شرح فصّ حكمة عصمتيّة فى كلمة فاطميّة - شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





شرح فصّ حكمة عصمتيّة فى كلمة فاطميّة





مقدمه





الحمدلله رب العالمين


مقدمه بر ترجمه و شرح «فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه»


نگارنده سطور، حسن حسن زاده آملى گويد: اين علق نفيس به نام «فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه» به عنوان مستدرك و متمم كتاب مستطاب «فصوص الحكم» شيخ اكبر محيى الدين طائى حاتمى، به قلم اين كمترين در بيت و دو موضوع به رشته نوشته درآمده است كه در نوزده فصل آن را شرح كرده ايم.




نخست در تسميه ياد شده آن، اعنى «فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه» گوييم: فصوص الحكم مذكور بيست و هفت فص است، و هر فص آن به نام يكى از انسانهاى كامل كه از آن تعبير به كلمه شده است قوله سبحانه: (انما المسيح عيسى ابن مريم رسول الله و كلمته القها الى مريم...) (النساء: 171)؛ و در هر فص سلطان و محور بحث يكى از امهات مسائل مهم قرآنى، و از اصول معارف اصيل عرفانى انسان ساز است.




مثلا در فص آدمى، سلطان بحث از وجوب خليفه الله و انسان كامل


است؛ و در فص شيثى از عطايا و منح و هبات؛ و در فص اسماعيلى از خلود عذاب و اقسام جنت و نار و احوال نفوس در برازخ و قيامت است؛ و در فص يعقوبى از دين؛و در فص يوسفى از نوم و خيال و تمثل و عالم مثال؛ و در فص هودى از تنزيه و تشبيه يعنى حد و بى حدى؛ و در فص شعيبى از قلب و تجدد امثال؛ و در فص عزيرى از قضا و قدر و سرالقدر و نبوت تشريعى و مقامى، و در فص سليمانى از رحمت وجوبى و امتنانى، و در فص يونسى از حقيقت ذكر و مراتب آن و ادب انسانى، و در فص الياسى از وهم و دعاء و اجابت؛ و در فص محمدى از فرديت.




فاتح فصوص الحكم «فص حكمه الهيه فى كلمه آدميه» است، و خاتمه آن «فص حكمه فرديه فى كلمه محمديه». و آن بيست و هفت كلمه تامه و انسان كامل به ترتيب كتاب عبارت اند از: «آدم، شيث، نوح، ادريس، ابراهيم، اسحاق، اسماعيل، يعقوب، يوسف، هود، صالح، شعيب، لوط، عزير، عيسى، سليمان، داود، يونس، ايوب، يحيى، زكريا، الياس، لقمان، هارون، موسى، خالد، محمد» صلوات الله و سلامه عليهم.




در قرآن كريم از بيست و پنج پيغمبر نام برده شده است كه عبارتند از: «محمد صلى الله عليه و آله، آدم، ادريس، نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف، ايوب، شعيب، موسى، هارون، يونس، داود، سليمان، الياس، اليسع، زكريا، يحيى، عيسى، ذوالكفل» صلوات الله و سلامه عليهم.




از انبياء ياد شده در قرآن كريم، فقط يسع و ذوالفكل در كتاب فصوص الحكم نام برده نشده اند، و بيست و سه نفر ديگر به نام هر يك فصى


مخصوص است؛ و چهار شخص ديگر ياد شده در فصوص كه به نام هر يك فصى جداگانه است عبارتند از: «شيث و عزير و لقمان و خالد» عليهم السلام. و اسامى همه آنان كه نام برده ايم در دعاى استفتاح ماه رجب در كتاب مصباح شيخ طوسى نام برده شده اند.




تبصره: الياس همان ادريس است زيرا آن حضرت را ظهور و غيبت بوده است، اعنى دوبار مبعوث شده است يكبار پيش از غيبت كه ادريس نبى بود، قوله تعالى: (و اذكر فى الكتب ادريس انه، كان صديقا نبيا و رفعنه مكانا عليا) (مريم: 56 و 57). و زمان غيبتش سيصد و شصت و پنج سال بوده است، و پس از آن به اسم الياس رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: (و ان الياس لمن المرسلين) (صافات: 123 ). و شيخ اكبر در اول فص الياسى فصوص الحكم فرموده است: «الياس و هو ادريس عليه السلام كان نبيا قبل نوح و رفعه الله مكانا عليا...»؛ و ما به تفصيل آن را در تعليقه اى بر شرح قيصرى بر فصوص الحكم تحرير كرده ايم.




بر فصوص الحكم شروح بسيار به تازى و پارسى نوشته شده است، از آن جمله شرح علامه داود قيصرى است كه كتاب درسى عرفان نظرى حوزه هاى علمى است، و ما آن را در محضر انور استاد عزيز و ارجمند، اديب يگانه و حكيم فرزانه حضرت علامه آيه الله آقا شيخ محمد حسين فاضل تونى - رفع الله درجاته - در حوزه علميه تهران درس خوانده ايم، و پس از آن توفيق الهى يار شده است كه آن را سه دوره كامل در حوزه علميه قم، و يك دوره كامل در بلد طيب آمل براى نفوس مستعده تدريس كرده ايم، و نسخه هاى متعدد از مخطوط و مطبوع مصحح آن را بدست


آورده ايم و آن را از بدو تا ختم به خوبى تصحيح كامل نموده ايم، و در هر دوره از اول تا آخر آن را به تعليقاتى توشيح نموده ايم، و در پايان دوره چهارم تدريس آن در آخر كتاب به يادگار نوشته ايم كه:




«باسمه تعالى شانه، دوره چهارم تدريس و تصحيح و تحشيه اين صحيفه مكرمه كه از صحف تفسير انفسى قرآن كريم است در يكشنبه سيزدهم شعبان المعظم 1410 ه ق 20/ 12/ 1368 ه ش، بتوفيقات حقيقه الحقائق و صوره الصور در دارالعلم قم به اتمام رسيده است» و سپس يكدوره فصوص الحكم را از بدو تا ختم به فارسى ترجمه و شرح كرده ايم كه به طبع رسيده است.




در دوره هاى تعليم و تدريس فصوص الحكم همواره اين خاطره به من روى مى آورد كه چرا در اين كتاب فصى به نام يكى از زنان نادره دوران مانند مظهر ايمان و احسن منازل قرآن حضتر عصمه اللَّه الكبرى فاطمه بنت خاتم الانبياء، و يا حضرت مريم بنت عمران منصوص در چند آيت قرآن، اختصاص نيافته است و آن را از آدم تا خاتم در بيست و هفت فص فقط به مردان اختصاص داده است؟!




و چرا تاسى به قرآن كريم نشده است كه خداوند سبحان در سوره انبياء قرآن تنى چند از پيامبران را نام برده است و پس از آن فرمود: (و التبى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلنها و ابنها ءايه للعلمين ان هذه ى امتكم امه وحده و انا ربكم فاعبدون)؛ علاوه اين كه يك سوره قرآن كريم به نام حضرت مريم است كه سوره كهيعص است، و حق تعالى در آن سوره بعد از نام بردن حضرت زكريا و يحيى فرموده است: (و اذكر فى


الكتب مريم... و اذكر فى الكتب ابراهيم... و اذكر فى الكتب موسى... و اذكر فى الكتب اسمعيل... و اذكر فى الكتب ادريس... اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين من ذريه ءادم و ممن حملنا مع نوح و من ذريه ابراهيم و اسرءيل و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم ءايت الرحمن خروا سجدا و بكيا). و نيز در آغاز دعاى استفتاح ماه رجب آمده است: «اللهم صل على ابينا آدم بديع فطرتك الى قوله: اللهم صل على امنا حواء المطهره من الرجس...»، مزيدا بر امرى استحسانى كه حروف تهجى بيست و هشت اند و دوائر حروف بيست و هشتگانه را اهميت به سزا است؟!




ولكن جناب شيخ اكبر را بايد معذور داشت كه مامور بود چنان كه در مفتتح فصوص الحكم بدان تنصيص فرمود كه: «اما بعد فانى رايت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فى مبشره اريتها فى العشر الاخر من المحرم سنه سبع و عشرين و ستمائه بمحروسه دمشق وبيده صلى الله عليه و آله كتاب فقال لى: «هذا كتاب فصوص الحكم خذه و اخرج به الى الناس ينتفعون به»، «فقلت السمع و الطاعه لله و لرسوله واولى الامر منا كما امرنا، فحققت الامنيه و اخلصت النيه و جردت القصد و الهمه الى ابراز هذا الكتاب كما حده لى رسول الله صلى الله عليه و آله من غير زياده و لانقصان...»؛ چنان كه در «مناقب» حضرت صديقه طاهره فاطمه عليهاالسلام را نام برده است كه «صلوات الله و ملائكته و حمله عرشه و جميع خلقه من ارضه و سمائه على الجوهره القدسيه فى تعين الانسيه صوره النفس الكليه...»، ولكن برخى مناقب را به شيخ عارف رجب برسى نسبت داده اند.




غرض اين كه در دوره تدريس فصوص الحكم در آمل، چون درس به


فص عيسوى رسيده است، در اثناى فص عيسوى در ليله مباركى براى يكى از اوتاد حلقه درس و بحثم به نام «خواجه ابوسعيد حاج آقا رضا ولائى» - زاد اللَّه صدره شرحاً - كه تاكنون بيش از سى سال است با من حشر علمى و عملى سير و سلوك دارد،و حقا متنعم به القاءات سبوحى بسيار است، به خطاب رحمانى اين كلمه عليا و دره بيضاء تشرف مى يابد كه «فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه»، و اين وارده را در جلسه درس بعد برايم حكايت كرد؛ همين بارقه ملكوتى ايجاب كرد كه اين فص ثمين به عنوان متمم فصوص الحكم به قلم اين خوشه چين خرمن ولايت به منصه ظهور رسيده است. والحمدلله على ما اكرم و انعم، و الهم و احكم.




اين بود غرض ما از تقديم مقدمه، اينك به ترجمه و شرح فص به فارسى مى پردازيم،و چنان كه در مقدمه اشاره شده است اين فص در بيست و دو موضوع تدوين و تحرير شده است و در نوزده فصل شرح شده است. لاجرم پسنديده است كه نخست متن هر فصل را نقل كنيم و بعد از آن به ترجمه و شرح آن بپردازيم.




اكنون در طليعه گفتارم پيش از ورود به شرح فص فاطمى، به عرض مى رسانم كه همانگونه در ساير آثارم به نظم و نثر ارائه داده ام، من - بحمدالله تعالى شانه - ديندارى متمسك به ذيل ولايت محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم - با دليل و برهانم، نه به تقليد و اتباع از اين و آن، و بر شكرانه اين موهبت الهى از روى وجد و سرور اين غزل را سروده ام:




  • درآمديم ز پندار ناصواب اى دوست
    نديده ايم در اهل زمانه صدق و صفا
    به صورت بشرى آدمى و در سيرت
    سراب را بگمان اين كه آب حيوان است
    به حق ساقى خمخانه شراب طهور
    سخن ز ذره چه گويم ز ذره پروريت
    تراب تست كه در دستگاه قدس ازل
    ز حمل بار امانت اگر چه تن خسته است
    اگر نه رفع حجاب از كتاب مى شايد
    اگر نه جدولى از بحر بيكران وجوديم
    ز عشق و شوق عطاياى تو غزلخوانم
    حسن تويى و حسن را حسن نما كردى
    ز عشق و شوق عطاياى تو غزلخوانم
    حسن تويى و حسن را حسن نماكردى
    عنايتى است كه فرمود آن جناب اى دوست


  • گذشته ايم ز اوهام شيخ و شاب اى دوست
    بريده ايم از اين ديو و ددمآب اى دوست
    بسان بيشه انبوه از دواب اى دوست
    سراب مى طلبيديم با شتاب اى دوست
    مدار تشنه ام از كوثر شراب اى دوست
    شده است ذره تو رشك آفتاب اى دوست
    شده است حامل اسرار بود تراب اين دوست
    به «ن و القلم» است لوح دل كتاب اى دوست
    چرا كتاب تو گرديد بى حجاب اى دوست
    چگونه وهب و خطاب است و اتهاب اى دوست
    كه شكر موهبت تست بيحساب اى دوست
    عنايتى است كه فرمود آن جناب اى دوست
    كه شكر موهب تست بيحساب اى دوست
    عنايتى است كه فرمود آن جناب اى دوست
    عنايتى است كه فرمود آن جناب اى دوست



در بيان اقسام ازواج است





بسم الله الرحمن الرحيم


الحمدلله رب العالمين


«فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه»


1
قوله سبحانه: (سبحن الذى خلق الازوج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون).




و الازواج ذات مصاديق لاتحصى:




منها العقل الكل و النفس الكليه.




و منها العلم و العمل. و ان شئت قلت: العلم روح و العمل جسده، فللعلم علو المكانه، و للعمل علو المكان. والعلم مقوم روح الانسان و مشخصه، و العمل مشخص بدن الانسان من حيث هو بدنه. و العقل العملى تابع للعقل النظرى، قوله صلى الله عليه و آله: «العلم امام العمل تابعه».




و منها السماء و الارض.




و منها الوجود و الماهيه.






و منها المذكر و المونث من كل حيوان.




و منها الروح و البدن، و يشبه ان يتولد الروح من نطفه الذكر، و البدن من نطفه الانثى.




و منها ما تنبت الارض مطلقا كالنخله مثلا حيث ان الانثى منها تحتاج الى اللقاح كما تحتاج المراه الى اللقاح، قوله تعالى شانه: و ارسلنا الريح لوقح.و فى الخبر «اكرموا عمتكم النخله»، و انما كانت عمه الانسان لما فى الاثر الصادقى من انها خلقت من فضله طين آدم عليه السلام.




و منها المرخ و العفار، قوله سبحانه: الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون. و قوله سبحانه: افرءيتم النار التى تورون (الواقعه: 71) ءانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون نحن جعلنها تذكره و متعا للموقوين.اى الشجر الذى تقدح منه النار. و من امثال العرب: «فى كل شجر نار و استمجد المرخ و العفار». و المرخ ذكر و العفار انثى، يقطع منهما غصنان مثل السواكين فيسحق المرخ على العفار و هما اخضران يقطر منهما الماء فتنقدح النار باذن الله تعالى.




و منها الاعصاب المنشعبه من دماغ الراس فانها سبعه ازواج و كل واحد منها مزدوج من عصبتين؛ و نظائرها مما لاتحصى.






ترجمه





بنام خداوند بخشنده مهربان


ستايش مر خداى پروردگار جهانيان راست


اين اثر علمى به نام «فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه» است.




خداى سبحان در سوره ياسين قرآن فرموده است: پاك و منزه است آن كه همه را؛ از آنچه را كه زمين مى روياند و از نفوس بشر و از آنچه راكه بدان آگاهى ندارند جفت آفريد.




ازواج را مصاديق بيشمار است: از آن جمله مصاديق ازواج، عقل كل و نفس كل اند؛و از آن جمله علم و عمل اند. اگر خواهى بگو: علم روح است و عمل جسد آنست، پس علم را علو مكانت است و عمل را علو مكان. و علم مقوم و مشخص روح انسان است، و عمل مشخص بدن انسان از آن حيث كه بدن اوست مى باشد؛ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: علم امام عمل، و عمل تابع آنست.




و از آن جمله ازواج آسمان و زمين اند. و از آن جمله ازواج وجود و ماهيت اند.




و از آن جمله ازواج نر و ماده از هر جانور است. و از جمله ازواج، روح و بدن اند. و چنين مى نمايد كه روح از نطفه مرد متكون مى شود، و بدن از نطفه زن.




و از جمله ازواج همه رستنيهااند - يعنى آنچه را زمين مى روياند ازواج اند - مثل درخت خرما كه مانند زن نياز به لقاح دارد. و بادها بارور


كننده اند كه شاخه ها و گلها رابه هم مى رسانند و تلقيح مى كنند؛ و در خبر است كه عمه خود نخله را اكرام كنيد كه از زيادى گل آدم آفريده شده است.




و از جمله ازواج مرخ و عفار است، خداى سبحان در سوره ياسين قرآن فرموده است:آن خدايى كه براى انتفاع شما از درخت سبز آتش قرار داده است، پس آنگاه شما از آن درخت سبز آتش مى افروزيد.




و در سوره واقعه آن فرموده است: آيا پس ديده ايد آتشى را از درخت (سبزوتر مرخ و عفار) بيرون مى آوريد، آيا شما آن درخت آتش را آفريده ايد يا ما آفريننده آنيم؟ ماييم كه آن را تذكره و متاع براى مسافران بيابانى قرار داده ايم. از امثال عرب است كه در هر درخت آتش است، مرخ و عفار از آن- يعنى از آتش. فزونى گرفته اند. مرخ درخت نر است و عفار درخت ماده، از آن جفت دو شاخه مانند دو چوب مسواك مى برند و مرخ را بر عفار در حالى كه سبزو تر و تازه اند مى مالند آتش از آن دو به اذن خداى تعالى بيرون مى آيد و مشتعل مى شود.




و از جمله ازواج، اعصاب اند كه از مغز سر منشعب مى شوند. اين اعصاب هفت جفتند كه هر يك آنها از دو عصب مزدوج اند. و نظائر ازواجى كه گفته آمد بيشمارند.




شرح





تخصص فص به حكمه عصمتيه از القاءات سبوحى آنسوئى است كه در مقدمه بدان اشارتى شده است؛ و اين اشارت ملكوتى خود بشارتى مر اهل ولايت را است كه عصمت حضرت فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله مانند عصمت ديگر اولياى صاحب عصمت موهبتى الهى است كه ذلك فضل الله يوتيه من يشاء. فصل هفتم فص، سخن از عصمت و عصمت آن بزرگوار است كه در پيش است.




فص نگين انگشتر است كه موجب زينت آن است و بر آن اسم صاحبش نوشته مى شود و بدان مهر مى زند، و حكمت علم به حقايق اشياء و تشبه به اله عالم است، وانسان كامل علياى الهى است و كلمه الله هى العليا (توبه 40)، و كلمته القها الى مريم (نساء: 172). و حضرت فاطمه عليهاالسلام آن كلمه عليايى است كه فص حكمت عصمتيه است، فافهم و تدبر تر شد.




افتتاح فص به خلق ازواج شده است زيرا كه فقط مرد و زن اند كه دو ركن اجتماع اند و نوع انسان كه ثمره شجره وجود است، و وجود غير او به طفيل وجود او است، به وجود آن دو برقرار است.




و ان شئت قلت مرد و زن دو قضيه صغرى و كبرى اند و نتيجه آن دو فرزند است، همان گونه كه درباره صغرى و كبرى و نتيجه قياس گفته آمد:




  • «مقدم چون پدر تالى چو مادر
    نتيجه هست فرزند اى برادر»



  • نتيجه هست فرزند اى برادر»
    نتيجه هست فرزند اى برادر»





چون نتيجه تابع اخس مقدمتين است زيرا كه فرع بر آن دو است، خلق و خلق پدر و مادر را در روى و خوى فرزند دخلى بسزا است، بلكه


/ 21