و اما الجدار آیه جدار و مظلومیت بیت فاطمه (علیهاالسلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

و اما الجدار آیه جدار و مظلومیت بیت فاطمه (علیهاالسلام) - نسخه متنی

حسین غیب غلامی هرساوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



و اما الجدار



مقدمه



آنانكه با قرآن آشنائى داشته و با ديده ى تدبّر و عبرت به قصه هاى اين كتاب آسمانى نظر مى نمايند هر كدام به تناسب حال خويش بنوعى از اين كتاب آسمانى درس گرفته و توشه برمى دارند.


داستان موسى و خضر عليهماالسلام از جمله داستانها و حكاياتى مى باشد كه هر كس به تناسب و فراخور حال خويش آنرا شنيده و با چگونگى آن آشنا مى باشند، جذابيت اين داستان بقدرى است كه هر بينش و فكرى را بنوعى بخود جذب نموده و از رمز و رازهاى آن استفاده مى نمايد، اين داستان صرف نظر از جنبه هاى مختلف كاربردى، يكى از آموزنده ترين كلاسهاى تربيتى قرآن مى باشد.


رخ داد غير منتظره اى كه در اين داستان پيش مى آيد، حامل پيامهاى پنهان و آشكارى مى باشد كه در اين آيات مختصر گنجانيده شده است.


موسى با خضر همنشين مى گردد، جذبه هاى گيراى همنشينى خضر، موسى را تحت تأثير قرار مى دهد، او ديگر نمى تواند براحتى از خضر دست بردارد و يا دل بركند، از او تقاضاى مصاحبت و همراهى در سفر مى نمايد، او نمى پذيرد زيرا معتقد است كه موسى با آنكه پيامبرى اولى العزم بوده توانائى مصاحبت با او را دارا نمى باشد، اين امتناع آتش


شوق موسى را فروزانتر نموده، اصرار فراوان مى نمايد تا سرانجام خضر مى پذيرد تا موسى همسفر او گردد بشرط آنكه هر چه در اين سفر مى بيند تحمل نموده و لب فروبندد.


مرحله ى اول سفر، موسى و خضر سوار بر كشتى مى شوند، در آن هنگام خضر به سوراخ كردن كشتى مشغول مى گردد! موسى از او سبب كار را جويا، و غرق مسافران كشتى را خاطر نشان مى نمايد، خضر به او مى گويد: مگر قرار ما بر اين نبود كه تو سكوت اختيار نموده و سخنى نگوئى؟


موسى طلب عفو نموده و از او مى خواهد تا او را در اين باره مؤاخذه ننمايد.


مرحله ى دوم سفر پيش مى آيد، اين بار به نوجوانى مى رسند كه خضر او را به قتل مى رساند! تحمل قتل نوجوان بر موسى دشوار مى آيد اين بار نيز لب به اعتراض مى گشايد، و به او مى گويد: تو بدون هيچ جرم و گناهى نفس محترمى را بقتل رساندى!


خضر دوباره او را توبيخ مى نمايد، مگر قرار ما بر اين نبود كه لب فروبندى و سخن نگوئى؟


دوباره عهد خويش را تكرار مى نمايند، اگر بار ديگر صبر و تحمل پيشه ننمايد، نمى تواند با او به سفر ادامه دهد.


موسى مى پذيرد، مرحله ى سوم سفر فرامى رسد، كه روح نوشته ى حاضر برگرفته ى از نكات دقيق اين اتّفاق مهم مى باشد.


در مرحله ى سوم سفر، گذر موسى و خضر به قريه اى مى رسد كه اهالى


آن قريه از پذيرش آنها روى برمى تابند، در آنجا ديوارى مى بينند كه در حال فروريختن مى باشد، خضر به عمارت آن ديوار همّت مى گمارد، و آنرا تعمير مى نمايد، موسى به او مى گويد: مزدكار خود را طلب نمايد، خضر براى آخرين بار از موسى مى خواهد كه به مصاحبت خويش با او پايان دهد زيرا او توانائى مصاحبت با او را دارا نمى باشد!


و سپس جريان هر يك از آن سه رويداد مهم را به اين ترتيب براى او بيان مى نمايد:


اما داستان سوراخ كردن كشتى از اين قرار بود كه: آن طرف دريا غاصبى ستمگر بود كه كشتيهاى بدون عيب و نقص را بنفع خويش مصادره و غصب مى نمود، و آن كشتى هم از آن مردمانى فقير و بى بضاعت بود، كه اگر بدست آن ظالم مى رسيد آنرا غصب مى نمود، و من با سوراخ كردن آن، كشتى را ناقص نموده تا مورد رغبت و اقبال آن ستمگر واقع نگرديده و از غصب رهائى يابد.


و اما جريان دوم، و كشتن آن نوجوان: همانا پدر و مادر او خداپرست و داراى ايمان بودند، خوف آن مى رفت كه اين جوان در آينده براى پدر و مادر خود مشكلاتى ايجاد نمايد، پس او را بقتل رساندم تا مانعى را از پيش پاى آندو برداشته باشم.


و اما داستان جريان سوم اين ماجرا بر اين بود: آن ديوار از آن دو فرزند يتيم بود كه در زير آن گنجى نهان گرديده بود، من ديوار را بخاطر پدر آنها كه مردى صالح بود تعمير نمودم، تا از خرابى آن جلوگيرى نموده باشم! و گنج در وقت لازم بدست آن دو يتيم افتاده باشد.


براى هر كس ممكن است اين سؤال پيش آيد، كه راز و رمز اين واقعه و پيش آمدن صحنه هاى متعدد اين سفر پرماجرا آنهم براى پيامبرى اولوالعزم چگونه مى تواند بوده باشد؟


هنگام مطالعه با خود مى انديشيدم كه حتما بايد در اين داستان حكمتهاى فراوان وجود داشته باشد تا خداوند حكيم آنرا داستان آموزش پيامبرى اولوالعزم داده باشد.


حلّ اين معماى سربسته را كلامى از حضرت صادق عليه السلام روشن نمود كه در آن فرمود:


«احفظوا فينا ما حفظ العبد الصالح


فى اليتيمين و كان ابوهما صالحا»


ترجمه: رعايت حال ما اهل بيت را بنمائيد همانطوريكه عبد صالح رعايت حال آن دو يتيم را بخاطر پدر آنها كه مرد صالحى بود بجا آورد!


با ديدن اين روايت و شرح آن، معماى اين قصّه حل، و سرّ محروميت غير اولوالالباب از فهم آيات قرآنى مشخص گرديد!


حكايت آن واقعه ى تلخ، و آن غروب پس از آفتاب خاندان پيامبر را كه تنها يادگاران آنحضرت بودند.


مگر بهاى خانه ى آنان كمتر از بهاى آن جدار، و كنز ولايت در آن ناچيزتر از كنز مخفى آن بود؟


خضر در آن روزگار براى پيامبرى همچون موسى بيان نمود تا تمامى ابناى بشر در تمامى ادوار تاريخ بدانند كه حرمت انسان پاك سرشت و نيكوكار را هميشه بايد پاس داشت، و همواره بايد به نيكى از آن ياد،


و خاطره ى او را در عقاب و نسلهاى بعدى زنده نگه داشت.


آيه ى پرآموزه و سراسر حكمت و درس اين داستان را قرآن از آن جهت ذكر نمود، تا يكى از حكمتهاى فراوان آن، پاس حرمت و تعظيم و تحليل از كرامت انسان باشد.


و سزاوار است كه ظرائف و دقائق اينگونه آيات همواره با زمزمه هاى غمگسارى مصائب، هم نوا گرديده و از نسمات و بركات آن هم نوائى و همدردى بهره جست.


(و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنز لهما و كان ابوهما صالحا)


[
سوره ى كهف: 82.]


و اما آن ديوار از آن دو نوجوان يتيم شهر بود كه گنجى در زير آن پنهان گرديده و پدر آنها مرد صالحى بود.


اين نوشته را كه بهمين انگيزه ترتيب يافت، مرورى گذرا بر مصائب فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله بخصوص صديقه ى طاهره عليهاالسلام تنها دختر آن حضرت مى باشد، كه برخلاف رعايت حال يتيمانى كه در داستان موسى و خضر بدان اشاره گرديد، بعد از آن حضرت مورد ستم و آزار قرار، و حقوق آنها در نظر گرفته نشد.


فصل اول اين نوشته: بيان آيه ى شريفه و ديدگاه مفسرين.


فصل دوم: مقايسه اى در حفظ حرمت آن ديوار، و تخريب بيت فاطمه عليهاالسلام.


فصل سوم: جلالت بيت فاطمه عليهاالسلام.


فصل چهارم: مناقب فاطمه عليهاالسلام در حديث سنّت.


در خاتمه با ناتوانى و عجز، قلم را كه همچنان سرگشته و حيران از زبان افتاده، كنارى نهاده، دست هدايت گر و لطف عميم را طلب مى نمايد، تا از ره لطف عنايتى فرمايد.


ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم.


قم المقدسه- آبان 80- شعبان المعظم 1422 ه


حسين غيب غلامى هرساوى


فصل اول



آيه ى: «واما الجدار»


سخنى از جدار!!



حقيقتى برگرفته از نگاهى پررمز و راز، در تفسيرى از نهان خانه ى اسرار تعمير آن ديوار.


درسى از لطافت درك مودّه القربى، در حفظ حرمت صالحان زمين، و رعايت فرزندان نسلهاى بجاى مانده از او،


كه با نگاهى دردمندانه در بى حرمتيها به همه ى خوبيها تجسد و تجسم خويش را در مظلوميتهاى بيت فاطمه عليهاالسلام و رنج و آزارهاى او، براى هميشه تاريخ بيادگار گذاشته است.


مقايسه اى مطابق با حقائق و لطائف كتاب آسمانى، كه پويندگان را قدمى ديگر با تعاليم دينى و فرامين آسمانى آشنا مى سازد.


چهار نكته مجال سخن و گفتگو را در اين نوشته فراروى خواننده بازمى گرداند:


1- تعمير جدار.


2- رعايت يتيم.


3- حراست از كنز.


4- حرمت صالحان.


نكته ى اول: خضر به تعمير ديوارى همت گمارد تا يتيمى از حق خود محروم نگردد.


ديگر آنكه، به يتيمى دو كودك ترحم گرديد بدون آنكه ذكرى از امتيازات آن دو بميان آمده باشد، و حال آنكه اولاد رسول خدا سرور و سرآمد صالحان و پرهيزكاران و بهشتيان بودند.


«فاطمه بضعه منّى..»


[
و هو فى المستدرك 158:3، و عند الطبرانى و البزار برواياته فى مجمع الزوائد 203:7.]


«سيّده نساء اهل الجنه»


[
البخارى: مناقب فاطمه 83:7. المستدرك 151:3.]


«سيّده نساء العالمين و سيّده نساء المومنين؟ و سيّده نساء هذه الامّه؟!»


[
المستدرك 156:3، و قال الذهبى: «صحيح و هو عند (مسلم) من حديث أطول: 127:2:2.]


و «الحسن والحسين سيّدا شباب اهل الجنه،»


[
عن مجمع الزوائد 201:9.]


ديگر آنكه: حراست از كنز، كه به علم و ثروت معنوى بجاى مانده از نياكان بود، محترم شمرده شد،


اگر چه ميراث بجاى مانده از بيت رسول بيغما، و باب علم نبى مورد ستم واقع گرديد.


و چهارم آنكه: حرمت پدرى صالح در اجداد بسيار دور آندو يتيم رعايت مى گردد، اگر چه حرمت رسول خدا در حق اولاد او رعايت نگرديد.


/ 13