مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 1

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




بوده و موجب نيل به هدف هاى سازمانى با كارآيى و ثمربخشى زيادتر مى گردد.


آموزش همواره به عنوان وسيله اى مطمئن جهت بهبود كيفيت عملكرد و حل مشكلات سازمان در نظر بوده و فقدان آن نيز يكى از معضلات اساسى و حاد هر سازمانى مى باشد. سيستم آموزش يك سازمان بايد به نحوى باشد كه متناسب با حركت سريع علوم و فنون، دانش و اطلاعات مورد نياز و جديد را در اختيار پرسنل قرار دهد تا براى انجام وظايف محوله خود همواره آمادگى داشته باشند. آموزش وظيفه انسانى در سازمان ها و يك فرايند مداوم فرهنگى مى باشد. نه موافقيت تمام نشدنى. در واقع آموزش همواره چون منبع فياض، نورانى و تمام نشدنى براى صيقل روح انسانى و جهت بهسازى و پالايش انسان در راستاى نيل به فضاى عاليه و كسب مهارت ها در افراد بشر بوده است. از اين رو آموزش به مثابه ى قلبى است كه با هر ضربان خود، خون را به تمامى ابعاد و اركان سازمان مى رساند و آن را سرشار از اطلاعات تازه و يافته هاى جديد و نوآورى هاى تكنيكى مى كند و هر دم كه باز ايستد باعث مى شود كه سازمان با اضمحلال عجين شده و كل سيستم به سوى نابودى گرايد.


[فتحى، كورش، اجارگاه، ص:6.]


با توجه به تحولات سريع علوم و تكنولوژى، دانش و اطلاعات افراد براى پاسخگويى به اين پيشرفت سريع ناتوان و ناقص است. از اين رو در دنياى متحول امروز هيچ كس نمى تواند با تكيه بر آموخته هاى خود در نظام آموزشى رسمى سازگارى مناسب با محيط خويش داشته باشد. بنابراين بر اساس فلسفه آموزش مستمر، اطلاعات و دانش بايد همواره پويا و در حال تكامل باشد و در هر مرحله اى از زندگى بايد در كوران


جديدترين يافته ها و اطلاعات مربوط به حرفه و زندگى اش قرار گيرد.


آموزش ضمن خدمت بر پايه فلسفه ى 'آموزش مستمر' كه از حقايقى چون 'پويايى انسان و طبيعت' قابليت و نيازهاى تكامل و بهينه شدن و 'فلسفه حيات انسان' ناشى مى شود، استوار است.


به عبارت ديگر آموزش ضمن خدمت يكى از بازوهاى تواناى آموزش مستمر و مادام العمر را تشكيل مى دهد.


[همان منبع، ص 36.]


آموزش مادام العمر بر چهار اصل استوار است:


1- يادگيرى چگونه دانستن،


2- يادگيرى انجام دادن،


3- يادگيرى زندگى با يكديگر،


4- يادگيرى چگونه بودن،


1- چگونه دانستن از طريق آموختن معلومات عمومى وسيع با فرصت كار عمقى درباره چندين موضوع كوچك حاصل مى شود. اين به معناى يادگيرى نحوه آموزش براى استفاده از فرصت هايى است كه در طول حيات براى انسان فراهم مى آيد.


2- يادگيرى انجام كار به منظور كسب مهارت شغلى و نيز صلاحيت مواجهه با شرايط مختلف و كار گروهى است و نيز يادگيرى انجام كار در زمينه تجربه هاى مختلف كارى و اجتماعى جوانان كه به جهت شرايط بومى يا ملى ممكن است غير رسمى يا رسمى باشد، دوره هاى متناوب كار و تحصيل را هم شامل مى شود.


3- يادگيرى زندگى با يكديگر از طريق شناخت ديگران و قبول وابستگى متقابل "انجام پروژه هاى مشترك و يادگيرى حل اختلاف ها و


كشمكش ها" در قالب احترام به ارزش هاى همه اقشار، تفاهم دو جانبه و صلح.


4- يادگيرى چگونه بودن به منظور رشد بهتر شخصيت افراد و توانايى انجام كار با استقلال، مسئوليت شخصى و تشخيص بهتر و بيشتر. در اين باره تعليم و تربيت نبايد هيچ يك از جنبه هاى استعدادهاى نهفته افراد را مثل حافظه، منطق، زيبايى شناسى، توانايى هاى جسمى و مهارتهاى برقرارى ارتباط با ديگران از نظر دور بدارد.


[گزارش كميسيون بين المللى، يادگيرى گنج درون، ص 102.]


داشتن روح علمى و تحقيق



تحقيق علمى تنها تفكر و تامل درباره واقعيتى كه قبلا مشاهده شده است، نيست، بلكه بيشتر كشف واقعيتى است كه هنوز پنهان است يا درست مشاهده نشده يا هرگز كسى آن را نديده و يا اصولا وجود آن به خاطر هيچ كس خطور نكرده است. خلاصه عنصر مهم روح آزمايشى، علم ما به جهل ماست. آنچه امروز در مهندسان و محققان و مردم ديده نمى شود، اراده ى روشن ساختن واقعياتى است كه هنوز به آن آگاه نيستند. مردم امروز به آسانى به شناخت هاى جزيى و تخمينى راضى مى شوند و روح علمى را عبارت از علم بر وفق اين گونه شناخت ها مى دانند و گمان مى كنند كه كسى داراى روح علمى است كه به واقعيت معلوم توجه دارد. غافل از اينكه اين امر فقط نيمى از روح علمى است و روح علمى خود عبارت از توجه به واقعيت مجهول يا لااقل به حساب آوردن آن و بنابراين تفكر درباره ى اشتباهات و جنبه هاى تخمينى است كه معلومات ما


از آنها مالامال است. يا روح علمى آن است كه پيوسته معتقد است خود را با چيزى كه هست مقابله و مقايسه كنيم و بدين ترتيب هر روز بيش از روز پيش به عرصه وسيع مجهولات دست يابيم.


[فوراسيته، ژان، وضع و شرايط روح علمى، ص 137.]


شش توصيه ژان فوراسيته در خصوص وضع و شرايط روح علمى:


1- مردم عادى نبايد ترقيات ناشى از روح علمى تجربى را از ديگران انتظار داشته باشند، بلكه خود بايد به كسب اين انضباط بپردازند و آن را در حيات حرفه اى و شخصى خود به كار گيرند.


2- روح تجربى جز طبيعت آدمى نيست و بنابراين تحصيل آن دشوار و به كار بردن آن در زندگانى از تحصيل آن نيز دشوارتر است و بخصوص بايد مواظب بود كه شيوه تجربى با شيوه تعقلى و شيوه هاى ديگر تفكر و تصميم و شناختن آدمى- كه غالبا ناگزير است آنها را به كار ببرد- اشتباه نشود.


3- مى توان روش تجربى را علاوه بر بخش هاى قديم "مانند امور مربوط به علوم فيزيكى و طبيعى" و بخش هاى جديد معرفت "مانند علوم انسانى" و بسيارى از قسمت هاى زندگانى هر روز به كار برد. شعاع اثر اين روش به موازات طولانى شدن مدت مشاهده به كار بردن فنون مشترك ميان علوم و معارف گوناگون گسترش مى يابد و حتى مى توان به وسيله آن مكاتب بزرگ سياسى و اخلاقى را به محك تحقيق زد. در واقع از هم اكنون راه هاى يك حكمت تجربى از جنبه هاى تحكمى و خطاها به مقدار قابل ملاحظه اى مى تواند بكاهد.


4- پيش بينى عملى با تحقيق علمى مغاير و از آن جدا نيست و ميان


پيش بينى و تحقيق علمى تناقصى وجود ندارد، چنانكه ميان مطالعه وضع موجود و مطالعه وضع گذشته و پيش بينى وضع آينده و ساختن آينده گسستگى و انفصالى موجود نيست. فقط ما بايد از ميان ممكنات آن را كه خود به واقع مبدل مى كنيم، انتخاب كنيم. منظور از پيش بينى در دست آخر اين است كه واقعيت را با به كار انداختن دائم قواى انسانى و براى به كار انداختن دائم اين قوا دگرگون كنيم.


5- استعداد اصلى و اساسى كه محقق را از ديگران متمايز مى سازد، به شگفت آمدن است. پژوهنده بايد درباره بيان هاى علمى مقبول و راه حل هاى معمول به چون و چرا بپردازد. لكن انتقاد هنگامى ارزش دارد كه سازنده باشد و تبيين با راه حل بهترى را جانشين تبيين با راه حل سابق سازد. تعجب يا شگفت آمدن بخصوص عامل كشف واقعيات جديدى است كه بيش از كار تبيين، مايه اصلى معرفت علمى به شمار مى رود. در بسيارى از بخش هاى كار گروهى ضرورى مى گردد، اما ابتكار فردى نيز طراوت خود را حفظ مى كند.


6- ما بايد متوجه باشيم كه هر چند علم تجربى براى شناخت واقعيت محسوس تنها وسيله نور بخش است، نيازمندى هاى آدمى را فقط تا حدودى رفع كرده و مى تواند رفع كند. در جهانى كه در اختيار ماست، علم واحدهايى از نظم و حساب و كار آيى ايجاد مى كند، اما جنگ هاى وسيعى از نادانى و اشتباه و شهوت و رنج و نگرانى نيز وجود دارد و پيوسته وجود خواهد داشت. بدين نحو، روح تجربى متضمن اطلاع از پژوهش هاى فلسفى و ارزش هاى اخلاقى و دينى و روانى و ضرورت آن است.


و در خواست 'پول الوآر' را كه مى گويد:


'پس بگذاريد درباره آنچه مرا در زيستن يارى مى كند، حكم كنم...' متوجه مى سازد.


[منبع قبلى، ص 226.]


حضرت على "ع" مى فرمايند:


و اكثر مدارسه العلماء و منافثه الحكماء...


'با دانشمندان زياد به گفت و گو بنشين و با حكماء و متخصصان نيز بسيار به بحث بپرداز، اين بحث و گفت و گو درباره ى مسايلى باشد كه به وسيله آن وضع كشورت سامان گيرد و آنچه موجب قوام كار مردم پيش از تو بوده است.


مكتبى بودن يا تخصص داشتن؟


تعمق در كلام مولا، صاحبنظران را به مسئله ديگرى نيز آشنا مى سازد. امروزه در جامعه اسلاميمان عده اى از 'تخصص' دم مى زنند و 'متخصص' بودن را ملاك گزينش مى دانند و برخى ديگر براى 'مكتبى' بودن اصالت قائلند.


على "ع" با بيان جمله 'اكثر مدارسه العلما' مالك را به همنشينى علماى اسلام و انديشمندان مكتبى دعوت مى كند و با ذكر جمله ى 'منافثه الحكما' زمامدار خود را به استفاده از 'متخصصان' و افراد با تجربه فرامى خواند و با اين 'مكتب توام با تخصص' ملاك انتخاب و گزينش افراد را در گماردن به كارهاى حساس مملكتى معرفى مى كند.


[فاضل لنكرانى، محمد، آئين كشوردارى از ديدگاه على "ع"، ص 132.]


اصل اجتناب از تعصب هاى بى دليل



على "ع" در بخشى از خطبه ى يكصد و نود و دو چنين مى فرمايند:


و لقد نظرت نما وجدت...


'من در اعمال و كردار جهانيان نظر افكندم، هيچ كس را نيافتم كه درباره ى چيزى تعصب به خرج دهد جز اين كه علتى داشته كه حقيقت را به جاهلان مشتبه ساخته و يا در عقل و انديشه سفيهان نفوذ نموده...'


اگر قرار است تعصبى در كار باشد بايد، به خاطر اخلاق پسنديده، افعال نيك و كارهاى خوب باشد "انديشه هاى بزرگ و آثار ستوده و.."


[مكارم شيرازى، ناصر، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد دو، ص 325.]


اصل متانت و درنگ در سخن گفتن



حضرت على "ع" در خطبه صدم كه در توصيفى از رسول خدا و اهل بيت او صلوات الله و سلامه و عليهم اجمعين است مى فرمايند:


دليلها مكيث الكلام...


'متانت و درنگ در سخن گفتن دليل واقع گويى است...'


[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد 18 ص 59.]


افزايش عقل با كمى سخن رابطه ى مستقيم دارد. در توصيف شخصيت هاى بزرگ، كم سخن گفتن را يكى از صفات بارز آنان محسوب نموده اند. مضمون اين روايت به بعضى از ائمه معصومين عليهم السلام نسبت داده شده است كه فرموده اند:


من كمل عقله قل كلامه


'كسى كه عقلش كامل شد، سخنش كم مى شود'.


اصلى است معروف كه مى گويد:


ليس كلما يعلم يقال


'شايسته نيست هر چه كه دانسته شود، گفته شود'.


اصلى كه مضمونش نزديك به اين اصل و عبارت ديگرى از عنوان مبحث ما است "افزايش عقل با كمى سخن رابطه مستقيم دارد" مى گويد:


براى اثبات حماقت يك فرد همين كافى است كه هر چه را بداند بگويد يا هر چه را از ذهنش خطور كند، بر زبان بياورد و صحت اين قضاياى سه گانه كه يك حقيقت را در بر دارند، مستند به درك واقعياتى است كه بسيار اهميت دارند، از آن جمله:


1- محتويات حافظه و فعاليت هاى ذهنى و جريان هاى استنتاجى در مغز هميشه با واقعيت ها مطابق نيستند و اگر كسى حافظه و ذهن و ديگر نيروهاى مغزى را آزاد بگذارد كه هر چه در آنها وجود دارد و در جريان


است، به وسيله زبان و قلم بيرون بريزد، در حقيقت مانند كسى است كه صخره اى را از روى قله ى كوه آتش فشان برمى دارد و آن كوه همه گونه مواد مفيد و مهلك را از خود بيرون مى ريزد.


2- گاهى حقايقى در درون آدمى وجود دارند كه هر اندازه به وسيله ى زبان و قلم بيان نشود، بروز نكنند و مورد اهميت شخصيت آدمى هم بوده باشند، پخته تر و پر معنى تر و منتج تر مى گردند.




  • چون كه اسرارت نهان در دل شود++
    آن مرادت زودتر حاصل شود



  • آن مرادت زودتر حاصل شود
    آن مرادت زودتر حاصل شود



3- گاهى چنين است كه بيان حقيقتى با زبان يا قلم، بدان جهت كه از دالان هاى محدودكننده مى گذرد و يا با وسيله اى محدود در عرصه اى محدودكننده نمودار مى شود، لذا عظمت هويت خود را كه در مغز و روان داشته است، از دست مى دهد. مثلا انسان موقعى كه بخواهد محبت خالصانه و معقول خود را درباره ى موضوعى يا كسى ابراز نمايد، قطعى است كه عوامل زمان و مكان و ديگر شرايط و موقعيت ابراز محبت "مخصوصا قالب هاى محدودكننده الفاظ" هويت حقيقى آن محبت را به قدرى محدود خواهند كرد كه با واقعيت آن محبت قابل مقايسه نخواهد بود.




  • هر چه گويم عشق را شرح و بيان++
    چون به عشق آيم خجل گردم از آن



  • چون به عشق آيم خجل گردم از آن
    چون به عشق آيم خجل گردم از آن




4- اگر ما بخواهيم ظرفيت و ديگر خصوصيات شنونده ى سخن را مراعات كنيم، حتما بايد از ابراز نود درصد از سخنان، خوددارى نماييم.


5- سخن بى انديشه و كلام بى تدبير و تعقل نه تنها خود انسان را دچار نكبت و سيه روزى مى كند و نه تنها ممكن است جامعه اى را به آتش بكشد و فرهنگ آن جامعه را تباه سازد و ارزش هاى آن را دگرگون نمايد، بلكه ممكن است عظمت و ارزش هاى تحصيل شده در طول


قرون و اعصار را كه با بذل مساعى و فداكارى هاى اقوام و ملل به دست آمده است ، ساقط كند.


مضمون اين مطلب در بعضى از كلمات قصار امام عليه السلام آمده است كه:


'زبان آدم خردمند پشت قلبش قرار دارد، لذا هنگامى كه بخواهد سخنى بگويد، مى انديشد. اگر سخن به سود او بود، به زبان مى آورد و اگر به زيان او بود، سكوت مى كند و قلب نادان در پشت زبانش قرار گرفته است. اگر قصد كند كه سخنى بگويد، بدون انديشه و تامل آن را مى گويد، خواه به سود او باشد و يا به ضرر او.'


[منبع قبلى، ص 62.]


/ 21