مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 1

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


'ماكياول' با ارايه سه اثر در باب سياست يعنى شاهزاده، هنر جنگ و تاريخ فلورانس شهرت فراوانى يافت. كتاب شاهزاده ماكياول، راهنما و دستور عمل سياسى براى رهبرى كه بايد يگانگى و وحدت را به وجود آورد و به تهاجمات بيگانگان پايان دهد، محسوب مى شد. ماكياول مى گويد:

'وقتى چارت سازمان اجتماعى در خطر است ديگر ملاحظاتى از قبيل عدل، ظلم، رحم و شفقت معنى و مفهومى ندارد. در اين حال بايد راهى را اتخاذ كرد تا بقا و استقلال سازمان را تعيين كند. هيچ حكومتى نمى تواند ساكن و پابرجا باقى بماند، يا بايد خود را توسعه بخشد و بر قدرت خويش بيفزايد و يا كوچك و مغلوب شود. ضرورت ندارد كه رهبر تقوى، فضيلت، ايمان، انسانيت، كمال و مذهب داشته باشد. فقط لازم است وانمود كند كه واجد اين خصايص است.'

اين فلسفه به سرعت گسترش يافت و خميرمايه غير قابل اجتناب سياست اروپا شد. اين مكتب راه را براى سياست مبتنى بر قدرت باز كرد. ماكياول عقيده داشت:

'شالوده ى عظمت سياسى دولت ها الزاما بر ارتكاب جرم مبتنى است، يعنى ريشه هاى تمام دولت هاى دنيا را مى توان در قلمرو اجبار و زور و غلبه جست و جو كرد. از ديدگاه وى اهداف و مقاصد وسايل نيل به آن هدف ها را توجيه مى كند. رهبرى با سياستمدارى آميخته است و سياست در عرصه قدرت به فعاليت مى پردازد.

با ايجاد و تمركز و گسترش تجارب در اين دوران عمليات اساسى مديريت توليد از جمله ايجاد خط زنجير به منظور مونتاژ و تكميل كالا "كشتى" در 'ونيز' كه يكى از مراكز عمده ى بازرگانى، فرهنگى و هنرى بود، شكل گرفت و كنترل هزينه و موجودى، بازرسى و كنترل كيفيت به وجود

آمد. اندكى بعد 'توماس مور' نقاط ضعف مديريت عصر خويش را تجزيه و تحليل كرد و بر تخصصى نمودن امور و تقسيم كار به اجزاى خودش سخن گفت و كوشيد ضرورت اين امر را بر ديگران روشن سازد. تا اين دوران هنوز سه مفهوم عمده ى دولت، حكومت و جامعه كاملا از يكديگر تفكيك نشده بود.

'ژان بودن' در سال 1576 در كتاب خود به نام 'شش كتاب جمهورى' اين سه مفهوم را از يكديگر تفكيك كرد. به نظر او جامعه گروهى از افراد انسانى است كه با يكديگر به سر مى برند و به وسيله ى منافع و روابط مشترك به يكديگر پيوسته اند. دولت اجتماعى است برخوردار از حاكميت و داراى سلطه ى سياسى براى نيل به هدف هاى عمومى، در حالى كه حكومت سازمانى است كه اداره دولت را تنظيم و سپس بيان مى كند. به كمك اين تفكيك بحث پيرامون اداره ى امور سياسى "رهبرى" و اداره ى سازمان هاى عمومى كه تا اين زمان مانند مرز مشخص بود، از يكديگر فاصله گرفت.

از بيان كليات مذكور مى توان دريافت كه:

1- مديريت دانش ايجاد شده توسط يك قوم يا ملت خاص نيست، بلكه توسط ملل گوناگون به صورت تدريجى پديد آمده و در كنار هم قرار گرفته و تكامل يافته است.

2- سير تكامل دانش مديريت به لحاظ شكل اجتماعى خاص دوران قبل از رنسانس، كند و محدود بوده است، ولى برخى از جهش هاى عمده آن ديده مى شود.

3- مديريت در دوران گذشته به صورت يك دانش مستقل كمتر در نظر بوده و با ساير علوم به ويژه فلسفه، سياست و رهبرى مخلوط بوده است.

4- بررسى نظام هاى دوران گذشته مى تواند تجربه هاى زيادى را در اختيار گذارد و موجب گسترش ديدگاه تاريخى و تحليلى شود. داشتن اين ديدگاه براى مديران امروز جامعه ما ضرورى است.

مرورى گذرا بر تاريخ مديريت اسلامى


پس از ظهور اسلام و به وجود آمدن تمدن عظيم و وسيعى كه بخش هاى عمده اى از آسيا، آفريقا و حتى اروپا را در بر گرفت، نظام حكومتى اسلامى در قالب يك كشور واحد، جانشين كشورها و قبايل پراكنده و جداگانه شد. تعليمات اسلام كه مبتنى بر روح برادرى و برابرى بود، بين اهالى اين كشورها فرهنگ قوى و مشتركى را ايجاد كرد كه زير بناى يك سازمان توانمند اجتماعى شد. اين سازمان اگر چه در دوره ى حكومت خلفاى اموى و عباسى گسترش يافت، ولى از تفكر اسلامى برخوردار بود. اگر چه ملاحظه آنچه امروز به نام مديريت اسلامى معروف است به نوشته اى مستقل نياز دارد. اما مرورى گذرا به برخى از سنتها و روايات مى تواند گوشه اى از غناى اين مديريت را روشن كند.

رسول خدا "ص" پس از تشكيل جامعه كوچك اسلامى در يثرب شخصا اداره ى امور مسلمين را به عهده گرفت و براى اجراى احكام خدا نظام ويژه اى را بنيان نهاد. براى هر شهر فرماندارى تعيين كرد. به عنوان نمونه 'عتاب بن اسيد' را به اميرى مكه، 'بازان' را به فرماندارى يمن و 'سائب بن عثمان' را به فرماندارى مدينه منصوب كرد. همچنين رسول خدا "ص" شش تن از جمله حضرت على "ع" و 'عبدين مسعود بن ابى كعب' را به اداره ى امور قضايى جامعه اسلامى مامور ساخت و در اداره ى سپاه و تقسيم بندى آن، قوانين و سازمان ويژه اى را معمول داشت. براى اداره ى امور مالى 'خديفه بن يمان' را به عنوان منشى صدقات برگزيد و

'معاذ بن جبل' را مسئول جمع آورى جزيد كرد.

اميرالمومنان "ع" پس از تشكيل حكومت رسالت هاى عمده ى امام را تعيين كرد و در باب اين معنى فرمود:

'خدايا تو آگاه باش آنچه انجام داده ام نه براى سلطنت بوده است و نه براى به چنگ آوردن ثروت هاى پست دنيوى، بلكه تمام تلاشها براى آن بوده است كه:

1- دين تو را در سطح جامعه مطرح كنم،

2- به اصلاحات اجتماعى در شهرها بپردازم تا بندگان تو كه تحت ستم هستند، تامين شوند،

3- قوانين "حدود تو" كه رها گشته است، مجددا استوار و پابرجا شود.

امام "ع" در دوره ى حكومت خود اصلاحات فراوانى را اعمال كرد و از جمله نوسازى تشكيلات سپاه اسلام را مورد توجه قرار داد. مهم تر از آن رسالت عمده ى امام "ع" عبارت است از حفظ مكتب از انحرافات و ترويج "مبارزه ايدئولوژيك"، احقاق حق مظلومين "مبارزه سياسى" و اجراى قوانين "مبارزه اجتماعى" كه در تمام دوران حكومت امام مد نظر بوده است.

بعد از امام على "ع" اگر چه ائمه شيعه ولى فاقد بسط يد "در منصب حكومت" بودند، اما در توضيح معنى و مفهوم رهبرى و ارايه طريق در اداره ى امور مسلمين اهتمام داشتند. به طور كلى در شيعه ضرورت وجود رهبر و امام لزوم شناسايى و پيروى از او به عنوان يك ركن مورد تاكيد و توجه است. امام صادق "ع" فرمود: 'خداوند بالاتر و بلند مرتبه تر از آن است كه زمين را بدون امام عادل بگذارد'. هم چنين به امام صادق "ع" منسوب است كه فرمود كسى از بندگان مومن محسوب نمى شود مگر

آنكه خدا، رسول و ائمه و امام "رهبر بحق" زمان خويش را شناخته و در امورش به وى مراجعه و از او فرمانبردار باشد. با مرورى در متون اصلى شيعه و با ملاحظه نياز وسيع جامعه ى انقلابى و اسلامى مان درمى يابيم كه اگر چه امروز به حق عهدنامه ى مالك اشتر به عنوان يك منبع اصلى مديريت اسلامى تلقى مى شود، اما لازم است در كنار بهره گيرى از اين مرجع، از متن گنجينه ى آيات و روايات مسلم، تئورى مديريت اسلامى طراحى و تدوين شود. علاوه بر گنجينه مذكور، دانشمندان بسيار از جمله 'ابن خلدون' در كتاب 'ديوان العبر' در زمينه نظام حاكم بر جهان اسلام مطالب ارزنده اى ارايه كرده اند كه هنوز هم قابل استنتاج و استفاده است.

مديريت در عصر رنسانس


بر اثر بروز جنگ هاى صليبى و كاهش قدرت مطلقه ى كليسا و پيدايش نهضت هاى اجتماعى و تحول در شالوده ى فكرى و دگرگونى در مناسبات جامعه، نيازهاى كاملا جديدى آشكار شد. دولت هاى كوچك محلى به تدريج در سايه از بين رفتن فئوداليزم بى بند و بار عصر ميانه فروپاشيد و نظام هاى متمركز ملى بر اثر تحولاتى كه بحث در مورد آنها در حد اين كتاب نيست، جايگزين آنها شد. دولت هاى مقتدر شروع به رشد كردند و ارتش هاى بزرگ به عنوان اولين ابزار كار اين دولت ها مناسب با وسعت قلمروى آنها ارتش هاى بزرگ شكل گرفت. براى حفظ حدود و ثغور اين ممالك نظام اجبارى معمول شد. به طورى كه مى توان گفت از دوران امپراطورى روم تا اين دوران هيچ گاه ارتش ها بدان وسعت و بزرگى نبودند. احتياجات نظامى دولت هاى جديد باعث شد تا آنها خدمات عمومى را توسعه و تكامل بخشند. تشكيل ارتش هاى بزرگ و ارضاى حوايج آنها بدون پول مقدور نبود، از اين رو سازمان هاى وسيعى وابسته

به دربار و سلاطين جهت جمع آورى در آمدها پديد آورند. ارتش در اين دوران در درجه ى اول اهميت قرار داشت. در سازمان هاى نظامى جديد از راه سلسله مراتب ادارى و شبكه ى مراودات نظم و قدرت رئيس سازمان به صورت اوامر صادره در سطوح مختلف، هرم سازمانى را طى مى كرد و توسط افسران متعدد با درجات مختلف به سربازان در پايين ترين سطح از سطوح اجرايى سازمان ابلاغ شد.

فلسفه كه تا اين دوران در خدمت توجيه انديشه هاى كليسا بوده، توسط 'مونتى' به ابزارى جهت توضيح ضروريات زندگى تبديل شد. علوم طبيعى نيز توانست پيشرفت و تحول مادى جامعه را بازگو كند. دامنه روش هاى كار در زمينه علوم طبيعى توسط اشخاصى مانند 'بركلى' به حوزه علوم انسانى نيز كشيده شد. نظريه هاى اجتماعى مربوط به رهبرى و حاكميت عليه حكومت هاى استبدادى توسط اشخاصى مانند 'هوكر' كه خواهان مشاركت همه جانبه مردم در اداره ى جامعه بود، ابراز و در نهايت اين نظريه ها توسط دانشمندانى همچون 'روسو' و 'جان لاك' كه خواهان تحول در همه ى روابط و مناسبات جامعه بودند. شكل عينى و عملى پيدا كرد. اين امر طبيعتا منجر به دگرگونى نظام مديريت جامعه شد.

با بروز انقلاب فرانسه و گسترش آزاديخواهى و انقلاب صنعتى در انگلستان دو گرايش چشمگير نيز در نظام هاى اداره ى واحدها صورت گرفت كه يكى تلاش براى تحقق عدالت اجتماعى در محيط كارى و ديگرى شامل علمى و منظم كردن شيوه هاى انجام دادن كار مى شد. هر دو گرايش ابزار و عملكرد خاص خود را دنبال مى كرد. در رابطه با بهبود شرايط كار، جنبش هاى حرفه اى و صنعتى سياسى و اتحاديه هاى كارگرى شكل گرفت كه طبيعتا ابتدا با مخالفت هاى شديد رو به رو بود.

در زمينه علمى كردن شيوه هاى انجام كار نيز گروهى از دانشمندان به تلاش برخاستند. نتيجه اين تلاش، با سرعت زيادى رواج و گسترش يافت و از آنجا كه با منافع گروه ها و اقشار برخورد نداشت، توانست راه خود را به راحتى باز كند. در نتيجه، اول قرن نوزدهم با گسترش نقش ماشين، روش توليد انبوه و روش هاى استاندارد شده مورد توجه قرار گرفت. مثلا 'جيمز وات' كوشيد تا با استاندارد كردن اطلاعات، زمان انجام دادن كار و بالاخره عمليات سازمانى، امكان نظارت و هدايت كارهاى گسترده و متفاوتى را كه نياز وسيعى به همكارى دسته جمعى داشت فراهم كند. همزمان نهضت 'رابرت اوئن' در جهت كاهش ساعات كار و افزايش دستمزد شكل گرفت. او با ايجاد يك ناحيه كوچك صنعتى در 'نيولانارك اسكاتلند' كوشيد تا ضمن به كارگيرى پيشرفته ترين ماشين هاى نساجى با گسترش دانش كارگران روابط عادلانه اى با آنها برقرار كند. سود مناسب روابط نسبت عادلانه و رشد فنى و اخلاقى كارگران باعث شد كه ظرفيت مدت ده سال، حدود بيست هزار محقق از آن ناحيه بازديد كنند. محققان اذعان كردند كه مى توان تجارت و فضيلت را با اعمال روش هاى مناسب يك جا گرد آورد. تجربيات رابرت فصل نوينى را در بهبود شرايط زندگى كارگران گشود.

سپس 'چارلز بابيج' در مورد شيوه تقسيم كار و تشريح مختصات شغل و راه هاى كاهش حركت هاى اضافى به منظور افزايش بازده توليد، مطالعات و بررسى هايى به عمل آورد و حاصل آن را به مديران كارخانجات ارايه كرد.

در نيمه دوم قرن نوزدهم، به دنبال شكايات مديران از نحوه ى اداره امور، تبادل نظر از طريق تشكيل جوامع علمى و صنعتى رواج يافت. در اين عصر كسانى چون 'جوزف وارتون' مديريت را سازمان دادند و از

موضوع هاى جديدى مانند ارايه نظام پاداش مناسب به كاركنان در ايجاد انگيزه و افزايش توليد سخن به ميان آوردند.

تجربيات عملى فرماندهان ارتش بين دو جنگ جهانى و به وجود آمدن شركت هاى فرامليتى نياز به اداره ى امور سازمان هاى وسيع و گسترده دولتى، مديريت را به تدريج به يك رشته مشخص در علوم اجتماعى و انسانى تبديل كرد.

در قرن بيستم، نظريه ها و مطالعات شكل نظريه هاى موجود در علوم انسانى و اجتماعى را به خود گرفت و اين امر خط بندى نظريه ها را به تدريج به وجود آورد.

در تقسيم بندى نظريات جديد مديريت، اختلاف نظر فراوان است، ولى مشهورترين تقسيم بندى، اين نظريات را به مديريت علمى، مديريت ادارى، روابط انسانى، تحقيق عملياتى و بالاخره تئورى تحقيق رفتارى تقسيم مى كند.

شاخه و ابعاد مديريت


قواعد و قوانينى كه در مديريت همه سازمان ها مى تواند به كار گرفته شود، مديريت عمومى نام دارد. در گذشته منظور از علم مديريت همان مديريت عمومى بود. تقسيم بندى مديريت به شاخه هاى زير مى تواند درك روشن تر از بقيه مباحث را فراهم آورد.

مديريت دولتى:

واحدهاى دولتى با تصميم هاى حياتى تر و مهم تر سر و كار دارند. ضرر و نفع هر يك از تصميم هاى اتخاذ شده مديران متوجه تعداد بيشترى از افراد اجتماع مى شود . قلمرو سازمان هاى دولتى و فعاليت مديران آن عموما به مراتب وسيع تر از قلمرو و فعاليت هاى مشابه خود

در سازمان هاى خصوصى است. تعداد طبقات و گروه هاى ذى نفع و اعمال نفوذ هر يك بر روى فعاليت ها و تصميم هاى سازمان هاى دولتى بيشتر و حادتر است. درك عوامل و نيروهاى متعددى كه له و عليه هر تصميم مهم در سازمان هاى دولتى خودنمايى مى كنند و فهم شبكه طولانى و در هم ارتباطات رسمى و غير رسمى ميان اين گونه عوامل نيروها، مديريت سازمان هاى دولتى را به مراتب دشوارتر مى كند و به مديران با قلمرو و ديد وسيع تر، نيروى تحمل بيشتر، قدرت قضاوت افزون تر براى مواجهه با عوامل و روابط گوناگون وسعى در ايجاد و سازش ميان منافع سازمان ها و منافع غالبا متضاد گروه ها و طبقات ذى نفع دارد.

به دليل اين پيچيدگى و به موازات ايجاد قوانين و مقررات خاصى كه در اداره ى امور سازمان هاى دولتى اعمال مى شود، به تدريج مديريت دولتى از ساير شاخه هاى اين دانش منفك شد.

مديريت صنعتى:

بنگاه هاى توليدى- صنعتى براى حل مشكلات كارگاه هاى توليدى خود با توجه به محيط متفاوت و شيوه انجام كار و به كارگيرى مهندسى صنايع و روش هاى كمى در حل معضلات اقتصادى از مديريت صنعتى استفاده مى كنند. اين رشته از مديريت، دانش لازم به ويژه دانش كمى و رياضى ضرورى براى تصميم گيرى را در اختيار مديران مى گذارد.

مديريت بازرگانى:

مديريت بازرگانى مهارت ها و اطلاعات مورد نياز را در اختيار اداره كنندگان بخش هاى تجارى و واحدها و موسسات اقتصادى قرار مى دهد. به دليل ويژگى روشهاى خريد و سفارش اجناس، تنظيم امور مالى و ارزى، تجزيه و تحليل امور گمركى و هدايت كاركنان از بخش هاى

بازرگانى، مديريت اين حوزه از فعاليت هر روز رنگ تخصصى تر به خود مى گيرد. به همين دليل اين رشته هم اكنون در بسيارى از دانشكده هاى مديريت جاى خاصى براى خود پيدا كرده است.

مديريت آموزشى:

با توجه به آنكه اداره ى واحدهاى آموزشى نياز به توانمندى هاى خاصى از جمله بهره گيرى از روان شناسى و اصول تعليم و تربيت در زمينه ى آموزش، برنامه ريزى آموزشى و درسى دارد، اين رشته از مديريت كه به تعليم اداره كنندگان سازمان هاى آموزشى مى پردازد، به تدريج به صورت رشته اى تخصصى درآمده است.

لازم به توضيح است كه مديريت مثل هر دانش ديگرى با گذشت زمان به ابعاد گوناگون تقسيم شده است. ابعاد هم ريشه ى مديريت كه هر كدام يك بعد مستقل از مديريت از جمله مديريت نيروى انسانى، مديريت خريد خارجى و غيره را تشكيل داده اند، ابعاد تخصصى تر مديريت تلقى مى شوند.

دانش مديريت غرب


هر رشته از دانش بشرى داراى تعريف خاصى است. اين تعريف حوزه دانش مورد بحث را معلوم مى دارد. مثلا علم رياضى بيشتر به محاسبات و اندازه گيرى ها مى پردازد و از اين محاسبات در حوزه ى دانش فيزيك بهره گرفته مى شود. در حوزه ى علوم محض تقريبا همه دانشمندان تعاريف يكسانى را پذيرفته اند، اما در حوزه علوم انسانى و اجتماعى به دليل تفاوت در نگرش ها و بينش ها اين تعاريف يكسان نيستند.

با اين مقدمه كوتاه بايد اشاره كرد كه اولين سوال كه معمولا قبل از ارايه تعريف مديريت مطرح مى شود آن است كه آيا مديريت ذاتى است يا اكتسابى.

/ 21