل جامعه سالم چنين است.


اينكه اميرالمومنين "ع" مى فرمايد: 'زيرا براى هر روز موقعيتى است' مبناى بسيار متين براى وظيفه مزبور "كار هر روز در همان روز بايد انجام شود" مى باشد، چنانكه ديروز براى خود از نظر امكانات و علل و معلومات و قدرت انجام دهنده ى كار و غيره موقعيت خاصى داشته است


و ممكن است امروز همه آنها يا مقدارى از آنها منتفى يا دگرگون گردد كه موجب فرصت يا از دست رفتن توانايى انجام كار بوده باشد و هم چنان امروز نيز با نظر به امور فوق موقعيت مخصوص به خود را دارد كه امروز با نظر به آن موقعيت قابل تحقيق است و فردا... همين طور.


[جعفرى، محمد تقى، حكمت علوم سياسى اسلام، ص 247.]


هم چنين حضرت مى فرمايند:


و اياك و العجله بالامور قبل اوانها


'و بپرهيز از شتابزدگى در امور پيش از آنكه وقتش رسيده باشد و بپرهيز از سستى و ضعف اراده در موقع امكان اقدام به امر.'


يكى از وظايف بسيار مهم زمامدارى حفظ متانت و آرامش در اقدام به امور زمامدارى است. بشر در طول تاريخ كه پشت سر گذاشته است، چه شرقى و چه غربى، خواه در امور سياسى و خواه در امور اقتصادى و جنگى و... از تخلف از دو اصل مزبور "شتاب و اقدام به يك امر پيش از رسيدن به موقعيت آن و تاخير و درنگ در اقدام به امرى كه موقعش رسيده و در حال از دست رفتن است" صدمه ها ديده و امتيازاتى را از دست داده كه چه بسا در سرنوشت تاريخى او موثر بوده است. بى اعتنايى به اين دو اصل مانند بى اعتنايى به اصل "هر عملى، عكس العملى را به دنبال دارد" است كه روزگار بشر را به تباهى مى كشيد و هنوز هم نمى خواهد بفهمد كه:




  • اين جهان كوه است و فعل ما ندا++
    سوى ما آيد نداها را صدا



  • سوى ما آيد نداها را صدا
    سوى ما آيد نداها را صدا




البته اين قضيه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه يك انسان عاقل با آنكه مى داند موقع اقدام به يك امر نرسيده است، باز عجله كند و اقدام نمايد. چنانكه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه انسان عاقل با آنكه مى داند موقع اقدام به يك امر رسيده و در معرض فوت است، فرصت را از دست بدهد


تا آن امر از اختيار او خارج شود. بنابراين دستور مبارك امام "ع" هشدار جدى به زمامدار است براى متذكر ساختن او به لزوم درك و شناخت موقعيت اقدام و امور از راه بيان اين دو اصل. "هم شتابزدگى در امور پيش از رسيدن موقع آن خطا است و هم تاخير و درنگ از اقدام به امرى كه وقتش رسيده و در معرض زوال و خروج از اختيار آدمى است، غلط است" پس در حقيقت وظيفه اصلى زمامدار و هر مقام مسئول- بلكه هر انسانى كه مى خواهد زندگى او قابل تفسير و توجه باشد- اين است كه حداكثر تلاش را درباره شناخت انواع علل و شرايط و موانع نزديك و دور و جبرى و اختيارى امور مربوط به موقعيت خود 'اعم از زمامدارى و هر موقعيت و مقام ديگر' انجام بدهد. با اين درك و شناخت است كه آدمى مى تواند از تقدم و سرعت گرفتن در ارتباط و تصرف در امور و تاخير و كندى از آن اجتناب كند.


[منبع قبلى، ص 268.]


زمان از سه حلقه به هم پيوسته تشكيل شده است



گذشته، حال و آينده. اين حلقه ها، زنجير محكمى درست مى كنند و 'تعادل زندگى' را پايدار نگه مى دارند. اين تعادل از گسيختگى زندگى در سه زمان ياد شده جلوگيرى مى كند. هيچ انسانى نمى تواند در حال زندگى كند و پيوندى با گذشته نداشته باشد و يا براى آينده برنامه اى در نظر نگرفته باشد. هم چنين نمى تواند در گذشته زندگى كند و حال را نبيند و به آينده فكر نكند. هيچ كس نمى تواند بدون گذار از بستر گذشته و حال و آينده به سر برد. جدايى هر يك از اين حلقه هاى سه گانه از استحكام و نيروى زنجير مى كاهد و تعادل زندگى را بر هم مى زند.


ابعاد سه گانه زمان، همانطور كه زندگى خصوصى فرد را مى سازد،


زندگى اجتماعى هر سازمانى را نيز در دست دارد. مجموعه فعاليت هاى هر سازمان نتيجه تجربيات و دستاوردهاى تلخ و شيرين آن سازمان است. مديران موفق آنهايى هستند كه اين پيوند را حفظ مى كنند، يعنى از آنچه در گذشته انجام گرفته است، پند و الهام گرفته و از موفقيت ها و شكست هاى آن سود مى جويند. مديران موفق حال را بر اساس توفيقاتى كه در گذشته به دست آورده اند با رضايت و اطمينان خاطر به گردش در مى آورند و براى توسعه و تحول آينده برنامه ريزى مى كنند. مديران ناموفق آنهايى هستند كه مى خواهند يكى از حلقه هاى بهم پيوسته زمان را نفى كنند و يا خود را از آنچه كه در گذشته وجود داشته و اتفاق افتاده است، رها سازند. آنان يا حال را فداى آينده مى كنند و يا بدون در نظر گرفتن آينده، خود را در قالب هاى گذشته محدود و بسته نگه مى دارند. در حالت اول چنين مديرانى مى خواهند به اصطلاح بنيانى نو بريزند، در حالى كه هيچ بنيانى بدون مقايسه با بنيانهاى كهنه و قديمى نو نيست. چنين تصورى قدرت تفكر درباره ى حال و آينده را سلب مى كند و هرگونه حال و آينده اى كه طراحى شود، بى ريشه خواهد بود و دچار تزلزل و تنشهاى متعدد خواهد گرديد، زيرا در آن از وقايع گذشته بهره گيرى نشده است. در حالت دوم كه مديران نسبت به زمان حال بى توجهى نشان مى دهند يا جاذبه گذشته آنها را به خود مى كشد و يا خيالبافى درباره آينده آنها را مجذوب مى كند، اما چون پل بين گذشته و آينده خراب شده است، راه عبور مسدود مى شود. سر انجام، در حالت سوم كه مديران آينده را نمى بينند، به گذشته دلبستگى پيدا مى كنند و به صورت مديرانى سنتى و بى تحرك در جا مى زنند.


[رئوف، على، فصلنامه مديريت در آموزش و پرورش، سال اول، شماره 3، پاييز 71.]


مولاى متقيان حضرت على "ع" كه خود شاگرد شايسته پيامبر اسلام "ص" است و در كلاس تربيت قرآن شريف شخصيت با عظمتش شكل گرفته است، در مديريت اجتماعى- سياسى تقسيم كار و توزيع و تنظيم وقت را هميشه مد نظر داشت و مديران دستگاه هاى اجرايى را به رعايت اين اصل موفقيت آور توصيه مى فرموده. چنانكه در ضمن سخنان گرانقدرش به مالك اشتر مى فرمايد:


و اجعل لذوى الحاجات منك قسما...


'مقدارى از وقت خود را براى مراجعه كنندگان نيازمند قرار بده و خويش را براى شنيدن سخنانشان آماده ساز، در جمع آنان بنشين و براى خوشنودى خداوندى كه تو را آفريده، در برابرشان فروتن باش و سپاهيان و همكاران و نگهبانان و پاسداران خود را از حضور در آن مجلس دور بدار تا بدون ترس و نگرانى سخن دل خويش را بگويند.'


هنگامى كه اميرالمومنين حضرت على "ع" در دستور عمل حكومتى خود به مالك اشتر، طبقات جامعه را از نظر مسئوليت به ارتشيان و كارمندان دولت، بازرگانان و صنعتگران، اهل زمه و قضاوت و مستمندان دسته بندى مى كند، در پايان اين بخش سخن به نكته اى اساسى در امر مديريت توجه مى دهد و مى فرمايد:


و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه


'اى مالك براى هر يك از اين گروه هاى اجتماعى، به آن مقدار كه كارشان اصلاح گردد، بر حاكم و مدير حقى است'. بنابراين، مدير بايد زمان را نسبت به كارها و مراجعاتشان تقسيم كند. براى هر يك از كارها، زمان خاصى را منظور بدارد تا هم از نظر دقت با كمبود روبرو نشود و هم از نظر رسيدگى به كارها مجبور به حذف بعضى از آنها نباشد.


لحظه هاى گرانبهاى زندگى كه مجموعا عمر انسان را تشكيل


/ 21