مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 1

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


در چهارچوب تئورى مورد بحث، ميان رهبرى و مديريت مى توان تمايز قايل شد. به نظر مى رسد در حالى كه مديريت رابطه ى نزديكى با بعد هنجارى دارد، رهبرى با بعد شخصى پيوستگى دارد. مديريت اساسا به اجراى خط مشى و تحقق هدف ها توجه دارد، در حالى كه رهبرى به بررسى و بهبود هدف هاى موجود علاقه نشان مى دهد. مثلا مدير در مورد كاركنان، در مرحله ى اول به بهبود و پيشرفت شايستگى ها و نگرش هاى آنان علاقه مند است تا بدان وسيله هدفهاى موجود به طور اثر بخش تحقق يابد. توجه رهبر در همين زمينه، معطوف به اصلاح و تجديد نظر در هدف هاى است، به طورى كه مقاصد سازمان براى اعضاى آن معنا و مفهوم پيدا مى كند مديريت بيشتر به حال و اكنون توجه دارد، در حالى كه رهبرى حال و آينده را در نظر گرفته و به جريان تغيير براى ايجاد خط مشى ها و رويه هاى جديد سازمانى اعتنا مى كند.

مديريت اساسا با هدايت رفتار در يك ساختار سلسله مراتبى سر و كار دارد. در اين سلسله مراتب كه شامل روابط متقابل ادارى است، يك عضو يعنى مافوق پيشقدم و مبتكر اقدامات و عمليات ادارى است و عضو ديگر يعنى مرئوس يا زير دست، پذيرنده و اجراكننده آنها اصطلاح هاى رهبر يا ما فوق و پيرو يا زيردست به طور نسبى به كار برده مى شوند. زيرا در روابط ميان اين دو، زيردست كاملا منفعل و پذيرا نيست و مافوق هميشه مسلط نيست. ماهيت رابطه ميان اين دو به شيوه ى سبك مديريت يا رهبرى سيستم اجتماعى معين بستگى دارد. در چهارچوب تئورى مورد بحث، سه سبك مديريت يا رهبرى متمايز قابل

تشخيص است:

[علاقه بند، على، ص 170.]

- سبك هنجار مدار يا سازمان مدار،

- سبك فرد مدار،

- سبك موقعيت مدار،

اگر مديران آموزشى براى انجام وظايف رهبرى و مديريت تربيت شوند و از مبانى فكرى يا چهارچوب نظرى معتبرى برخوردار باشند، در اين صورت بر پايه شناخت و تشخيص خود مى دانند كه در موقعيت هاى عملى چه مى توانند انجام دهند و چگونه مى توانند بهتر و موثرتر انجام دهند. امروزه به ويژه در آموزش و پرورش نياز به مديران و رهبرانى است كه نه فقط در امر تعليم و تربيت مجرب و صاحب نظر باشند، بلكه در تشخيص مسايل و مشكلات ادارى و سازمانى نيز دقت و مهارت داشته باشند.

[منبع قبلى، ص 3.]

پايه هاى نخستين دانش مديريت


نگاهى به مديريت در دوران باستان


سازمان ادارى پديده ى نوظهورى نيست، تجارب گذشته و حال ثابت كرده است كه زندگى اجتماعى انسان با نوعى سازمان ادارى همواره به هم آميخته است. اجتماع عده اى از افراد بشر براى بنيان گذارى يك جامعه بدون تعيين نظام ادارى بخصوص غير قابل تصور است.

با بررسى نوشته هاى متفكران دوره هاى باستان مى توان دريافت كه به طور كلى انسان به انگيزه هاى گوناگون- كه همگى ناشى از اجتماعى بودن انسان و تمايل به زندگى با ديگران بوده- جوامع متعددى ايجاد و براى اداره ى آنها چاره انديشى كرده است. اما هر نوع زندگى اجتماعى خواه نا خواه روابط و اصطكاك بين افراد و منافع آنها را ايجاد مى كند. اين روابط با ساختارهاى متفاوت در دوره هاى اوليه زندگى بشر، خانواده را به عنوان اولين هسته، سازمان اجتماعى بر اساس تمايلات فطرى براى زندگى مشترك به وجود آورد. به تدريج مقررات ضرورى در زمينه هاى رهبرى، تقسيم كار، مسئوليت مشترك، مكان و تعاون درون خانواده شكل گرفت و سپس طى سالهاى متمادى به صورت عرف و سنت به نسل هاى بعدى منتقل گرديد و باعث دوام و استحكام مبانى زندگى قبيله اى آن دوران شد.

بعد از عبور از اين دوران ابتدايى، موارد و مباحثى از قبيل منشا حكومت و چگونگى ايجاد سازمانهاى دولتى، رابطه حكومت با فرد، لزوم هدايت فعاليتهاى عمومى، ضرورت پاداش و مجازات، تقسيم كار ميان طبقات مختلف سازمان اجتماعى، شيوه همكارى دست جمعى و ايجاد هماهنگى در جريان عمل مطرح شد.

'گوردون چايلد' در باب ايجاد و توسعه سازمانهاى ادارى در دوران اوليه تمدن بشر و تمدن شهرنشينى در زمان سومرى ها، به عنوان يكى از اقوام تاريخ قديم، مى نويسد:

'هسته مركزى شهرهاى سومرى و عنصر اساسى تمدن آنان، خانواده بود كه در عين حال جنبه ى تقدس داشت و در واقع نوعى شيوه پدرشاهى توسعه يافته بود. سرپرستى امور كشاورزى و صنعت كاملا با معابد بود كه توسط هيئت روحانيون اداره مى شد. آنها بر واگذارى زمين هاى زراعتى، ايجاد كانالهاى آب و سيستم آبيارى و تكثير حيوانات اهلى و... نظارت مى كردند.' ظاهرا مصرى ها هم براى اداره ى امور امپراطورى عظيم فراعنه به وضع مقررات عمومى و اجتماعى براى تسريع امور و توسعه فعاليت ها پرداختند و با ايجاد تمركز سازمانى در اداره مصر قديم همت گماشتند. مثلا در يكى از نوشته هاى به دست آمده در 1300 سال قبل از ميلاد مسيح آمده است: 'آگاه و هوشيار باشيد كه هيچ حرفه و شغلى نيست كه مديرى نداشته باشد، مگر شغل نويسندگى و دبيرى كه در واقع نويسنده و يا دبير خود يك مدير است.' البته لازم به توضيح است كه در آن دوران همانند امروز بحث مديريت از دولت و حكومت جدا نبود و به همين دليل مباحثى مانند انتصاب و انتخاب كاركنان بدون تفكيك مديريت از دولت و حكومت مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.

يونان قديم در دورانى كه بعدها عصر طلايى نام گرفت، در زمينه تفكر منطقى و به رشته تحرير در آوردن افكار توانايى بسيارى از خود نشان دادند. آنان در زمينه مبانى مديريت تلاش بسيار داشتند. به عنوان نمونه، نوشته هاى 'گزنفون' تحت عنوان 'سير و پديا' در زمينه خصايص رهبرى نظام ترفيع و ارتقا در سازمان ادارى بحث كرده است.

ارسطو متفكر و فيلسوف قرن چهارم قبل از ميلاد مسيح اعتقاد دارد

كه نه تنها اقشار و طبقات اجتماعى بايد به همان شكل اوليه موجود باقى بمانند، بلكه اساسا دوام و بقاى جامعه به گوناگونى و تفاوت طبقات بستگى دارد. وى جامعه را به سه طبقه عمده ى بردگان، افراد آزاد و اشراف تقسيم كرده است و هر كارى را در شان يك طبقه مى داند. از ديدگاه وى طبقه اشراف بايد ساخت اصلى دولت و حكومت را تشكيل دهند. وى در كتاب سياست اظهار مى دارد:

'فرمان دادن از يك سو و فرمان بردن از سوى ديگر نه تنها ضرورى است بلكه سودمند است. برخى از زندگان از نخستين لحظه تولد براى فرمانروايى و برخى نيز براى فرمانبردارى زاده شده اند. اين ويژگى نتيجه اى از نظام سراسر عالم است.'

او حكومت را لازمه نظم مى داند و توضيح مى دهند:

'مى توانيم بگوييم خواسته بخشى از خانواده است و هنر به دست آوردن خواسته، تدبير منزل به شمار مى آيد، زيرا بى داشتن ساز و برگ برآوردن نيازها محال است. بنده نيز افزار جاندار است و بندگان را عموما بايد از افزارهايى مقدم بر ديگر افزارها دانست.'

افلاطون نيز گفت و گوى 'آتنى و كليسيناس' از زبان آتنى سعى دارد كه روند شكل گيرى حكومت را تشريح نمايد:

'خانواده زير فرمان سالخورده ترين عضو خود به سر مى برد و به رسوم و آداب پيشين، چه در امور اعتقادى و چه در مسائل تربيتى، وفادار است. هر خانواده قوانين خود را برتر مى داند و قوانين ساير خانواده ها را بر ديده ى حقارت مى نگرد. به مرور كسانى را برمى گزينند تا قوانين خانواده ها را مطالعه كنند و آنچه را براى تمام جامعه سودمند تشخيص دهند، به بزرگان خانواده ها پيشنهاد كنند، اين گروه به تدريج نقش قانونگزارى را بازى مى كنند. همين گروه تعيين مى كند كه حكومت تمام جامعه بايد به

دست چه كسانى سپرده شود.' به اين ترتيب نظريه اى در مورد دولت و حكومت تدوين كردند و متناسب با آن نقش هاى عمده ى مدير در يونان باستان مورد بحث و بررسى قرار گرفت.

بنا به روايت 'كلود جرج' ايرانيان قديم نيز در مورد مديريت تجربيات فراوانى داشتند. به عنوان مثال به مطالعه مراحل كار و شيوه انجام آن به منظور تدوين قوانينى براى پرداخت حقوق و دستمزد اقدام مى كردند و به مدد همين قوانين به اداره امپراطورى گسترده اى از ملل و اقوام گوناگون مى پرداختند.

'زرتشت' همواره رهبران را به رعايت قانون و عدالت توصيه كرده است.

در چين باستان نيز مانند بسيارى از حكومت هاى قديمى، مفهوم حكومت با صبغه ى آسمانى و الهى آميخته است كه حكومت را وديعه اى الهى مى دانستند كه به حاكم سپرده شده است. چينيان براى اداره ى اين حكومت در همسان نمودن بسيارى از كارها ابداعاتى كردند و شبكه منظمى را براى ارتباط به وجود آوردند. از آن دوران در مورد وظيفه شهروندان و دولت نسبت به يكديگر مطالب مدون نسبتا فراوانى به جا مانده است. بر اساس اين مكتوبات در هر قريه يك رئيس انتخابى براى رهبرى مردم وجود داشته و در شهرها نيز فرمانروايى از سوى حكومت منصوب مى شده كه نماينده حكومت مركزى بوده است. در اين نظام انديشمندان و دبيران و كاتبان متناسب با شرايط محلى به كار گرفته مى شدند و از طريق آنان مشكلات حكومت تجزيه و تحليل و راه حل هاى ضرورى به فرمانروا پيشنهاد مى شده است.

'كنفوسيوس' كه از قضاوت به پايه ى نخست وزيرى رسيد و در اداره امور تجربياتى كسب كرد، در پايان عمر معتقد شد كه دولت بايد بر پايه

صداقت بنا شود و رئيس حكومت نيز بايد واجد چنين صفاتى باشد. اميرى كه به عنوان سرمشق به رعايا محبت و عطوفت نشان مى دهد، باعث اقتداى مردم به خود شده و آنها با احترام به وى وظايف خود را انجام مى دهند. بنابراين اولين وظيفه حاكم سرمشق مناسب بودن و دومين وظيفه وى انتصاب افراد پسنديده است. به همين دليل بركنارى فريبكاران باعث استمرار درستى در بين كاركنان حكومت است.

'منسيوس' يكى از شاگردان كنفوسيوس اعتقاد داشت كه حكمرانى كه قادر به فراهم نمودن حكومت خود نباشد، بايد استعفا كند و مردم حق دارند عليه چنين فردى شورش كنند. اين نظريات باعث به وجود آمدن نظام استخدامى چين شد كه براى انتخاب مامورين حكومتى از آزمون هاى طاقت فرسا استفاده مى كرد.

'ويل دورانت' بر اين عقيده است كه اين نوع مديريت فرصت برابرى را به همه براى رقابت جهت دستيابى به مقام رهبرى داده است. دولت چين با نظام سازمانى خود بيشتر بر نظارت و هدايت تكيه داشته و كمتر از ساير دول همزمان خود در امور جارى مردم مداخله مى كرده است. به همين دليل براى مدتى بسيار طولانى مستقر بوده است. به اين ترتيب چين باستان آن چنان شالوده اى جهت اداره ى امور عمومى بنيان گذارد كه قرن ها بعد ممالك پيشرفته اى نظير انگلستان و پروس نظام استخدامى آن كشور را مورد اقتباس قرار دادند.

در دوران تزلزل حكومت شهرهاى آتن و در آستانه ايجاد دولت روم 'اپيكوريت ها' معتقد بودند كه زندگى اجتماعى مبتنى بر منافع شخصى فرد است. عضويت فرد در سازمانها و گروه هاى اجتماعى به اين دليل است كه مزاياى بيشترى را براى فرد در بر دارد. بنابراين عدالت، قوانين و حقوق طبيعى و مطلق وجود خارجى ندارد. چيزى خوب است كه افراد

در خوب بودن آن توافق كنند. اگر افراد گروه ها و سازمان هاى اجتماعى به اين نتيجه برسند كه قانون فاقد ارزش است و ديگر ميسر نيست از طريق آن به دنبال خود برسند، مى توانند آن را تغيير دهند و يا آن را به دور اندازند. اين مكتب، وفادارى به هدف هاى زندگى گروه ها را فقط در حالى تجويز مى كند كه منافع فرد قربانى هدف هاى سازمان اجتماعى نشود.

'سيرو' حقوقدان و سياستمدار شهير زمان سزار در اين مورد گفته است:

'يك سازمان اجتماعى بدون كار و فعاليت و نيروى قضاوت صحيح و مراقبت دقيق و مداوم مديران نمى تواند به وجود آمده و به حيات خود ادامه دهد. بنابراين نه تنها حدود و ثغور اختيارات ادارى مديران را معلوم مى كنيم، بلكه بايد به اتباع مملكت تعليم دهيم تا بدانند مسئوليت هاى آنان در قبال اطاعت از مديران چيست و چرا و چگونه بايد از آنان اطاعت كنند.'

بعد از اين دوران در مردم باستان به عناوينى برمى خوريم كه در دنياى امروز هم رايج است. عناوينى مانند، مدير سرشمارى و ارزيابى ماليات ها، مدير امور ورشكستگى، مدير امور دام ها، سرپرستى وظايف، مدير نيروى دريايى در نوشته هاى روم قديم به وفور پيدا مى شود.

سير تحولات مديريت در قرون وسطى


قرون وسطى در سير تمدن و تكامل انديشه بشر و در تاريخ تحقيقات علمى نه تنها فاقد مقام و منزلتى رفيع تلقى مى شود، بلكه به لحاظ عقب ماندگى به عنوان عصر تاريك ناميده شده است. اما در اين دوران از جهت مطالعات ادارى به علت وسعت قلمرو و حكومت و وجود حكام كليسا و پيشوايان قدرتمند مذهبى و املاك وسيع فئودال ها، از مدل هاى

تجربى براى اداره سازمان ها و مقياس وسيع استفاده شده است. بعد از پيدايش مسيحيت و گسترش آن توسط كسانى مانند 'پولس' و 'توماس آكويناس' كه كوشيدند دين را تبديل به يك نظام فكرى و سياسى كنند، در بسيارى از كشورهاى جهان، اصول اجتماعى اين دين تدوين شد.

مسيحيان مانند 'اورينگس' اعتقاد داشتند:

'هنگامى كه قوانين دولت با شرع هماهنگى دارد، شخص بايد مطيع قوانين دولت باشد، اما وقتى كه قانون دولت ما را به خلاف شرع و قانون طبيعى مى خواند بايد اوامر دولت را ناديده انگاشته و تنها از خداوند فرمان ببريم. به تدريج كليسا بر دولت تسلط يافت و كسانى مانند 'كرى ساستوم' اظهار داشتند امير سلاحهاى مادى در دست دارد در حالى كه روحانى سلاح هاى معنوى. امير با پريان مى جنگد و كشيش با شيطان، پس امير در برابر روحانى بايد سر فرود آورد.

'قديس آگوستين' كوشيد با نگارش كتاب 'شهر خدا' شيوه هاى اداره امور بر اساس انديشه هاى مسيحيت را به رشته تحرير در آورد و اظهار داشت كه دولت حقيقى، خود دولت مسيحى خواهد بود. يكى از كشيشان ساليسبورى به نام 'جان' با ارائه نظريه ارگانيسم اجتماعى كوشيد تا جايگاه هر يك از اركان جامعه را تشريح و ارتباط آنها را روشن كند. به اعتقاد وى دولت پيكرى جاندار است. روحانيون حامل روح اين پيكر، امير سر آن، مجلس سنا قلب ان و ساير مردم معده و اعضاى اين پيكرند. احكام ولايت ها چشم و گوش و زبان و سپاهيان و مامورين دولت دست اين بدن و كشاورزان و صنعتگران پاى آنند. رفاه و پيشرفت جامعه تنها در گروى تقسيم كار بين اين اعضاست.

'توماس آكونياس' از اشراف ناپل در قرن سيزدهم با در هم آميختن نظريات ارسطو، رواقيان و سيسرو اصولى را عرضه كرد كه به تدريج در

همه ى زمينه ها از جمله اداره ى امور، زير بناى تفكر مذهب كاتوليك شد. آكونياس دولت را مسئول اجراى قانون مى شناسد، زيرا كاركرد دولت را متوجه تامين تكامل روحانى و تامين رفاه مادى مردم مى داند. از ديدگاه وى دولت از بسط خانواده پديد مى آيد و دولت را مردم جهت تسهيل زندگى خويش به وجود مى آورند و به هنگام ضرورت آن را دگرگون مى سازند. حكومت در برابر مردم مسئول است و بايد در برقرارى عدالت بكوشد. وى مبادلات تجارى را جز در حد بسيار ضرورى مجاز نمى داند و به همين علت مغرب زمين در قرون وسطى دچار انزواى فرهنگى شد.

در همين ايام سازمان كليسا به صورت يك سلسله مراتب قدرت و اقتدار در آمده و به تدريج به مديريت و اداره امور املاك، مديريت مالى و اداره امور در آمد و اداره ى امور اختيارات خاص پرداخت. اين سازمان على رغم تحولات و انقلابات گوناگون در اعصار مختلف از نظر اصول كلى پا بر جا ماند و حتى گسترش كامل و همه جانبه ى نظام زمينه اى- كه در آن روابط ادارى و سازمانى ماهيتى شخصى داشت و بر مالكيت خصوصى مبتنى بود- به نوعى هرج و مرج ادارى منجر شد. جالب توجه آنكه على رغم فراهم نبودن زمينه اجتماعى در اين دوران با شكل گيرى و تجمع سرمايه در مسير توليد و توزيع اشخاصى مانند 'لاماكلى'، 'فرانسيس ديماركو' و برادران 'سورانزو' برمى خوريم كه به ترتيب پيرامون دفتر ادارى دوبل، حسابدارى صنعتى و شيوه ثبت بهتر اقلام مالى نظراتى ابراز كردند.

در گوشه و كنار كليسا، سازمان هاى متشكل عمومى نظير ارتش هاى كوچك در سطح شهرها و ايالت ها به وجود آمد و زمينه را براى ظهور افكار 'ماكياول' در باب امور حكومت و جامعه فراهم كرد.

/ 21